کارشناس مسائل اوراسیا معتقد است نقض آتش بس در قره باغ می تواند در سه سناریو تحلیل شود و محتمل است که طرحی برای وارد کردن روسیه در بحران سوم باشد.

زهره نوروزپور: نقض آتش بس در منطقه قره باغ قفقاز در حالی صورت گرفت که روسیه درگیر دو بحران منطقه ای مهم  است، منطقه قفقاز که برای مسکو از اهمیت بسزایی برخوردار است بار دیگر پس از سال 1994 درگیر مناقشه ای جدی شده است. آتش زیر خاکستر میان دو کشور آذربایجان و ارمنستان بار دیگر سر برآورده است. برخی تحلیلگران معتقدند این نقض اتش بس می تواند از منظر سه سناریو مورد تحلیل قرار گیرد و محتمل تر است که برای وارد کردن روسیه به یک مناقشه تازه طرح شده باشد. پاسخ این سوالات را جهانگیر کرمی  دانشیار مطالعات منطقه ای و کارشناس مسائل روسیه و اوراسیای مرکزی در دانشگاه تهران پاسخ می دهد:

منطقه قفقاز چرا و به چه علت برای روسیه مهم است؟
درک نگاه کلان سیاست خارجی روسیه نسبت به مناطق پیرامونی خود در سه دهه اخیر یک نکته اساسی برای فهم مواضع این کشور در قبال بحران قره باغ است. در میان مناطق مختلف جهان،  جمهوری های جدا شده از شوروی و اصطلاحا حوزه کشورهای مستقل مشترک المنافع یکی از اولویت های مهم سیاست خارجی روسیه در طول این سالها محسوب می شود.  در این حوزه ی گسترده، اما دو منطقه از اهمیت بیشتری برخوردار است،  نخست منطقه ای که حد فاصل بین روسیه و اروپا است و عمدتا کشورهای بالتیک، بلاروس، مولداوی و اوکراین قرار دارند و بنا به دلایل مختلف تاریخی و ژئوپلیتیکی، این منطقه برای سیاست خارجی و امنیتی روسیه از حساسیت بسیار بالایی برخوردار بوده و به همین خاطر، واکنش های شدید دولت روسیه نسبت به تحولات داخلی اوکراین را در دو سال گذشته شاهد بودیم و این بحران هنوز هم ادامه دارد و نکته حائز اهمیت در مورد این منطقه آن است که برای روسیه، ناتو، اتحادیه اورپا و امریکا اهمیت زیادی دارد و نقطه اصلی تماس و تعارضات بین المللی روسیه در طول سه سده اخیر بوده است.


اما حوزه بعدی قفقاز جنوبی است. این منطقه بیش از اسیای مرکزی برای روسیه اهمیت دارد و به دلیل اینکه هم دریای سیاه را به خزر وصل می کند، هم اینکه قفقاز جنوبی در منطقه مجاور قفقاز شمالی در درون فدراسیون روسیه قرار دارد  که متشکل از هفت جمهوری خود مختار در درون فدراسیون و یکی از نا امن ترین ، پر چالش ترین و واگرا ترین مناطق نسبت به مرکزیت این کشور در سه دهه ی اخیر بشمار می رود و در این سالها مسکو دو جنگ بزرگ داخلی را در این منطقه تجربه کرده و در یکی شکست خورده است. این منطقه اگرچه جمعیت کمی و در حدود 8 میلیون نفر دارد اما به دلیل  انشقاقات قومی، تفاوت مذهبی و  نگاه به بیرون که در این منطقه حاکم است ، و نیز اتصال آن به منطقه قفقاز و ولگای مرکزی، دولت روسیه همیشه سیاست های خاصی را نسبت به قفقاز شمالی و به تبع ان توجه ویژه ای به قفقاز جنوبی داشته است.


از چه جهت قفقاز جنوبی از اهمیت بیشتری برخوردار است؟

در مورد قفقاز جنوبی موضوع از از این جهت برای روسیه اهمیت دارد که در همه طرح های گسترش ناتو و اتحادیه اورپا از جمله در طرح اقدام برای عضویت ناتو و یا طرح مشارکت شرقی اتحادیه اروپا، فققاز جنوبی جایگاه دارد و در این رابطه گامهایی نیز برداشته شده است.  همچنین مجاور کشورهای ترکیه، ایران و نزدیک به سایر کشورهای خاورمیانه است، از این جهت نیز برای مسکو مهم است. این اهمیت علاوه بر رقابت های تاریخی روسیه با ترکیه و حتی با ایران، باید به یک عامل دیگری هم توجه شود و آن این است که قفقاز جنوبی به خاطر وجود جمعیت مسلمان در منطقه و ارتباطش با منطقه قفقاز شمالی، یکی از مجاری ارتباطی جریان های رادیکال و افراطی در دهه گذشته بوده و مسائل  مربوط به رادیکالیزم در جنوب روسیه مثل نیروهای اسلام گرای چچن و داغستان عمدتا از این منطقه با جریانات تند رو و وهابی و سلفی خاورمیانه ای ارتباط  یافته و از همین منطقه کانال های ارتباطی خود را با ترکیه و با جریان های کشورهایی از جمله اردن، امارات، عربستان برقرار کرده اند. با این تفاسیر می توان گفت قفقاز جنوبی برای روسیه یکی از مناطق حساس امنیتی و راهبردی تلقی می شود و سه کشور اصلی این منطقه یعنی گرجستان، اذربایجان و ارمنستان هر کدام اهمیت ویژه ای در سیاست خارجی روسیه پیدا می کنند.

در واقع قفقاز نقطه اتصال روسیه با خاورمیانه و اروپا با آسیای مرکزی و کانون تعاملات بین المللی امریکا و اروپا و تعاملات منطقه ای ایران و ترکیه و روسیه بوده و حتا عربستان و رژیم صهیونیستی هم از این موضوع دور نمانده اند. و در آینده نیز بر شدت اهمیت و حدت تنش ها در این عرصه افزوده خواهد شد.


روابط روسیه با کشورهای منطقه چگونه است؟

 روابط روسیه با این کشورها در سه دهه گذشته روابط پر فراز و نشیببی بوده است، به ویژه گرجستان که به خاطر نگاه تاریخی ناسیونالیزم گرجی در این منطقه، همواره سیاست روس ستیزانه جدی را دنبال کرده  و همانطور که مشاهده کردیم دردهه گذشته انقلاب رنگی مهمی در گرجستان رخ داد و این کشور به یک متحد برای دولت های غربی تبدیل شد، امروزه گرجستان روابط چندانی با دولت روسیه ندارد چرا که در معادلات بین المللی در شمار دولت های همکار و متحد غرب تلقی می شود. اما اذربایجان و ارمنستان جایگاه متفاوتی نسبت به گرجستان دارند، به این خاطر که ارمنستان به شدت نیازمند حمایت دولت روسیه است و در معادلات امنیتی هم، ارمنستان متحد راهبردی روسیه در چارچوب سازمان پیمان امنیت جمعی  در کنار کشورهای بلاروس، ارمنستان، قزاقستان ، تاجیکستان و قرقیزستان  و روسیه  است. اعضای این سازمان به لحاظ امنیتی برای روسیه اهمیت ویژه ای دارند و تضمین ها و حمایت های امنیتی و نظامی مهمی  را از طریق روسیه دریافت می کنند.
این حمایت برای این اعضایی که نام بردید در امنیت روسیه چگونه تعریف شده است؟ میزان حمایت تا چه اندازه است؟
من همین قدر اشاره کنم که در سند  دکترین نظامی روسیه در سال 2014 تصویب شد صراحتا بر حمایت تسلیحاتی هسته ای از این کشورها تاکید شده و دولت روسیه هرگونه تجاوز به این کشورها  را با پاسخ هسته ای تضمین کرده است. البته این لزوما به این معنا نیست که در بحران قره باغ روسیه از این سطح حمایت استفاده کند، طبعا منظور هر اقدام نظامی ایست که از خارج از مرزهای حوزه شوروی علیه اعضا صورت گیرد.


تفاوت امنیتی ارمنستان و آذربایجان برای روسیه به چه صورت است؟

 ارمنستان از جایگاه ویژه ای برای روسیه در این منطقه برخوردار است. بزرگترین پایگاه نظامی روسیه در حوزه کشورهای سی. آی. اس در ارمنستان است.  پایگاه نظامی گیومری در کنار مرزهای ترکیه قرار دارد و در سال های اخیر هم به شدت تقویت شده است. ارامنه لابی بسیار قدرتمندی در روسیه دارند و اهمیت ژئوپلیتیک ارمنستان برای روسیه بسیار مهم است.
آذربایجان هم برای روسیه از آنجایی اهمیت دارد که هم دارای وسعت و هم جمعیت بیشتری است و هم  منابع انرژی آذربایجان،  این کشور را برای روسیه به یک منطقه مهم تبدیل کرده است. هم جواری این کشور با دریای خزر، جمهوری اسلامی ایران هم موضوع مهمی ست. از طرفی سیاست های دولت اذربایجان در تعاملاتش با ترکیه و کشورهای غربی موجب نگرانی هایی برای روسیه شده است ، با این حال مسکو تا به امروز سعی کرده روابط خود را با باکو به شکلی حفظ کند که از بریدن کامل این کشور از مسکو  و نهادهای اوراسیای مرکزی مثل سازمان سی.ای.اس جلوگیری کند، و باکو هم کوشیده تا یک توازنی در روابطش با روسیه و کشورهای غربی برقرار کند و البته تمایلاتش برای عضویت در ناتو را هم پنهان نکرده است. این کشور در موضوعات مختلف با کشورهای غربی در سطوح امنیتی و نظامی همکاری نموده و همین باعث شده که دولت روسیه هم سعی کند از اهرم های مختلفی برای کنترل و مدیریت اذربایجان استفاده کند و یکی از این اهرم ها، نفوذی است که دولت روسیه در دستگاه های امنیتی، نظامی و اداری اذربایجان دارد و می تواند براحتی دولت را از درون متزلزل سازد. یکی دیگر از ابزارهای فشار مسکو بر باکو، استفاده از اقلیت های غیر اذری در داخل اذربایجان است، مثل تاتارها و تالش ها  و لزگی ها و دیگر گروههای قومی که ما در دو سال گذشته شاهد افزایش حمایت دولت روسیه به ویژه از ان جمعیت 20 درصدی شمال اذربایجان بوده ایم و همین امر باعث ناراحتی هایی برای اذربایجان شده است.
و البته یکی دیگر از این اهرم ها استفاده از بحران قره باغ است و دولت روسیه از 22 سال پیش تا امروز از زمانی که آتش بس در سال 1994 برقرار شده است سعی می کند از این اهرم برای فشار و کنترل رفتار آذربایجان و ارمنستان استفاده کند.


سوالی که این روزها مطرح است این که چرا در شرایط فعلی منطقه آتش بس نقض شد؟ در حالی که روسیه در گیر حل و فصل بحران سوریه، اوکراین و تنش روابط با ترکیه است.

در 22 سال گذشته موارد متعددی وجود داشته که اتش بس بین دو طرف نقض شده است. اما این بار شدیدترین مورد نقض آتش بس بوده است، با توجه به همزمانی این موضوع با بحران سوریه ، اوکراین و همین طور سیاست های مقابله جویانه بین ترکیه و روسیه بر سر سوریه بسیاری از تحلیلگران را متوجه این موضوع کرده است که ممکن است یک رابطه ای بین بحران سوریه و حتا اوکراین با نقض آتش بس قره باغ باشد.  از رقابت های جدی روسیه و  ترکیه بر سر مساله سوریه هم نمی توان چشم پوشی کرد. این تعاریف حدس و گمان های تحلیلی است، چرا که هیچ شاهد و دلیل مشخصی مبنی بر اینکه واقعا یک ارتباط نزدیکی بین این پدیده ها وجود داشته باشد نیست، بعضا اشاره می کنند به رفت امد هایی که بین مقامات آذربایجان  و ترکیه صورت گرفته است و یا همزمانی خروج نیروی هوایی روسیه از سوریه و یا رفت امد ها بین مقامات روسیه و امریکا که بر اساس این استدلال ها  می توان گفت که به هر حال یکی از دو طرف یعنی روسیه یا ترکیه احتمالا در تحریک طرفین یا تحریک یکی از طرف های منازعه به نقض اتش بس دست داشته باشند. البته نمی توان از انگیزه های دولت در باکو هم چشم پوشید. برخی تحلیل گران شرائط در درون آذربایجان را با توجه به ارتش قدرتمند تر و فشار افکار عمومی برای بازپس گیری سرزمین و یا  مشکلات اقتصادی موجود را به عنوان عواملی که می تواند در تشدید شرائط موثر باشد، قلمداد کرده اند.


واکنش ترکیه و روسیه به نقض آتش بس را چه طور ارزیابی می کنید؟

دولت ترکیه رسما از اذربایجان حمایت کرد، اما دولت روسیه سعی کرد که سیاست بی طرفانه ای اتخاذ کند و دو طرف را به اتش بس دعوت کرد. اگرچه صرف این اظهارات نمی توان گفت این ها نشان دهنده وجود یک نقش خاصی برای یکی از دو طرف در تشدید و یا تشویق ترک مخاصمه باشد، اما می توان این مساله را بررسی کرد و به سناریوهای متفاوتی که عرض کردم دست یافت.


شما معتقدید کدام سناریو و با چه تحلیلی به واقعیت نزدیک تر است و روسیه و ترکیه کدام یک از این تشدید بحران و مناقشه سود می برند؟
بنا به یک سری تحلیل ها دولت روسیه شاید در نظر دارد با تشدید این بحران پای کشورهای غربی را به یک مذاکرات تازه باز کند که در این مذاکرات سعی کند بحران اوکراین و سوریه را به قره باغ پیوند بزند. در واقع از این طریق به این پرونده ها خاتمه دهد و روسیه را از فشارهای مضاعفی که به خاطر تحریم های غرب در دوسال اخیر با ان رو به رو بوده است خارج کند. اما این سناریو قدری باورش  مشکل است، از این جهت که دولت روسیه در واقع اگر بخواهد مناقشات قره باغ را تشدید کند و به اتش این بحران دامن بزند با مجموعه ای از مسائل در محیط پیرامون خودش مواجه خواهد شد که به شدت مستعد فعال شدن هستند و ممکن است از طریق مذاکره حل و فصل نشده و دامنه ی آنها به خاک روسیه هم بکشد. به عنوان مثال روسیه در مولداوی با یک مسائل نسبتا مشابه ای اما در سطح پایین تری روبه رو است، در مساله گرجستان مسائل مربوط به استیا و ابخازیا حل نشده است، حتی در منطقه اسیای مرکزی هم مسائل مشابه ای وجود دارد منتهی در سطح پایین تر ، لذا بعید به نظر می رسد که دولتمردان روسیه چنین ریسکی را در محیط امنیتی پیرامون خود بکنند.


سناریوی دوم اینکه دولت ترکیه ممکن است به این وسیله قصد داشته باشد بعد از مشکلاتی که در سوریه با ان مواجه شد و نیز اتش بحران سوریه به داخل ترکیه کشیده شده، همان طور که ما امروز در مناطق جنوبی ترکیه شاهد هستیم حکومت نظامی برقرار شده و فضای این کشور را به شدت امنیتی کرده است، بعید به نظر نمی رسد که بخواهد با بازکردن یک جبهه جدید برای روسیه، خود را از زیر بار فشار بحران سوریه خارج کند. این سناریو تا حدودی قابل قبول تر به نظر می رسد. چرا که دولت ترکیه  با دولت روسیه هم در شمال دریای سیاه و هم در جنوب مرزهای خود در سوریه وارد یک منازعه ژئوپلیتیک جدی شده است. آنکارا هم در بحران اوکراین در حمایت از معترضان و در برقراری ارتباط با اقلیت تاتار در کریمه  وارد شد، و هم در بحران سوریه یک طرف جدی بوده است.


بحران قره باغ برای روسیه یک وضعیت متناقض دارد و ان اینکه دولت روسیه به هرحال متحد راهبردی ارمنستان است و روابطش با اذربایجان هم همواره نسبتا مناسشب بوده است. این تعادل رابطه بین روسیه و آذربایجان محصول منجمد شدن بحران قره باغ و تعلیق این بحران بوده است، اگر بحران شدت بگیرد طبیعتا دولت روسیه در ضرورت حمایت از ارمنستان  بیشتر از این نمی تواند خویشتن داری کند.  همین امر روسیه را با یک چالش جدی تری مواجه می کند و طبیعتا تشدید این بحران حتی می تواند به تقویت نیروهای رادیکال در منطقه قفقاز جنوبی و احتمالا حضور داعش منجر شود. و این امر در سرایت بحران به قفقاز جنوبی روسیه تاثیر عمیقی خواهد داشت. لذا  این سناریو را می توان جدی تر تلقی کرد.


ریشه این سناریو از کجا نشئت گرفته است با توجه به اینکه شما آن را محتمل تر می دانید؟

ببینید تجربه برخورد دولت در ترکیه با مخالفان داخلی و سوریه نکات مهمی را به ما می گوید. دولت اردوغان بعد از اینکه در انتخابات شکست خورد از وضعیت قانونی ترکیه استفاده کرد و برای برگزاری مجدد انتخابات در ان فاصله چند ماهه بین انتخابات قبلی و بعدی اتش بس با پ.ک.ک را که سال ها برقرار بود نقض کرد، برای اینکه با امنیتی سازی فضای حاکم بتواند در انتخابات به نفع خود بهره برداری کند و در نهایت موفق شد و به پیروزی او منجر شد.

در بحران سوریه هم بعد از اینکه روسیه وارد صحنه نظامی شد، معادلات در صحنه عملیاتی به زیان نیروهای مخالف بشار اسد رقم خورد. دولت ترکیه سعی کرد با هدف گرفتن هواپیمای روسیه وارد یک منازعه تازه شود و در این منازعه ناتو را هم درگیر این تنش کند تا جلوی ترسیم مجدد صحنه سوریه به وسیله روسیه را بگیرد. در بحران سوریه مشاهده کردیم که بعد از اینکه روسیه وارد شد و توانست به وسیله بمباران ها مواضع نیروهای رادیکال و تروریستی را تضعیف کند، دولت سوریه موفقیت هایی در صحنه عملیاتی به دست آورد و سپس مذاکرات ژنو از سر گرفته شد و توافقی مهم صورت گرفت، برای حل و فصل بحران، در ان توافق، دولتی که خیلی منافعش لحاظ نشد، ترکیه بود، لذا با سرنگونی هواپیمای روسیه  سعی کرد فضا را به نفع خود تشدید کند، اما خویشتن داری روسیه و ناتو این طرح دولت ترکیه را ناکام گذاشت.

یک نکته ی بسیار مهم در این رابطه آنست که دو هفته قبل که در مسکو وزرای خارجه روسیه و امریکا در مورد لیست بلندی از مسائل فی مابین مذاکره کردند، و یکی از آنها بحران سوریه  و اوکراین بود، دولتهای ترکیه و عربستان و حتا ایران نسبت به این موصوع حساس شده و اظهار نگرانی نومدند. در این میان ترکیه از هر پیشرفتی در روابط امریکا با روسیه بیش از همه نگران است و لذا برای تخریب این رابطه و ماندن روسیه در فشار بحران اوکراین و تحریم های غرب و نیز عدم حل بحران سوریه بدون لحاظ ملاحظات ترکیه به آنکارا انگیزه مضاعفی می دهد تا مسکو را وارد چالش های بیشتری در منطقه مجاور نماید.
از این رو من فکر می کنم و حدس می زنم که بعید نیست آنکارا  بخواهد با تشدید بحران قره باغ در واقع روسیه را در درجه نخست در مقابل آذربایجان و دردرجه بعد احتمالا ناتو قرار دهد، تا به این وسیله در مرزهای جنوبی روسیه به بحران جدیدی دامن بزند که خیلی سریع ظرفیت انتقال به مناطق داخلی روسیه و درگیر کردن مسکو در مسائل داخلی را دارد. 

شما معتقدید نقض آتش بس اتفاقی نبود بلکه از پیش طراحی شده است.

از طریق سناریو سازی ها می توان حدس هایی زد و فرضیه هایی را مطرح کرد و استدلال را بیان کرد ولی شواهد عینی که ما دردست داشته باشیم و بگوییم ترکیه طراح این مناقشه بوده است فعلا وجود ندارد، حتی خبرنگاران این سوال را از لاوروف پرسیدند که ایا ترکیه در این مناقشات تازه دست داشته است گفت:  «ما نمی توانیم ترکیه را متهم کنیم» اما طبیعتا مواضع مقام رسمی با تحلیل تحلیلگران متفاوت است. من بر اساس پیش زمینه های سیاسی ترکیه چنین سناریویی را قابل بحث می دانم.


دیپلماسی کشور ما در مقابل این وضعیت پیش آمده چگونه باید باشد که هر دو طرف منازعه را برای منافع کشورمان حفظ کنیم؟

جمهوری اسلامی ایران از ابتدای فروپاشی شوری یک سیاست منطقی و متداوم را در قبال همه بحرانهای داخلی در این منطقه دنبال نموده است و آن بی طرفی فعال و میانجیگریست. مبنای این سیاست آنست که مسائل قومی و مذهبی و سرزمینی و مرزی در این مناطق بخاطر سیاست ناقص و غیر انسانی حزب کمونیست در مورد ملیتها  در دوره ی استالین، آتش فشانی همیشگی را برای مردمان منطقه ایجاد کرده و این تنش ها پایانی ندارد و در گیر شدن در آنها هیچ کمکی به کسی نیست و جز انسان کشی نتیجه ای ندارد. لذا منافع ملی ایران و منافع ملتها و مردمان منطقه حکم می کند که این تنش ها بر اساس روشهای مسالمت آمیز حل و فصل شوند. در بحران قره باغ  هم سیاست بی طرفی و میانجیگری از سال 1991 در پیش گرفته شده است. این سیاست را در بحران تاجیکستان هم مشاهده کرده ایم ، وقتی که موضوع بحران تاجیکستان از یک رقابت حزبی و سیاسی به جنگ داخلی کشیده شد و تلفات زیادی داشت ایران به میانجیگری روی اورد و با کمک روسیه توانست اتش بس را برقرار کند و توافق صلح امضا شود که تا امروز برقرار است.


 این نکته را باید یاد آور شوم که تهران بر خلاف مسکو  و آنکارا سیاست کاملا مثبتی با هر سه دولت منطقه دارد. روسیه و گرجستان سیاست خصمانه ای با هم دارند و نسبت به اذربایجان روابط معمول و نسبتا متعادلی دارد، اما در قبال ارمنستان سیاست کاملا حمایت گرانه ای دارد . ترکیه سیاستش نسبت به ارمنستان خصمانه و با اذربایجان دوستانه و گرجستان متعادل است. تنها کشوری که با هر سه کشور قفقاز جنوبی روابط متعادلی دارد و تعاملاتش با هیچکدام خصمانه نیست و در عین حال از هیچکدام هم علیه دیگری حمایت نکرده است، جمهوری اسلامی ایران است و سیاست رسمی ایران همین است.

در قبال این بحران هم ایران همچنان سیاست بی طرفانه اما فعال  دارد. دعوت به اتش بس و ترک مخاصمه و سیاست میانجیگرانه در پیش گرفته چرا که از نگاه ایران مسائل بین همسایگان باید به وسیله خود انها حل شود و ایران هم هر حمایت و کمکی که لازم باشد برای حل و فصل این مسائل ارائه می کند. اینکه کشور ما وارد یک بازی خطرناک در محیط مجاور خودش شود طبیعتا عاقلانه نیست. در بحران عراق و کویت در سال 1991 ایران ضرورتی برای ورود بر مخاصمات بین کشورهای همسایه ندید. این سیاست پایدار ایران است نسبت به محیط منطقه ای، به عنوان مثال در مسائل افغانستان و پاکستان هم دو کشور بر سر موضوعات مختلف در دهه های متوالی اختلاف دارند به ویژه مساله خط دیورانت که ایران هیچگاه وارد این منازعات نشده است و نباید هم شود چراکه منازعات ساده ای نیست، به ویژه در بحران قره باغ که تاریخی و ریشه دار است، مربوط به امروز و بیست سال پیش و یک سده نیست، مسائل ققفاز جنوبی و مرزهایی که بین آنها کشیده شده است کاملا تصنعی و شکننده است، مسائل حل و فصل نشده ای بین آنها وجود دارد، اساسا یکپارچگی که در طول تاریخ قفقاز در پیوند با ایران و در درون ایران یا به عنوان منطقه تحت الحمایه ایران داشته،  این مرزهای تصنعی فعلی یک پارچگی مردمان و فرهنگها را از بین برده او منازعات خطرناکی را ایجاد کرده است که این منازعات در دو دهه گذشته در بحران های مختلفی از جمله گرجستان، آجارستان، ابخازیا، اوستیا و قره باغ و همین طوری در مسائل داخلی اذربایجان بین تالشی ها و اذری ها، تاتار ها  با اذری ها شاهد بوده ایم و در اینده ممکن است تشدید شود. سیاست ایران نسبت به همه این مسائل و  همسایگان، سیاست عدم ورود به منازعات میان انها و تلاش برای میانجیگری بوده و هست.

49310

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 525154

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 6 =