حاشیه‌نگاری روز چهارم جشنواره فیلم فجر/ تدبیر مدیران تئاتری احمدی‌نژاد برای سینمای امید

روز چهارم روز حاشیه‌ها بود. حاشیه‌هایی که لابلای آن گیر می‌کردی و احتمال بیرون آمدن از آن هم ممکن نبود.

الهه خسروی یگانه: پیش از هر چیز اجازه دهید یک خسته نباشید بگوییم به کسی که جدول نمایش فیلمها در کاخ جشنواره را طراحی و برنامهریزی کرد تا فیلمی مثل «لانتوری» ساعت یک نصفه شب نمایش داده شود، خسته نباشی برنامه‌‌ریز. یک خستهنباشید هم بگوییم به مسئولان صدور کارت برای حضور در کاخ جشنواره که به روزنامهنگاران رسانههای رسمی مملکت کارت ندادند ولی برای هر کسی که دلشان خواست کارت و بلیت و … صادر کردند، خسته نباشید مسئولان. یک خسته نباشید هم به آقای دبیر جشنواره بگوییم بابت این همه مدیریت، این همه کاردانی و شایستگی، خسته نباشی آقای دبیر.

دیشب رسما خفه شدیم. کار به جایی رسیده بود که حتی همکاران خودمان را هم نمیتوانستیم پیدا کنیم چه برسد به روزنامهنگاران رسانههای دیگر. در عوض تا دلتان بخواهد آدمهای دیگری در کاخ جشنواره بودند. البته کاخ که چه عرض کنم… 

بعدازظهر خبر رسید که قرار است محمدرضا عارف به تماشای فیلم «نفس» بنشیند. دو نفر داشتند روی فرش قرمزی که دور تا دور سالن همایشها پهن شده راه میرفتند و این خبر را به هم میدادند. اولی گفت: «میگن قراره عارف بیاد؟» دومی جواب داد؟ «عه؟ مگه عارف خواننده اومده ایران؟» خواستم فقط بدانید چقدر دوستان حاضر در کاخ جشنواره اهل رسانه و سینما هستند. 

استرس گرفتن، نوشتن و رساندن خبر و مصاحبه و عکس و گزارش، احساس بدی است. استرسی که روزنامهنگاری را در ردیف مشاغل سخت هم رده با کار در معدن و غیره قرار داده است، ولی بدانید و آگاه باشید که استرس گرفتن صندلی و جا در سالن همایشهای برج میلاد برای دیدن فیلمها همانا صد برابر بدتر از استرس خبررسانی است. چیزی به نام «صف» وجود ندارد. صف یک مار بوآ است که حداقل سه، چهار سر دارد. از هر طرف که نگاه میکنی میبینی یک شاخه به صف اصلی متصل شده است. این وسط تازه کسانی بودند که دوستی خیالی را اوایل صف میدیدند و خودشان را به هر شکلی شده به نقطه مورد نظرشان میرساندند. این طور جماعت فرهنگی دیشب در کاخ جشنواره حضور داشتند. 

به هر بدبختی که بود خود را توی صف جا کردیم ولی هر چقدر ایستادیم دیدیم همچنان آخر صفیم و جلو نمیرویم. از آن بدتر کسی پشت سرمان نمیایستاد. هر کس هم از کنارمان رد میشد یک نگاهی بهمان میانداخت که تویش ریشخند موج میزد. کم کم دیدیم این کاری که ما میکنیم ظاهرا نشانه فرهنگ نیست، نشانه بلاهت است. این بود که پشیمان شدیم و ما هم به دنبال دوستی خیالی لااقل وسطهای صف گشتیم. 

دیشب، خیلی از ما حال حاجیانی که در فاجعه منا گرفتار شده بودند را فهمیدیم. بیذرهای اغراق. فریاد هل نده، هل نده بلند بود و جلوی چشممان سردبیر یکی از روزنامههای معتبر عصر زمین خورد. خبرنگار همراهش هیچ چارهای جز جیغ کشیدن نداشت، باور کردنی نبود. جالب این جا بود که همه میخندیدند. از فرط عصبانیت میخندیدند و البته هل میدادند. البته این همه ماجرا نیست. یعنی فکر نکنید وقتی با این میزان لهشدگی و تحقیر وارد سالن شدیم دیگر کار تمام شد. خیر، توی سالن دوستانی بودند که بعضا یک ردیف، جا گرفته بودند. هر چقدر هم میگفتیم این کار یعنی چه؟ گوشی را محکمتر به گوششان میفشردند و: «الو، الو، بیاین دیگه، جا گرفتم. زود باشینچه بسا سالن سینما را به مثابه جاجرود در روز سیزده به در میدیدند. شاید هم آنها درست دیده بودند ما اشتباه فکر میکردیم قرار است فیلم ببینیم. 

اگر فکر میکنید این بساط فقط برای فیلم «لانتوری» به راه افتاده بود اجازه دهید شما را از اشتباه در بیاورم. خیر، سر فیلم «زاپاس» کار به دعوا و مرافعه هم کشید. باز هم سر جا گرفتن. یک نفر رفت روی صندلی نشست که یک نفر دیگر آن را گرفته بود. هر چقدر طرف داد زد آقا بلند شو، بلند نشد. گفت من اینجا را گرفتهام، طرف مقابل هم گفت بیخود گرفتهای. کار شما نه قانونی است نه انسانی. آن یکی هم داد کجای مملکت قانونی است که کار من باشد؟ مسئولان سالن هم که آمدند پا در میانی کنند اوضاع بدتر شد. یکی از مسئولان گفت عوامل فیلم حدود چهل نفر هستند. این را که گفت سالن منفجر شد. چهل نفر؟ خلاصه فرهنگ در کاخ جشنواره همین جور موج میزد. 

 

اگر این روزها شما هم به کاخ جشنواره بیایید ــ بیایید، دوستان همه هستند، شما فقط زیادی هستید؟ یک جشنی است همه دور هم هستیم ــ و کمی ــ اگر بتوانید ــ در این کاخ باشکوه قدم بزنید فکر میکنید تونل زمان سوار شدهاید و به عقب برگشتهاید. عقب که میگویم منظورم دوره قاجار یا کوروش بزرگ نیست، منظورم دوره احمدینژاد است، بس که مدیران تئاتری دوران احمدینژاد را حالا در کاخ جشنواره فیلم فجر دوره آقای روحانی می‌‌بینید. اگر به ماشین زمان و سفر در زمان و این جور چیزها هم اعتقاد داشته باشید ممکن است فکر کنید حالا هنوز ده سال گذشته است و شما آمدهاید به جشنواره تئاتر دولت نهم. از ما میشنوید زودتر از کاخ جشنواره بیرون بزنید تا به زمان حال برگردید. آن داخل، اصلا خوش نمیگذرد. 

۵۸۵۸
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 506976

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۱۴:۰۹ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۶
    6 0
    دیروز نوشتم که که مطلب حاشیه نگاری تون خیلی ضعیف بود و دو سه مورد هم ایراد گرفتم و گفتم خانم خسروی معمولا بهتر از اینها مینویسند. یه جورایی متن آواره بود بین طنز و جدی. ولی امروزی عالی بود. هم فضا را خوبی ترسیم می کرد و هم تکلیفش با خودش مشخص بود که طنز است. خسته نباشید. لذت بردم
    • احسان IR ۰۸:۳۸ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۷
      0 0
      من هم چند روز پیش برای ایشون نوشتم گزارشتون بیش از حد موجز نبود؟ ولی خدا وکیلی با این وضعی که ایشون داره تصویر می کنه و ما هم از جاها و دوستان دیگه می شنویم، همین که این خبرنگارا زنده می مونن موجر نگاری کنن دست مریزاد داره بابا این چه وضعیه اونجا؟ فیلم یه سال مملکتو تو 10 شب نشون میدن و فرصت سوزی می کنن یه طرف، کل این افتضاحات، همون طرف
  • مخاطب IR ۱۶:۴۱ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۶
    4 3
    این قلم فوق العاده شما رو تا روز آخر خواهیم داشت؟
  • بی نام A1 ۰۵:۵۴ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۷
    0 0
    من نمیدونم فاز این مردم چیه؟ توی زمان جشنواره با بدبختی و توهین و تحقیر وارد سالن میشن و فیلمها و تاترها رو به زور می بینند بدون اینکه لذتی از تماشای کار ببرند. ولی وقتی همین فیلمها یا تاترها در طول سال روی پرده و صحنه میره هیچکس نمیره تماشا کنه و تمام نهادهای فرهنگی از زیان مالی و عدم استقبال مخاطبان می نالند جشنواره یه تایم محدوده برای اکران آثار واسه هنرمندان و خبرنگاران و کارشناسان. در طول سال هم فرصت برای تماشای کارها واسه مردم هست. من نمیدونم یه خانواده با چندتا بچه که یکی شون توی بغل باباش هست و گهواره یکی رو هم مادرش هل میده توی جشنواره چیکار دارن آخه؟؟