این که من ادعا کنم آثار تاریخی نوشته شده و منتشره شده در دوره پهلوی را به خوبی می شناسم، ادعای گزافی است، زیرا هر بار که مجموعه ای از «کهنه کتابها» برای کتابخانه تاریخ قم تهیه می کنیم، چشمم به آثار تازه ای می افتد که رنگ آنها را هم ندیده بودم و گاه از برخی از آنها و اهمیتشان شگفت زده می شوم.
همین طور وقتی مجموعه های اسنادی را می بینیم، اوراق آشفته و آش و لاش که در خانه ای یا جایی بوده و بی هیچ توجهی رو به نیستی گذاشته و کسی از سر ترحم آنها را حفظ کرده یا به کتابخانه ای سپرده، تازه می فهمم که هنوز میلیونها برگ سند وجود دارد که برای ارزیابی آن دوره هیچ بررسی نشده است. معلوم است تا وقتی همه اینها شناسایی نشود ـ و مقدمتا لازم است که به راحتی و با حافظ امانت و به سهولت در اختیار قرار گیرد ـ نمی توان ادعا کرد که تاریخ دوره گذشته را می شناسیم.
اینها را گفتم تا عرض کنم به تازگی اثری از سعید نفیسی دیدم، پژوهشگری که چندین دهه قلم زد، آثار فراوانی خلق کرد، عاشق کتاب بود، فهرست نسخه خطی نوشت، تاریخ ادبیات و ادبیان تألیف کرد، شرح حال نوشت، تاریخ سیاسی نوشت، تصحیح کرد و در کل، در بیشتر حوزه های علم و فرهنگ ایرانی قلم زد و زحمت کشید. افتخار وی از لحاظ نگارش و تدریس، نام او را در سطح یکی از استادان بنام این حوزه در تاریخ ایران ثبت کرده است. روشن است که او از نظر زمانی در مرحله ای معین بود و الان آن مرحله گذشته، چنان که بر دیگران خواهد گذشت.
اما اثر تازه ای که من دیدم کتابچه ای بود با عنوان «تاریخ شهریاری شاهنشاه رضا شاه پهلوی از 3 اسفند ماه 1299 تا 24 شهریور ماه 1320»، کتابی که در سال 1344 توسط «شورای مرکزی جشنهای بنیادگزاری شاهنشاهی ایران» چاپ شده است. (نفسیی در 23 آبان سال 1345 درگذشت.)
این درست زمانی است که رژیم پهلوی پس از زلزله ای که به خاطر رویدادهای سالهای 41 ـ43 تحمل کرده بود، کوشید تا ایدئولوژی شاهانه را برای تقویت پایه های لرزان خود احیا کند.
بنابرین این اثر را که گویا نفیسی آن را سال 1314 نوشته و همان وقت هم هیئت دولت آنچه را برای نگارش آن خواسته در اختیارش گذاشته، چاپ کردند تا میخی بر تابوت نظام پهلوی باشد.
در این اوضاع متزلزل، پهلوی دست بدامان دانشمندانی شد تا از دانش و تجربه آنان برای خود بهره بگیرد و کسانی مانند نفیسی را که تقریبا تهیدستانه زندگی می کردند ـ و عاقبت هم کتابخانه شخصی اش را فروخت که آخرین سالهای زندگی را با آرامش زندگی کند و البته رنگ این آرامش را ندید ـ با مشتی پول بخرد.
من نمی خواهم بگویم سعید نفیسی اعتقاد به این گفته هایش نداشته است. آدمیزاد وقتی نوشت، به تدریج با نوشته خود خو می گیرد، و از آن دفاع هم می کند. به علاوه که توان گفت در سال 1314 که جوانی جویای نام بوده، عاشق برخی از اصلاحات رایج آن دوره بوده و صد البته که انتشار آن در سال 1344 همزمان از طرف که بتواند آن را تحفه ای برای حکومت بداند و نیز برای رژیم بسیار مهم بوده است.
چنان که نباید این سخن بنده را هم به معنای پیشداوری و قضاوت در باره یک دوره تاریخی تصور کرد؛ فقط نگرانی بنده این است که در حوزه «دانش تاریخ» به عنوان شاخه ای از علوم انسانی، دخالت جهت دارانه ای صورت گیرد که اجازه ندهد فارغ از حب و بغض، یک کار پژوهشی در شاخه ای از علوم انسانی صورت گیرد.
در این هم تردیدی نیست که سخن گفتن در باره محاسن پهلوی اول، به صورت دربست، به نوعی قضاوت منفی افراطی در باره قاجار می انجامد و این درست کاری است که سعید نفیسی در این کتاب مرتکب شده و آن دوره را چنان سیاه جلوه داده که گویی یک حسن هم ندارد.
بحث بر سر این است که ما برای حفظ حریم تاریخ، شرایطی را ایجاد نکنیم تا علمی که باید واقع بین باشد، در مسیر دیگری قرار گیرد و دانشمندی که باید گزارشگر و تحلیل گری بیطرف باشد، گرفتار سفره این و آن شود و قلمش را برای این و آن بچرخاند و آن وقت به ورطه تحریف تاریخ بیفتد.
نفیسی می نویسد: «دوره صد و سی و چهار ساله فرمانروایی طایفه قاجار بر ایران از 1200 تا 1344 قمری، بدترین دوره تنزل و انحطاط کشور ما در سراسر تاریخست» و این که «در دوره استیلای قاجارها بر ایران، عدالت در ایران چنان نایاب بود که ...». و دهها قضاوت کلی از این دست که مثلا عصر هخامنشیان دولت ایران متمدن ترین دولت آنروزگار بود... و...
این که ایران در این دوره 134 ساله بدترین ادوار تاریخی خود را داشته، از همان ادعاهایی است که اغلب در باره باره برخی از دولتها، به ویژه توسط آنان که جایگزین آنها شده اند، می شود. اینها تاریخ نیست، سیاست است، تاریخ آن است که منصفانه و عادلانه نوشته شود.
سعید نفیسی مجبور می شود از رضا شاه به عنوان فردی از یک «خاندان اصیل ایرانی» یاد کند، (ص 8) و در سراسر کتاب از «اصلاحات» در تمام عرصه ها و با بهترین تصویر سخن بگوید و حتی یک انتقاد ساده را هم طرح نکند.
فاجعه این است که یک دولت با یک محقق تاریخ کاری بکند که او برای زندگی، چنان که او می خواهد بیندیشد و چاره ای جز رفتن به این مسیر را نداشته باشد. بدون شک این تجربه ای که به زیان هر دو طرف خواهد بود و معامله ای است که هیچ کدام در نگاه کلان، از آن سود نخواهند برد و بیش از همه، «تمدن و علم در ایران» صدمه خواهد دید که نمی تواند نورانیت علم تاریخ را تجربه کند.
در کتاب نفیسی، فهرستی از «مهم ترین مراحل زندگی پهلوان ما» در دو صفحه آمده، و چنان تصویر شکوهمندی از این دوره بدست داده شده که گویی هیچ نقطه تاریکی در آن وجود ندارد.
نفیسی برای تاریک نشان دادن قاجار، از صفویه هم ستایشی کرده تا بتواند آن تاریکی و ظلمت را بیشتر نشان دهد: «در دوره صفویه، دولت ایران یکی از نیرومندترین و مشهورترین دولتهای جهان بود و حتی بارها دولت های بزرگ اروپا، پیروی از سیاست ایران در جهان کردند». (ص 12).
کتاب تاریخ شهریاری بسیار تبلیغی نوشته شده و بدون هر گونه ارجاعی، با قلمی متملقانه، وصف دلپذیری از دولت پهلوی اول بدست داده و بدون شک نه یک اثری تاریخی که اثری سیاسی است، اثری که بیش از واقع نمایی، هدفش گرم کردن بازار دولتی است که صد البته با خواست خود پژوهشگر، می کوشد سرمایه علمی جامعه را، در مسیری که دوست دارد بکار گیرد و او را تبدیل به اهرمی و ابزاری برای استوار کردن پایه های خود نماید.
در تایید نکته اخیر بهتر است جملاتی از نفیسی را از صفحه 125 کتاب نقل کنم:
در تیرماه 1313 شاهنشاه رضا شاه پهلوی به هیئت دولت دستور دادند صورتی از کسانی که برای تدوین و تالیف تاریخ دوران شهریاری آن شاهنشاه مناسب باشند، آماده کند. در میان کسانی که نامشان برده شد بود، مرا بدین افتخار نایل کردند و من صمیمانه این خدمت را بعهده گرفتم. زیرا که دوره پیش از شهریاری آن شاهنشاه را درک کرده بودم و پیشرفتهایی را که روز بروز در پرتو کوشش شبانروزی این مرد بزرگ بهره ی ایران می شد می دیدم. در همان زمان دستوری به نخست وزیر آن روز دادند که به همه وزارت خانه ها و دستگاه های دولتی بنویسند هر گونه اطلاعی را که برای این کار لازم دارم از دادن آن دریغ نکنند. منابع این کتاب بدین گونه از درست ترین اطلاعاتی که در دستگاه های دولتی بود فراهم آمد، و بسیار شادم که خلاصه ای از آنها را که راهنمای تاریخ نویسان در آینده خواهد بود، بدین گونه در این صفحات انتشار می یابد.
نظر شما