۰ نفر
۳۰ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۷:۱۸
مالک الرقاب آبادان در زمان شاه

اسناد پرونده یکی از رادمردان مبارزه علیه شاه، مردی عاقل و متواضع و ساده زیست، مرحوم آیت الله شیخ عبدالرسول قائمی (1275 ـ 1372) امسال منتشر شد، اسناد با ارزشی که می تواند بخش قابل توجهی از مسائل پشت صحنه انقلاب را نشان دهد.


رسول جعفریان

در باره مرحوم آقای قائمی

آیت الله عبدالرسول شیخ عبدالرسول قائمی  (متولد 24 رمضان 1314ق / 10/12/1275ش) از علمای برجسته و فعال سیاسی دوره شاه است که اقدامات و نقش وی، از جهاتی متفاوت با بسیاری دیگر از اشخاص فعال در انقلاب است. وی اهل دیزیچه اصفهان بوده، در نجف تحصیل کرده و پس از آن به آبادان رفت و تا زمان شروع جنگ تحمیلی بسال 1360 در آنجا بود. مرحوم قائمی از چهره هاى دینى بسیار برجسته آبادان بود كه از زمان مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى تا زمان امام نقش مهمى در احیاى مسائل دینى و مذهبى در آبادان داشت. وی پس از شروع جنگ تحمیلی نیز در آن دیار ماند اما به دلیل کهولت سن و بیماری در سن 87 سالگی و به سال 1360 به اصفهان آمد و در مسجد باب الرحمه به اقامه نماز پرداخت تا آن که در 14/11/1372 در سن 97 سالگی درگذشت.

در باره وی، بسیاری از خاطره نویسان مبارز دوره شاه، مطالبی گفته و نوشته اند و این هم به دلیل قرار گرفتن او در یک نقطه کلیدی یعنی آبادان بود که حل فاصل رفت و آمد انقلابیون از ایران به عراق در سالهای تبعید بود. 

شرحى از فعالیت هاى ایشان در خاطرات حجت الاسلام جمى (صص 90 ـ 93) آمده است. همان طور که اشاره شد آبادان به دلیل موقعیت مرزى خود براى انتقال مبارزان به عراق نیز از حساسیت زیادى برخوردار بوده و آقاى قائمى در این زمینه هم بسیار فعال و در عین حال با زیركى عمل مى كرد. شخصیت هایى كه در آبادان منبر مى رفتند، شامل بسیارى از مبارزانى مى شد كه بعدها جزو چهره هاى شاخص انقلاب یا افراد زبده فكرى و فرهنگى كشور بودند. شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى، جعفر سبحانى، مكارم شیرازى، خزعلى، نورى همدانى، دوانى، شهید مفتح، حجت الاسلام مروى، شهید سید محمدرضا سعیدى، هادى غفارى و بسیارى دیگر كه نامشان به مناسبت هاى مختلف در خاطرات حجت الاسلام و المسلمین جمى (ص 112 ـ 113) آمده است. در خصوص منبرهاى هاشمى رفسنجانى بنگرید: همان، ص 115 ـ 117. در باره شرحى كه آقاى دعایى از فعالیت هاى آقاى قائمى در بیرون بردن ایشان به عنوان یك روحانى انقلابى از طریق مرز آبادان انجام داده به خاطرات آقاى دعایى، ص 72 - 75 مراجعه كنید. نیز بنگرید: گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 16ـ20، آیت الله مرعشى به روایت اسناد ساواك، ج 2، ص 158ـ159.

انتشار اسناد موجود در پرونده ساواک مرحوم قائمی

و اما اخیرا اسناد موجود در پرونده وی منتشر شده که نشانگر اعتبار و اهمیت او از  میانه دهه بیست به این سو است. وی آن زمان «در آبادان دو مدرسه ایتام و آموزشگاه تعلیمات دینی دخترانه»‌ داشته است (آیت الله عبدالرسول قائمی به روایت اسناد ساواک، ص 2). در 15 بهمن سال 1337 سالروز ترور شاه  (در سال 27) کسانی از روحانیون شهر خواسته بودند در مسجد نو مراسم دعا برای شاه برگزار کنند که او مانع شده است (همان، ص 6). وی سخت ضد بهائیان بود و گفته بود که همه تلاش خود را برای مبارزه با آن بکار خواهد بست (ص 7). در سال 37 تأکید شده که او صرفا به مسائل مذهبی می پردازد و سعی می کند از سیاست دوری گزیند و به منبری ها هم همین توصیه را دارد. همانجا آمده است: در مورد اخلاق وی این طور که شایع است شخص متدین و مبرا از همه گونه سوء اخلاق می باشد (ص 9)، علمای شهر در سال 41 در باره بنای سینما شعله که در نزدیکی چند مسجد بود تلاش زیادی کردند که شمار زیادی سند در باره آن برجای مانده است (ص 20 ـ 35). آقای شریعمتداری هم دخالت کرده گفته بود شاه زمین آن را بخرد و تکیه شاه در آبادان درست شود همان طور که خزعل مرده اما هنوز تکیه خزعلیه باقی مانده است. (همان، ص 27، 37). با این پیشنهاد موافقت نشد ولی آقای شریعتمداری پیغام داد که به خاطر خدمات سابق آقای قائمی در آبادان، از جمله شکستن اعتصاب آبادان در سالهای قبل (!) حرمت ایشان حفظ شود (ص 39). آن وقت ها آقای مکارم از جمله منبرهایی بود که به آبادان دعوت شده و منبر می رفت و گاهی در این قضایا هم ممانعتی برای منبر وی ایجاد می شد (ص 40)، گفته شده که وی مردم را در باره بنای سینمای شعله تحریک کرده است (ص 49). در این میان تهدیدهایی شده بود که اگر دولت سینما را تعطیل نکند مردم آن را آتش خواهند زد. (همان، ص 49). بالاخره موقتا قرار شد به بهانه تعمیر، سینما تعطیل شود. (ص 51، 53).

رسول جعفریان

همراهی با تحولات 41 ـ 43

مرحوم قائمی در وقایع مربوط به تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی همراه با روحانیون مخالف بوده و به عنوان یکی از روحانیون برجسته آبادان در آن قضایا ایفای نقش می کرد. آقای مکارم همچنان در ارتباط با مسائل آبادان بوده و از وی نامه ای در شرح اوضاع قم در اردیبهشت 42 برای آقای قائمی در پرونده آقای قائمی درج شده است (ص 63). فعالیت آقای قائمی در این دوره از چشم ساواک پنهان نبود و این که او خانه ای در محله یهودیها در آبادان و خانه ای در اراک برای فعالیت های سیاسی و ارتباطاتی با نجف و قم دارد (ص 69). وی با آقای شریعتمداری هم در ارتباط بود و جالب است که در میان این اسناد این خبر هست که وقتی امام در فیضیه سخنرانی کرده و آن مسائل پیش آمد، آقای شریعتمداری به آقای قائمی پیغام داده است که: اخیرا خمینی بسیار تند رفت و با اعلیحضرت همایونی مخالفت نمود که رویه اش بر خلاف تمام علما بود و گوش هم به تذکرات ما نمی داد و من راجع به رفتن مدرسه فیضیه و سخنرانی روز عاشورا تذکراتی به او دادم که گوش نکرد تا کار بدینجا رسید (ص 71). به جز آقای مکارم، آقای سبحانی و احمد بهشتی و مفتح نیز برای سخنرانی به آبادان می رفتند (ص 75).

آقای قائمی از این زمان به بعد و حتی از پیش آن، برجسته ترین روحانی آبادان بود که نامش در بیشتر رویدادهای سالهای 41 - 43 به چشم خورده و در کنار دیگر روحانیون مخالف شاه قرار داشت. (برای نمونه، ص 84 ـ 85). ایشان به نمایندگی از علما برای رهایی امام خمینی به تهران آمده بود و پس از بازگشت،علمای قم از وی تشکر کردند (ص 98).

 انتقال مبارزان به عراق

پس از انتقال امام به نجف، کار اصلی او، بردن افراد از ایران به عراق از طریق افراد محلی بود. یکی نخستین گزارش ها از شهریور 43 است که کیفیت و حتی اسامی افراد محلی منتقل کننده در این طرف و آن طرف در آن آمده است (ص 109).  تنها یک بار، هفده نفر از طلاب مدرسه وی، از مرز عبور داده شدند (ص 114). این زمانی است که هنوز امام منتقل نشده بود، اما رفتن بدون پاسپورت طبعا غیر مجاز بود.

قائمی همچنان در تلاش برای حمایت از جنبش روحانیت بود و زمانی که در تیر 44 به مشهد رفت، از آقای قمی و میلانی دیدار کرده و سعی کرده مسائل فیما بین آنها را حل کند (ص 119). از انتقال امام به نجف، کار آقای قائمی آغاز شد. ساواک نوشت: «برابر اطلاع عده ای از طلاب قم در نظر دارند به منظور ملاقات با خمینی از راه غیر مجاز به عراق عزیمت نمایند. شیخ عبدالرسول قائمی ساکن آبادان موجبات خروج آنان را فراهم می نماید»‌(ص 135). این افراد معمولا در رفت و برگشت پیغام های مبارزاتی می آوردند (ص 136) و این برای حکومت بسیار سخت بود. اما جالب است که یک بار ساواک گزارش داد که آقای قائمی نقشی در این قضایا ندارد.

خاوری رئیس ساواک خوزستان در دی 44 نوشت: آقای قائمی که مرجع مذهبی اهالی آبادان است دارای شخصیتی اجتماعی است که عبور دادن اشخاص به طور غیر مجاز از شأن ایشان خارج است و آنچه تحقیق گردیده چنین عملی از ایشان سر نزده است (ص 141). اما گزارش ها ادامه یافت و گفته شد که اشراقی داماد امام و لواسانی دوست امام، افرادی را به آقای قائمی معرفی می کنند تا از مرز عبور دهد (ص 142). جمعا گفته شد در سال 1344 تعداد 34 نفر توسط ایشان انتقال یافته اند (ص 143). این سال اول اقامت امام در نجف بود که تنها چند ماه از آن گذشته بود. گاهی افراد در بازگشت، دستگیر می شدند. یک بار غلامحسین حقانی در بازجویی توضیح داد که چگونه آقای قائمی آنها را به دست شیخ رجب سپرده تا به آن طرف ببرد (ص 148). ساواک گزارش داد که مسجد آقای قائمی «محل افرادی است که قصد دارند برای دیدن آقای خمینی به عراق بروند» (ص 150).  از این پس، غالب گزارش های پرونده آقای قائمی در همین زمینه یعنی نقل و انتقال افراد از ایران به عراق است. ساواک نوشت: «اصولا مشهدی رضا نوکر آقای قائمی مسوول رد کردن کلیه معممین است». (ص 152). ساواک توجه داشت که کار این افراد «تماس با روحانیون افراطی به ویژه خمینی و انتقال پول و نشریات مضره» است (ص 156).

 روحانیون منبری قم در آبادان

در سند دیگری از مدرسه رضویه در خرمشهر یاد شده که آقایان مکارم و سبحانی و مفتح و یاسایی در آن هستند و مدرسه مزبور هم در کار انتقال این افراد به عراق هست. (ص 157). اسامی دیگری از انقلابیون یا روحانیون معروف نجف هم که میزبان این اشخاص هستند در گزارش ساواک آمده که از آن جمله شیخ کاظم تبریزی، شیخ جواد تبریزی، اسدالله مدنی، حسن صانعی، نصرالله خلخالی و... هستند (ص 157 گزارش از اردیبهشت 45). در یکی مورد از فرد دستگیر شده، نامه ای از امام خطاب به آقای مفتح و نامه ای خطاب به آقای قائمی بدست آمده است (ص 160). 

محور روحانیون دعوتی از قم برای منبر هم آقای قائمی بود و با توجه با سابقه آنچه در دو سه سال گذشته آن افرادی چون آقایان مکارم و سبحانی و مفتح و بهشتی می گفتند و به دلیل بدتر شدن اوضاع و سخت تر شدن شرایط، جلوی آقای قائمی از آنان تعهد گرفته شد که «روی منابر سخنان خارج از امور دینی و مذهبی بیان ننمایند» (ص 165).

ساواک مراقبت ویژه از آقای قائمی داشت و یکبار نوشت: «اصولا آیت الله قائمی به طرز عجیبی برای پیشرفت خمینی فعالیت نموده و پولهایی که از تمام اطراف و شهرهای بزرگ جمع می گردد به خمینی می رساند». (ص 168).

ارتباط آقای سبحانی با آقای قائمی بسیار نزدیک بود و گزارش ما وقع قم را به وی می داد. از جمله خبر احتمالی تأسیس دانشگاه اسلامی در قم! آقای مکارم هم به همچنین (ص 173 ـ 174). آقای فلسفی هم توصیه نامه برای اشخاص مسافر جهت آقای قائمی می نوشت تا به عراق منتقل کند (ص 179). به نظر می رسد زیرکی آقای قائمی در روابط عادی با مسؤؤلان شهر سبب می شد تا بسیاری از این نقل و انتقالها که در اصل کار وی بود، پای دیگران نوشته شود، و ساواک یا شهربانی تایید کند که اینها کار آقای قائمی نیست (ص 181). با این حال یک گزارش جامع در اسفند 45 همه مشکلات را منعطف به آقای قائمی می کرد (ص 182). از سوی دیگر موقعیت آقای قائمی در میان مردم آبادان به حدی استوار بود که ساواک و نیروهای انتظامی شهر، کاملا مراقب حرکات خود در ارتباط با وی بودند. در یک گزارش آمده است: «ناراحت کردن مشارالیه با توجه به موقعیت و محبوبیتی که در شهرهای قم و مشهد و بالاخص آبادان دارد و در پیش بودن مراسم جشن های تاجگذاری، از نظر این ساواک صلاح نیست» (ص 186). در آذر 46 آقای مکارم برای رفتن به جزیره خارک جهت ماندن در آنجا در ماه رمضان ابتدا به آبادان نزد آقای قائمی آمد و سپس از آنجا عازم شد (ص 190).

شمار مسافران قاچاق که در عراق دستگیر و در بصره زندانی بودند در آذر 46 از مرز 1100 نفر گذشته بود. ساواک غالب آنها را طلاب و روحانیونی می دانست که مدتی را در مدرسه آقای قائمی بودند و سپس با حمایت از وی عازم می شدند (ص 193). آقای قائمی در وقت تبعید آقای منتظری در مسجد سلیمان نیز در تلاش برای درآوردن وی از تبعید بود و به او هم سر می زد (ص 195). برخی از نامه های متبادله میان علمای قم و آقای قائمی در دست ساواک افتاده از جمله نامه ای از آقای مکارم که در آن به تبعید آقایان ربانی و منتظری اشاره شده  است (ص 203).

 زندگی ساده

در گزارشی از ساواک از شهریور 47 آمده است ه آقای قائمی در تمام آبادان تنها یک خانه دارد که پنجاه هزار تومان ارزش دارد. زمینی هم که اخیرا به وی واگذار شده قصد دارد بفروشد و پولش را برای آقای خویی بفرستد (ص 206). در این سالها ساواک نتوانسته بود کوچکترین بهانه ای از زندگی خصوصی مرحوم قائمی داشته باشد و این به روشنی در این اسناد آشکار است.

 گزارشی از وضع خراب در حوزه نجف

یک گزارش شگفت از آقای قائمی در خرداد 48 در باره وضعیت عراق و ستم بعثی ها به طلاب و مردم در سه صفحه آمده که دقیقا معلوم نیست متن نوشته ای از آقای قائمی است که خبری که از وی به صورتی گرفته شده است. این گزارش بسیار حساس و تاریخی است و حاوی مطالبی است که وی پس از بازگشت از عراق اظهار کرده  است. (ص 210 ـ 212).  گزارش دیگری هم در همین زمینه هست که آن هم جالب است (ص 216 ـ 218) این دو گزارش در باره ارتباط سه جانبه شاه و بعث و مواضع علما بسیار اهمیت دارد و بنده خبر ندارم که قبلا در لابلای اسناد منتشر شده بوده یا نه. علی القاعده آقای تبرائیان باید دیده باشد. خبری هم در باره روابط دوستانه آقای عبداللطیف سمامی (پدر این دوست ما ها ه تاریخ رامسر و تنکابن دارد) با آقای قائمی در میان اسناد دیده می شود (ص 224).

گزارش ها در باره گردآوری سهم امام توسط آقای قائمی برای امام و همین طور انتقال افراد به نجف در سال 50 هم ادامه دارد (ص 226). در گزارش دیگری آمده است که آقای قائمی زمانی دفتر فدائیان اسلام در آبادان را درست کرده و روزنامه پرچم اسلام را در آنجا توزیع می کرده است (ص 231). گزارش یاد شده دقیق نیست اما اطلاعات جالبی دارد.

 حسینیه اصفهانی ها در آبادان، دستگیری منبرهای و وساطت قائمی

یکی از مراکز فعالیت های تبلیغی در آبادان، حسینیه اصفهانی ها بود که گزارشی در باره آن و عناصر اصلی آن مثل زریبافان و دیگران آمده است. (ص 234). از این قبیل گزارش ها و آنچه بعد آمده می توان سیستم مناسبات انقلابیون، حساسیت های آنها، نوع انتقال نوار و کتاب و نشریه و بسیاری از امور را دریافت. یک نمونه توزیع نوار آقای فلسفی در باره جشن های دو هزار و پانصد ساله است (ص 235). این سخنرانی سبب ممنوع المنبر شدن فلسفی شد. (ص 242).

در واقع هر زمانی که یک مشکلی پدید می آمد، تعدادی از متدینین نامه ای به علما می نوشتند که یکی از آنها به طور معمول آقای قائمی بود. این سبب می شد مسأله تبلیغی شده و علما هم از راه های خود فشار لازم را بیاورند. مثل وقتی بحث سمینار آموزش مسائل جنسی مطرح شد عده ای به آقای قائمی نامه نوشته اند (ص 244). بعد هم آقای فیروزیان از منبری های معروف اصفهان که به آبادان هم می آمد، پاسخ  آقای فیروزیان را به علمای اصفهان نوشت. (ص 246).

گزارش جالب دیگر حکایت جلسه ای است با حضور آقایان قائمی و سبحانی و عده ای دیگر از علما و منبرهای در آبادان که در اتاقی نشسته و نوار دکتر علی شریعتی را گوش می دادند (ص 250). تاریخ گزارش یاد شده هیجدهم بهمن 1351 است. مدل مداخله اقای قائمی در باره سخنرانانی که تند صحبت می کردند و سبب اعتراض می شد و ایشان با رئیس شهربانی یا ساواک صحبت می کرد و فرصت می گرفت و .... در یک گزارش جالب دیگر آمده است (ص 251 ـ 252).

 عکس امام در دفتر آقای قائمی و مبارزه ساواک با آن

ساواک معتقد است که «نامبرده بالا تاکنون از مراحم و حسن نظر اولیای ساواک سوء استفاده نموده و به طوری که تحقیقات نشان می دهد در باطن به نحو کاملا زیرکانه اقدامات علیه مصالح مملکت انجام و با اعمال این رویه زمینه را بریا پیشرفت مقاصد عوامل منحرف و مخالف مصالح کشور هموار می سازد». در این گزارش آمده که در مراسم دعای برای اعلی حضرت شرکت نکرده و «عکس وی [امام] را در دفتر مسجد نو که متعلق به وی بوده و در آن مسجد نماز می گذارد نصب نموده است». (ص 263). تصویر این عکس در صفحه 271 آمده است. این عکس ده سال بود تا در خرداد 52 به دستور ساواک برداشتند و کلی ماجرا در پی داشت (ص 275). گویا از این زمان به بعد رئیس ساواک خوزستان که خاوری بوده عوض شده و نفر بعد سخت گیری را بیشتر کرده است. متن یک اعلامیه انقلابی جدی در دفاع از آقای قائمی و برخی از مسائل دیگر از جوانان خوزستان، نشان از وجود یک تشکل سازمان یافته در پشت تحولات انقلابی در این دوره است (ص 278 ـ 281). این ماجرا در باره برداشتن همان عکس و مسائل دنباله آن است. دو سه سند هم در باره مرحوم آقای هادی مروی هست که جالب است (ص 285) امیدوارم پرونده ایشان را هم چاپ کنند.

جالب است که وقتی طلاب مبارز را می گرفتند و آقای قائمی پا در میانی می کرد، هدف ساواک آن بود تا «وابستگی او به دستگاه بیشتر متجلی شود» (ص 294). انعکاس برخی از گفتگوهای میان آقای قائمی با دیگر روحانیون، دیدگاه های سیاسی و مذهبی او را روشن تر بیان می کند که یکی از آنها در ص 298 ـ 299 آمده است. اعلامیه دیگری هم از جوانان خوزستان در پرونده آمده که مطمئنا باید مربوط به یکی از گروه های انقلابی اوائل دهه پنجاه فعال در منطقه باشد (ص 309).

این زمان، اوایل دهه پنجاه، اوضاع امنیتی کشور حساس تر و تندتر شده و سخت گیری نسبت به آقای قائمی هم بیشتر شده است. این مسأله در گزارش های مرتب که نسبتا مفصل هم در باره مسائل و رفتارها و دیدارهای وی نوشته می شود، انعکاس دارد (ص 310 ـ 311).

 گسترش اوقاف و آوردن روحانیت زیر نظر آن

تلاش برای توسعه اوقاف در این شهر و استخدام روحانیون وابسته یکی از راههای است که برای مقابله با دیگر روحانیون شهر در دستور کار ساواک قرار گرفته است.  (ص 314). ساواک در گزارش دیگری نوشته که خرابکاری دو نوع است: فیزیکی و فکری. قائمی مظهر دومی است و از این که مثل گذشته دیگر «مالک الرقاب آبادان» نیست یاد کرده و این که با آمدن رئیس ساواک جدید او محدود شده است (ص 317). در این گزارش دیداری با او شده و بحث های مذهبی هم صورت گرفته که جالب است. البته آقای قائمی کسی نبود که تسلیم شود و در مجلسی که برای دعای به اعلیحضرتین گرفته بودند به دلیل کمر درد شرکت نکرد (ص 322).

از برخی گزارش های به نظر می رسد که دستگاه ضبط صوت مخفی در اتاق آقای قائمی در مدرسه بوده و گزارش هایی که حتی دو نفری بوده، حفظ شده است (ص 325). در آبان 52 باز تاکید شده که «اکثر روحاینون آبادن از مرَده شیخ عبدالرسول قائمی هستند». (ص 326). تلاشهای برای کنترل اوقاف بر روحانیون در نیمه اول سال 53 هم ادامه یافت (ص 348). در مقابل روحانیون اطراف آقای قائمی هم جلسات هفتگی خود را داشتندکه ساواک تحت همین عنوان محتوای آن را حفظ کرده است (ص 354 ـ 355 و صفحات بعد).

 جلسات هفتگی روحانیون

موضوعات طرح شده در این جلسات حساسیت های فکری روحانیون و موضوعات مورد بحث آنها از جمله شریعتی (برای نمونه ص 364) یا مسائل دیگر را منعکس می کند. گاهی هم از مسائل عراق صحبت می شود که اوضاع سخت تر شده و اخبار آن جالب توجه است. طبعا این مسائل بیشتر در آبادان که محل رفت و آمد بود انعکاس می یافت. (برای نمونه ص 373، 378).  همزمان مسائل لبنان و ضعیت شیعیان جنوب هم مطرح می شد (ص 379). در یکی از این جلسات آقای قائمی توصیه می کرد که سبک صحبت کردن آقای فلسفی را یاد بگیرید و از آن استفاده کنید (ص 381). وی خاطراتی از سخنرانی های آقای فلسفی برای جمع نقل کرده است (ص 382 ـ 383).

در بسیاری از این گزارشها از غلامعلی خرمی روحانی دیگری یاد شده که او هم در پنهانکاری و هوشیاری درست مثل قائمی عمل می کند (ص 385). در گزارشی از کشف گروهی که کارهایی شبیه مجاهدین خلق می کنند در آبادان یاد شده اما ثابت نشده است که با آقای قائمی در ارتباط بوده اند (ص 392). از بخشی از این گزارشها معلوم می شود که آقای قائمی مرتب از مسوولین امنیتی سابق که نسبت به او سخت گیری نداشتند به نیکی یاد کرده (ص 398) و به این ترتیب، روسای امنیتی شهر را تحت فشار قرار می داده که رفتارشان مشکل درست کرده و آنها هم در گزارش ها مرتب به توجیه این امر می پردازند (ص 397). اینها عملا زیرکی او را در برخوردها نشان می دهد که همه منابع آن را تایید می کنند.

 وقتی حزب رستاخیز درست شد، دعوت نامه برای همه روحانیون شهر فرستاده شده (اردیبهشت 54)  اما آقای قائمی پاسخ داده است که «این حزب سیاسی است»‌ «روحانیت از اول از سیاست جدا بوده است» «و ما روحانیون نمی توانیم در سیاست دخالت کنیم»‌ (ص 402).

 امام به قائمی: پول های سهم امام را به قم بفرستید

نامه ای هم از امام به آقای قائمی آمده که جالب است و از ایشان خواسته شده پول های موجود برای قم نزد اخوی (پسندیده) فرستاده شود«‌خرج قم به طوری که مرقوم داشته اند بسیار زیاد است و با وضعی که ما مواجه هستیم معلوم نیست اینجا احتیاجی داشته باشد مگر آن که فرجی حاصل شود» که اشاره به سختگیری و اخراج روحانیون ایرانی از عراق باید باشد (ص 411).

در یکی از گزارش های گفتگویی میان عباس دانشمند یکی از روحانیون آبادان و شخصی بوده در باره ترورهای منتسب به مارکسیست های اسلامی و این روحانی تأکید می کند که این روشها درست نیست «با کشت و کشتار کار درست نمی شود بلکه می توان با تشکیل جلسات و تهیه و نشان دادن فیلم های آموزنده از روی تاریخ اسلام مانند جنگ حد، فیلم خانه خدا و..» کار کرد. (ص 413).

 دانشی روحانی که نماینده آبادان شد

همین زمان بود که یک روحانی به نام دانشی از آبادان نماینده مجلس شد که آقای قائمی هم گفت که این کار لطمه به روحانیت می زند. (ص 414) پس از انقلاب این دانشی اعدام شد. (21 اسفند). در شماری منبری های این سالها از گلسرخی و محمد تقی جعفری هم یاد شده است (ص 428، 430). معمولا اینها در مدرسه آقای قائمی بودند و ساواک گزارش دیدارها و گتفگوها را داده است حتی این که الان همگی نشسته مشغول مطالعه کتب مذهبی هستند!  وقتی خبر کشته شدن مرحوم شمس آبادی رسید (فروردین 55) آقای قائمی که از قدیم با وی دوست بود گفت که وی باید توسط وهابی های عربستان که شدید علیه آنها فعالیت می کرد کشته شده باشد (ص 435). برای ساواک منطقه آبادان به دلیل ارتباطاش با عراق و کشورهای حوزه خلیج فارس و رفت و آمد از حساسیت ویژه برخوردار بود. این مطلبی است که ساواک دقیقا به آن واقف بوده و در متنی نوشته است (ص 445). در این گزارش از زمینه رشد مارکسیست های اسلامی هم در میان جوانان خوزستان یاد شده است . در این گزارش گفته شده است که حتی روحانیونی که به ظاهر علیه دستگاه وارد عمل نمی شوند در واقع و پشت صحنه فعال هستند. بازاری های آبادان نیز حامی این روحانیون هستند (ص 446). این گزارش در باره فعالیت های انقلابی و روحانیت در تیر 55 بسیار جامع است (445 ـ 449).
رسول جعفریان

 تشدید فعالیت آقای قائمی در سال 55

این زمان آقای قائمی همچنان فعال است: «نامبرده بالا یکی از روحانیون مخالف بوده و با اکثر متعصبین مذهبی و ناراحت در ارتباط می باشد»‌ (ص 451 خرداد 55). ساواک تلاش داشته او را از چشم روحانیون انقلابی بیندازد و در حال جمع کردن منابع علیه وی بوده است (ص 451).

وی در اسفند 55 یک سفر به عراق و کویت و عربستان برای حج داشت که علاوه بر پرداخت پول سهم امام به امام و دیگران در نجف، (ص 467) کمک به شیعیان لبنان (ص 479) و ...، علی القاعده نقش مهمی در ایجاد هماهنگی بین نیروهای مختلف می توانست داشته باشد.در تاریخ 30 شهریور 56 وقتی آقای قائمی از مسجد نو بیرون می آمد، جوانی با چاقو به وی حمله می کند که البته آسیبی به وی نمی رسد. (ص 480). گزارش این خبر را کیهان وقت هم زده است. (31 / 6 / 1356). این مسأله باید موجی از مخالفت در شهر ایجاد کرده باشد که گزارش آن در همان خبر کیهان آمده است. متن خبر در پاورقی ص 480 کتاب آمده است. آقای قائمی گویا پس از درگذشت حاج آقا مصطفی یا به مناسبت آن به عراق رفته است (ص 490).

 موضع ملایم وی با آقای خویی و آقای شریعتمداری

این زمان یعنی سال 56 دیگر تظاهرات ها آغاز شده و اوضاع سیاسی کشور پیچیده تر شده است. در این وضع، قطبی و جعفریان که در تلویویزیون شاه بودند از دانشی نماینده آبادان می خواهند از آقای قائمی بخواهد ترتیب ملاقات آقای شریعتمداری را با شاه بدهد (ص 505) که طبعا بعید است به جایی رسیده باشد. جالب است که آقای قائمی روابط خود را به خاطر مسائل انقلاب و امام، با آقای خویی و آقای شریعتمداری عادی نگه داشته و دست کم در هیچ از این گزارش ها از این که وی موضع انتقادی نسبت به آنها داشته باشد نیامده که به عکس انتقال سهم امام به آقای خویی در بسیاری از موارد وجود دارد. مشارکت وی همراه با دیگر روحانیون آبادان در مسائل انقلاب، صدور اطلاعیه و ... در گزارش های اخیر ساواک از وی به فراوانی آمده است (برای نمونه ‌ص 516، 518 و صفحات بعد). این زمان آقای جمی هم فعال تر شده و موضعش تندتر بود. (ص 516 و خبر دستگیری وی در آذر 57). آقای قائمی در شهریور 57 در قم بوده و با آقای شریعتمداری هم دیدار کرده است (ص 538).

 آخرین گزارش ساواک

ساواک در یکی از آخرین گزارشها از دیدارش با اقای قائمی می گوید و این که از نفوذش استفاده کرده اعتصاب کارکنان شرکت نفت را حل کند (ص 542). اما آخرین گزارش ساواک از 13/9/57 این است که سخنران مسجد نو، یعنی مسجد آقای قائمی، از مردم خواسته است تا با اعتصاب کنندگان همراهی کرده و بازاریان نیز مغازه های خود را تعطیل کنند (ص 544).

 خاتمه

کتاب آیت الله عبدالرسول قائمی که نمره شماره 52 را در سری کتابهای یاران امام به روایت اسناد ساواک دارد، بسیار پر محتوا و همراه با مقدمه و توضیحات جالبی منتشر شده و پیداست که محقق آن بسیار زحمت کشیده است. بدون تردید این اثر می تواند یکی از مآخذ مهم تاریخ انقلاب باشد. گزارش فعلی ما تنها بر اساس اسناد موجود در این کتاب است، و در باره ولادت و وفات مرحوم قائمی هم از مقدمه استفاده کردیم. مقدمه البته مفصل و بر اساس مآخذ دیگر هم نوشته شده است. بنده از مواضع اخیر دوران کهولت ایشان در اصفهان آگاهی ندارم. لطفا اگر کسی چیزی می داند به عنوان کامنت در اینجا بگذارد.

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 427801

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۶:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۳/۳۰
    13 5
    با عرض معذرت خيلي مطلب الكي بود
  • بی نام IR ۰۶:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۳/۳۱
    2 6
    توآبادان پوستین میپوشیدند؟
  • امیر US ۱۰:۱۶ - ۱۳۹۴/۰۳/۳۱
    6 0
    خانه پنجاه هزار تومانی در سال 47 در آبادان، امروز معادل چه قیمتیه؟