۰ نفر
۲۷ مهر ۱۳۹۵ - ۰۶:۵۵
نظریه هشتم در قیام حسین بن علی(ع)

دکتر غلامرضا فدایی در این مقاله با بررسی نظریه های مطرح شده از قیام اباعبد الله، آنها را به دو دسته مثبت و منفی تقسیم می کند و سپس نظریه خود را مبنی بر قیام امام حسین علیه السلام برای دفاع از آزادی و اختیار انسان به عنوان اصلی ترین معروف بیان می دارد. یزید او را بین دو گزینه مرگ و یا زندگی ذلت بار مخیّر کرده بود و گزینه سومی وجود نداشت. نتیجه اینکه در جهان هر کس انسان را بین مرگ (دفعی و یا تدریجی) و پذیرش زندگی ذلت بار که آزادی و کرامت او را هدف قرار می دهد مخیر کند لازم است که مخالفت و مبارزه را برگزیند.

مقدمه
قیام حسینی در تاریخ اسلامی و شیعی یکی از حوادث خونبار و تأثیر گذاری است که همواره ذهن و فکر همه مسلمانان را به خود مشغول کرده است و در این راستا موافقان و مخالفان در باره آن داد سخن داده اند و عده ای هم در لباس دوستی آن را به انحراف کشانده اند. هر چه از این قیام می گذرد گوئی عظمت آن بیشتر معلوم می شود. از ممنوعیت زیارت قبر وی در زمان خلفای عباسی و پرداخت جریمه های سنگین برای زائران وی گرفته تا سیل عاشقان وی در زمان ما نشانه های بزرگی از توجه به امام حسین پس از شهادت او است. نمونه آن اجتماع بیست میلیونی برای روز اربعین وی از وقایع بی نظیر تاریخ است که در جهان و در هیچ زمانی چنین سابقه ای نداشته است. امام حسین شخصیت ممتازی است که بررسی جنبه های مختلف آن حاوی استعداد های فراوانی است، و باید در جهت بهره برداری از آن در جای خود در باره آن بحث کرد. این جنبش عظیم مردمی می طلبد که طبعا در باره آن نظریاتی توسط نظریه پردازان ابراز شود و شده است. در این میان، من به دو نظریه در این رابطه اشاره میکنم.


نظریه ها
آیه الله شفیعی عضو مجلس خبرگان رهبری برای قیام حسین بن علی به شش نظریه اشاره می کند که عبارتند از: دنیاداری و حکومت، عمل مسیحانه، دلائل عارفانه عشق او به شهادت، دستور الهی مبنی بر غلبه بر یزید و سرانجام امر به معروف و نهی از منکر. ظاهرا وی طرفدار نظریه آخر است؛ زیرا از متن روایات خود آنجناب بر می آید که فرمود: انی لم اخرج اشرا ولا بطرا و لا ظالما و لا مفسدا بل خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، انی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسره جدی و ابی. در این سخنان امام به صراحت هدف خروج خود را بیان می کند که همانا اصلاح در امور، اجرای دو فریضه امر به معروف و نهی از منکر و رفتار به سیره پیامبر و علی علیهماالسلام است.

آقای محمد اسکندری در کتاب عاشوراشناسی خود به بررسی هفت نظریه پرداخته است که عبارتند از:
اول، دفاع از خود و امتناع از بیعت که معتقد است از متقدمان سید مرتضی و از متأخران علامه مجلسی طرفدار این نظریه اند.
دوم، حکومت و شهادت که با آن امام در پیِ گرفتن حکومت بود و لو اینکه به شهادت برسد
سوم، شهادت عرفانی به این عنوان که امام طالب مقام معنوی و لقاء الله بود. گوید سید بن طاووس در لهوف بر این عقیده است و عده ای از عرفای قرن حاضر هم به آن اعتقاد دارند.
چهارم، شهادت تکلیفی. به اعتقاد وی امام می خواست کشته شود و بر اساس خوابی که دیده و خبر هائی که شنیده بود به قصد کشته شدن قیام کرد. او می گوید که صاحب جواهر الکلام در رأس مدافعان این دیدگاه است.
پنجم، شهادت فدیه ای است که در تقسیم بندی قبلی به عمل مسیحانه تعبیر شده است. در این نظریه می گوید امام همچون عقیده انحرافی مسیحیان خود را فدا کرد تا امتش از جهنم رهائی یابند.

ششم، شهادت سیاسی به این معنا که امام هدف سیاسی را دنبال می کرد و می خواست مشروعیت حکومت امویان را از بین ببرد. به گفته وی در صد سال گذشته بیشتر محققان این نظریه را دنبال می کنند. به عنوان مثال صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید و دکتر علی شریعتی در کتاب شهادتش به این نظریه اعتقاد داشتند.
هفتم، تشکیل حکومت. قائلان به این نظر معتقدند امام حسین به قصد شهادت حرکت نکرد. هنگامی که هزاران نامه از کوفیان دریافت کرد برای تشکیل حکومت به کوفه رفت.
نویسنده کتاب عاشوراشناسی ظاهرا نظر مختارش همین مورد آخری است و اضافه می کند که انتخاب کوفه بهترین گزینه برای امام بود. دلائل وی برای این نظریه سه تا است اول اضطرار امام ، زیرا امام تهدید به مرگ شده بود، دوم بر خلاف عبد الله زبیر، نمی خواست در خانه خدا کشته شود و سوم شیعه بودن مردم کوفه

در نقد نظریه صاحب کتاب عاشوراشناسی می توان گفت که دلائل اول و دوم امام بیانگر این است که امام در اضطرار و سلب اختیار به دنبال انتخاب راه فرار بود و اگر کوفه را به خاطر مردم شیعه آنجا انتخاب کرد نه به عنوان یک راهبرد (استراتژی) بلکه به عنوان یک تاکتیک بود. امام پس از خروج از مدینه به دنبال اهداف دیگری بود که پس از مواجهه با اقبال کوفیان راه خود را به کوفه به صورت یک گزینه تاکتیکی، انتخاب می کند. او وقتی خبر شهادت مسلم را می شنود دیگر گزینه کوفه باید منتفی شود و به همین دلیل امام شاید قصد جای دیگری می کند همانگونه که در ملاقات با حرّ ابراز می دارد و اجازه می خواهد به راه خود ادامه دهد. در عین حال اگر امام از آغاز قصد حکومت داشته باشد با توجه به شرائط آن زمان و اختناق موجود و نیز دسیسه هائی که بر علیه پدر و برادرش انجام دادند دور از حزم و دور اندیشی امام خواهد بود که چنین تصمیم بگیرد.


نظریه هشتم
اینجانب در قبال نظریات فوق به نظر دیگری معتقدم و آن این است که امام به قصد دفاع از آزادی انسان مبنی بر قدرتِ داشتن انتخاب قیام کرد؛ زیرا یزید آن را از وی سلب کرده بود. اگر به چنین نظری معتقد شویم بقیه گزینه های مثبت را در خود دارد.
بدوا باید بگویم که نظریات ششگانه و هفتگانه فوق الاشاره را می توان به دو قسم تقسیم کرد: نظریات مثبت و منفی. از نظریات منفی که بر حرکت امام تحمیل شده است نظر فدیه ای است که از افکار مسیحیت نشئت گرفته و مسلمانان عافیت طلب هم از آن سوء استفاده کرده اند. همچنین نظریه عارفانه ای که امام فقط به قصد ارضای خویش، بدون هیچگونه دلیل دیگر، شهادت را برگزیده باشد نمی تواند جنبه مثبت داشته باشد. این به این معنا است که امام فردی روحانی و عارف و کناره گیر از دنیاست و فقط منتظر شهادت است تا از فیض آن برخوردار شود. این نظر با رسالت انبیا و سیره جد پدر و برادر وی همخوانی ندارد.
نظریه های به ظاهر مثبت هم این است که امام به خاطر خدا می خواست تا دولت اموی را رسوا و ساقط کند و یا به دنبال حکومت و شهادت بود. اما خروج به خاطر اقامه امر به معروف و نهی از منکر و ایجاد اصلاح کاملا مثبت است و در گفتار امام هم به آن تأکید شده است.

اگر به دوران حضرت علی برگردیم می بینیم که اگر چه حق وی را غصب و خانه نشینش کردند ولی از یک طرف سردمداران حکومت، به اسلام پایبند بودند و داعیه جانشینی پیامبر را داشتند و اگر علی را مجبور به بیعت کردند ولی ظاهرا حفظ تعالیم اسلام مد نظر آنان بود و علی خود فرمود با آنکه استخوان در گلو و خار در چشم بودم ولی حفظ اسلام برایم واجب تر بود. در زمان امام حسن مجتبی باز معاویه ظواهر اسلام را حفظ می کرد و با امام مراوده داشت و پیشنهاد صلح کرد و به ظاهر اینطور نبود که بگوید یا باید حرف مرا بپذیری والا کشته می شوی. اما در زمان یزید این مسئله کاملا متفاوت بود. از یک طرف یزید همه چیز را انکار کرد و وحی و نبوت را به سُخره گرفت و اینکه دین و آئینی وجود ندارد و من سلطنت من کنم و برای کسی حق اعتراض باقی نگذاشت. به علاوه او با کینه علوی و محمدی بزرگ شده بود و قصد انتقام جوئی داشت. از طرف دیگر مخالفان خود و در رأس آنان فرزند زبیر و فرزند عمر و از همه مهم تر فرزند علی را به پذیرش حکومتش نه تنها دعوت نکرد بلکه آنها را ملزم کرد و اینکه چنانچه تمرد کنند باید کشته شوند. این به این معنا بود که باید میان پذیرش حکومتی که صددرصد منکر خدا و نبوت است و مرگ، یکی را انتخاب کند و راه سومی وجود نداشت. این یعنی سلب اختیار از انسان. زیرا وقتی امر دائر بر پذیرش یک گزینه و در غیراین صورت کشته شدن باشد اختیار از آدمی سلب می شود.

شواهد بر این امر فراوان است. یزید وقتی به حکومت رسید یا به خاطر جوانی و غرور و یا به خاطر داشتن مشاوران بد و یا به دلائل دیگر فرمان دادکه والی مدینه حسین بن علی را شبانه بخواهد و بیعت بگیرد و اگر مخالفت کرد کشته شود، که امام با زیرکی خاص از این معرکه جان سالم به در می برد. پس از آن در مکالماتی که بین وی و برادرش محمد بن حنفیه در مدینه صورت می گیرد وی صراحتا به امام می گوید که یزید قصد جان او را کرده است و بهتر است به مکه و یا یمن رود تا قدری اوضاع آرام شود. ابن زبیر هم شبانه به مکه فرار می کند و در آنجا پایگاهی بر ضد یزید ایجاد می کند. تا اینجا هم هنوز رفتن به کوفه در فکر امام نیست. حضرت به مکه عزیمت می کند و در آنجا که حرم امن الهی بود و هر کس آزاد بود زندگی کند به تبلیغ مشغول شد. اما می دانست که یزیدیان همواره مترصد قتل اویند. اما چون نمی خواستند حرمت خانه را بشکنند توطئه کردند که در ایام حج که جمعیت فراوان است به گونه ای وی را ترور کنند تا معلوم نشود چه کسی او را کشته است. در ایام حضور در مکه که حدود پنج ماه طول کشید کوفیان برای او نامه نوشتند و از وی درخواست کردند که به آنجا برود. بنابراین امام در مکه هم بین بیعت و کشته شدن می بایست یکی را انتخاب کند و لذا ناچار، موسم حج را که بهترین زمان بهره برداری و تبلیغ بود واگذاشت.

امام بعد از اینکه نامه های کوفیان را دریافت، و اصرار آنها را مبنی بر حمایت دریافت می کند به قصد آنان میل می کند. او به این جهت حج را بدل به عمره می کند و مخفیانه و دور از چشم مأموران حکومتی راهی کوفه می شود. و قبل از همه مسلم را به عنوان سفیر می فرستد تا امور را برای ورود وی سامان دهد. معنای این امر این است که اگر از جای دیگر هم دعوت می رسید امام بر روی آن حساب باز می کرد. در هر حال از نظر ظاهر وقتی به سرزمین کربلا هم وارد شد و حر با سپاهش جلوی وی را گرفت و خدعه کوفیان را مشاهده کرد، او می خواست از آنجا به قصد نامعلوم دیگری حرکت کند که حر مانع شد و گفت من مأمورم و معذور و نمی گذارم از این سرزمین بیرون روی؛ یا باید به کوفه بیایی و بیعت کنی و یا منتظر تعیین تکلیف از جانب امیر کوفه باشی. باز در اینجا هم بوی پذیرش بیعت و یا جنگ و قتل می آمد؛ گزینه سومی در کار نبود. وقتی عمر سعد به کربلا آمد باز باب گفتگو باز شد و انتظار می رفت که مصالحه ای صورت گیرد که مجددا فرمان از جانب ابن زیاد آمد که زود باشید و تکلیف را یکسره کنید یا بیعت و یا جنگ؛ راه سومی مطرح نبود. شمر را هم ابن زیاد برای همین امر فرستاد و به او توصیه کرد که اگر دیدی عمر سعد تعلل می کند فرماندهی را او به عهده بگیرد و کار را تمام کند.

در تمام این مراحل مشاهده می شود که یزید با انکار همه چیز و نفی اسلام و وحی، حسین را به قبول بیعت و یا کشته شدن مجبور کرده است و این یعنی سلب اختیار به عنوان مهم ترین ویژگی انسان. امام ناچار بود برای دفاع از اصلی ترین خاصه انسانی که همان آزادی و اختیار باشد مبارزه کند.
آزادی و اختیار انسان
اختیار اصلی ترین ویژگی انسان است. خدا خود به انسان اختیار داده است و با آنکه راه خیر و شر را باز نموده است ولی او را مخیر در پذیرش گذاشته است. او می گوید انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا (قرآن، انسان، 3). یعنی ما راه را به بشر نمودیم؛ اوست که انتخاب می کند یا راه شکر و یا کفران را. و یا در جای دیگر می فرماید وقل الحق من ربک فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر (قرآن، کهف) ای پیامبر حق را از جانب پروردگارت به مردم بگو آنکس که بخواهد ایمان می آورد و آنکس که نخواهد کفران می ورزد.
در تمام مواردی که انسان بین پذیرش یک امر و مرگ مخیر شود در واقع اختیار او سلب شده و اجبار صورت گرفته و به تعبیر دیگر مقام و کرامت انسانی او زیر سوال رفته است. پذیرش این محدودیت برای هر کسی، تا چه رسد به امام حسین، ناگوار و نادرست بود. او فرزند علی است که در مقام کرامت انسانی می گوید: لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا. یعنی بنده کسی مباش همانا خدا ترا آزاد آفریده است. او در تمام موارد زندگی خود به ویژه در حرکت خونین عاشورا به این امر مهم یعنی آزادی و اختیار انسان توجه کرده و آن را محترم می شمرد و در مقابل دشمن او همیشه از تهدید و به ویژه قتل به عنوان مهم ترین ابزار برای سرکوب مخالفین استفاده می کرد.
امام علیه السلام در شب عاشورا که امر قتال حتمی شد باز به این امر مهم مبادرت می کند. پس از ایراد سخن همه را مخیر می کند که آزادانه راهشان را انتخاب کنند و حتی بر آن اصرار می ورزد. او می گوید که بیعتش را از آنها برداشته است؛ او ادامه می دهد که آنها می توانند بروند و حتی می توانند زن وبچه های وی را هم همراه ببرید. عده ای می روند ولی عده ای که می مانند خود با شناخت، انتخاب و اختیار، حمایت از حسین را برگزیده اند.
بنابراین اگر بگوئیم که فلسفه قیام امام حسین دفاع از آزادی انسان بود سخنی به گزاف نگفته ایم. آزادی انسان اصلی ترین گوهر ارزشمند انسانی است که بقیه صفات نیک از همین انتخاب درست و آگاهانه و آزادانه سرچشمه می گیرد. کاری که از روی آگاهی و با اختیار نباشد نزد خدا و خلق ارزش ندارد. در سایه این انتخاب و اختیار بقیه صفات و افعال نیک ارزش پیدا می کند. به عبارت دیگر، باید گفت که در بستر آزادی و وجود گزینه های گوناگون است که عمل صالح معنا پیدا می کند.
کسی که از آزادی و اختیار حمایت می کند مطمئنا طرفدار گفتگو است و منش و روشش با منطق و عقلانیت همراه است. هدایت جز با انتخاب و اختیار صورت نمی گیرد و کار همه انبیا و اولیای الهی هدایت است. تمام خطبه ها و سخنان امام در طول راه، از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا و حتی تا قبل ازشهادت همه مبتنی بر گفتگو و مذاکره بود و یافتن راهی برای برون رفت از این بحران و وضعیت دوگانه که یک طرف آن مرگ و طرف دیگر پذیرش نابودی اسلام بود. حتی امام بزرگوارانه در آخرین لحظات عمر خویش به شمر هم راه می نماید که از اختیار انسانی اش استفاده کند. به او نصیحت می کند که اگر او را نکشد شفاعت جدش نصیب او خواهد شد ولی شمر نمی پذیرد.
امام به صراحت این مسئله را مطرح کرد که : ان الدعی بن الدعی قد رکزنی بین اثنتین السلة و الذلة هیهات منا الذله. یعنی این مرد معلوم الحال مرا بین فقط دو چیز مخیر کرده (راه سومی نیست) پذیرش ذلتِ بیعت و عزت شهادت و از ما خاندان دور است که ذلت را بپذیرد.
اگر به این نظریه وفادار باشم و آن را قبول کنیم در واقع قیام حسین را جهانی کرده ایم و هست. البته سایر نظریه ها یعنی نظریه اصلاحات و امر به معروف و نهی از منکر و یا برقراری حکومت عدل و مانند آن اگر با نگاه فراجناحی به آن پرداخته شود ممکن است قابل دفاع باشد ولی ممکن است که از نظر عده ای آن را محدود به دین اسلام و یا قوالب خاص فرقه ای کنند. در حالی که اگر به نظریه آزادی انسان و پاسداری از کرامت انسانی توجه کنیم همه موارد دیگر را در خود دارد. بزرگترین و اصلی ترین معروف، برقراری آزادی و حق انتخاب برای همه انسانها در همه زمانها بوده و هست.
البته باید آزادی را درست تعریف کرد. آزادی با بی بند و باری تفاوت بیِّن دارد. آزادی یعنی همه انسانها آزادند که تصمیم بگیرند و البته باید برای آنها گزینه هائی درست و معقول وجود داشته باشد. گزینه بین مرگ و یا پذیرش امر خلافِ آزادی و حریت انسانی، آزادی نیست. آنهائی که مردم خود را آنچنان محدود می کنند که باید بین مرگ و زندگی سخت غیرشرافتمندانه یکی را انتخاب کنند یزیدی اند.
اگر به جهان و به ویژه به جهان امروز هم نگاه کنیم می بینیم که یزیدیان زمان همان شعاری را می دهند که یزید می داد. آنهائی که می گویند هر کس بر ما نیست بر ماست و باید با آنها مبارزه کرد، آزادی انتخاب و اختیار را نشانه رفته اند. آنهائی که منطق خود را مطلق می کنند و اجازه نمی دهند دیگران به گونه ای دیگر انتخاب کنند و آنها را تهدید به قتل، چه دفعی و یا تدریجی میکنند یزیدی عمل می کنند و حرمت انتخاب و اختیار را پاس نداشته اند. تهدید به قتل تدریجی به این معنا است که کسی مخالف عقاید خود را آنقدر در فشار قرار دهد تا مجبور شود فقط یک گزینه داشته باشد و این در مسائل اقتصادی به وفور مشاهده می شود. فقر مردم بیچاره ای که با مصادره اموال و افکارشان فقط یک گزینه انتخاب دارند و چنانچه انتخاب نکنند جانشان و هستی شان با قتل دفعی و یا تدریجی در خطر است، نتیجه تبعیت از این منطق است، و امام حسین از آزادی انسان دفاع کرد. امام حسین قیام کرد تا به انسانها بفهماند که باید در برابر حکومتگرانی که شیوه حکومتشان به اینجا ختم می شود بایستند. و شاید این معنی همان جمله باشد که الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم. کشور با کفر می ماند و لی با ظلم پایدار نیست. بنابراین دفاع از آزادی و اختیار انسان یعنی امر به معروف. بزرگترین مصداق امر به معروف و بهترین اصلاحات و عالی ترین مصداق پیروی از سنت پیامبر و علی دفاع از آزادی و حریت انسان است. این منطق، منطق همه انسانهای آزاده است و از این جهت است که حسین جهانی است همچنانکه جدش و پدرش جهانی بودند. شرائط دوران حسین بن علی به گونه ای بود که دشمن بی دین تیشه به ریشه آزادی زده و انسان را فاقد حیثیت انسانی نموده بود؛ ولی بسیاری از دنیاداران این را نمی فهمیدند و از او به خاطر حطام دنیا تبعیت کردند. باز امام درآخرین فراز های زندگیش وقتی وحشیگری قوم را به عیان مشاهده کرد فرمود ان لم یکن لکم دین وکنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم اگر دین ندارید و از روز جزا نمی ترسید دست کم در زندگی دنیائی تان آزادمرد باشید. تکیه و تأکید بر آزادی اولین و آخرین موضوعی است که نمی توان آن را نادیده گرفت.
جمع بندی و نتیجه گیری
از آنچه گفته شد بر می آید که قیام حسین بن علی دارای ابعاد وسیع و گسترده ای به درازای تاریخ و پهنای زمین است و فراگیری نهضت او نه فقط برای مسلمانان بلکه همه مردم جهان است. محدود کردن نهضت او به مبارزه دو حریف شخصی بر سر حکومت و یا تحدید آن به جذبه های روحانی و معنوی که فردی برای ارضای خواسته های خویش طلب می کند کاری دور از واقعیت است. حتی تمسک به عبارات خود وی اگر چه دارای اهداف بلندی است اما ممکن است ناشیانه از آن برداشت قومی، حزبی و دینی شود و عده ای بگویند که او برای تحقق آرمانهای اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر در چارچوب دین اسلام قد علم کرد. اما اگر قیام او را به دفاع از حیثیت انسان و جلوگیری از خدشه دار شدن کرامت انسانی منتسب کنیم ضمن اینکه در بردارنده نکات مثبت سایر نظریه ها است ابعاد قیام را به کل بشریت و همه انسانهای آزادیخواه در همه زمان ها ارتقا بخشیده ایم. انسان موجودی مختار است و خدا بر این خلقت آفرین گفته است. هر آنکس که این ویژگی ارزشمند و سترگ را که بُن مایه همه ارزش های دیگر انسان متعالی است نشانه رود باید با او به مبارزه برخاست و باید کسی را که به قتل بشریت دست یازیده است را ازتخت فرو کشید و حسین علیه السلام این چنین کرد و این چنین است که او جاودانه شد؛ همچنانکه دین جدش برای نجات بشریت بود و جاودانه گشته است. راهبرد او نجات انسان بود تا هستی خود را به ثمن بخس نفروشد، از آزادی و آزادگی خود حفاظت کند و اگر او را مجبور به فروختن شرافت انسانی و مرگ مخیر کردند مرگ را بر زندگی ذلت بار ترجیح دهد و او خود گفت:
الموت اولی من رکوب العار و العار اولی من دخول النار
با این تعریف اگر هر زمانی که صاحبان زر و زور و تزویر که عموم قدرتمداران جهان، زیاده خواهان و تمامیت طلبان هستند بخواهند به بقیه مردم زمین ستم کنند و حرمت انسانی آنها را بشکنند باید نهضتی حسینی صورت گیرد. حسین بن علی در بیانات خود به زمینه و شرائط به وجود آمده به خوبی اشاره و مبارزه خویش را از مبارزه بین دو فرد خارج می کند و به آن جنبه ای عام می دهد. او می گوید نه من بلکه هر که به جای من باشد با نه تنها این فرد بلکه هر فردی همچون یزید باید مبارزه کند. مثلی لا یبایع به مثل یزید.
همچنانکه گفته شد باید دید که یزید چه کرد. یزید گفت یا بیعت با من با همه ویژگی های آن و یا مرگ و این رسم غلط ناجوانمردانه را که مساوی با سلب آزادی و اختیار از همه انسانها حتی فرزند پیامبر خدا بود را بنا نهاد و حسین بن علی هم گفت اکنون که چنین هدفی در سر دارد تا پای جان با او مبارزه می کند که الموت فی حیاتکم مقهورین و الحیوه فی موتکم قاهرین. اگر انسانها فاقد اراده و اختیار باشند زندگی شان مرگ است و چنانچه دارای اراده و اختیار باشند مرگشان هم زندگی است و این درس بزرگی بود که حسین به بشریت داد.
از این رو هرگاه از جانب صاحبان قدرت گزینه هائی برای زندگی پیشنهاد شود که یکطرف آن هتک حرمت انسانی و رفع کرامت او باشد و طرف دیگر مرگ، چه مرگ دفعی مانند کشتن و چه مرگ تدریجی، مانند در محاصره قرار دادن و محبوس کردن، به ناچار باید قیام کرد و بر اوضاع شورید؛ زیرا در اینجا اصل آدمیت و بشریت مورد هجوم قرار گرفته است. قرآن در این رابطه می گوید اگر در چنین شرائطی قرار گرفتید و همه راه ها بر شما بسته شد باید مهاجرت کنید. اما در این جا می بینیم که یزید راه مهاجرت را هم بر امام بست.
اگر در جهان امروز به وهابیون نگاه کنید جز خودشان و فرقه شان دیگران را قبول ندارند و حتی مهدورالدم می دانند و یا داعش که ساخته و پرداخته دست عربستان و امریکا است مخالفان خود را سر می برد. ظلمی که بر سوریه و یا یمن می رود همین است که به آنها می گویند یا حرف ما را بپذیرید و یا باید بمیرید. مرگ شما یا با بمب هاست و یا با تحریم های ظالمانه که آنهم مرگ تدریجی است. این ها آزادی انسانها را نشانه رفته اند.
در جهان امروز امریکا یکه دار میدان ظلم است و با زبان عمل می گوید با ما باشید و الا نابود می شوید و این را در این صد سال اخیر به خوبی نشان داده است که اگر از او اطاعت نکنند دیر و یا زود از صحنه سیاست زدوده خواهند شد. جریانهائی که در کشور های خاور میانه و یا کشور های لاتین به وقوع پیوسته همه نشانگر این واقعیت است. که در صورت عدم اطاعت یا فورا با کودتا سرنگون می شوند و یا با تحریم ها به گونه ای عمل می کنند که روزی زمین گیر شوند و برای ادامه حیا ت خود ناگزیر به تمکین باشند. داستان برجام و انجام همه تعهدات از جانب ما و تعلل آنها برای انجام تعهدات خود، یکی از مصادیق زورگوئی است. قرآن می گوید یهود و نصارا هر گز از شما خشنود نمی شوند تا آنکه پیرو آنها شوید. ملت های مظلوم آفریقا و سیاهان در امریکا که بازماندگان دوران سخت برده داری آنان است گواه بزرگی از این حصر ظالمانه و پذیرش زندگی ذلت بار است که در صورت عدم تمکین مرگ دفعی (قتل) و یا تدریجی مانند حصر در انتظارشان است.
در صحنه داخلی کشور ها هم اگر حکومت ها شرائطی را به وجود آورند که افراد را مجبور کنند که یا باید تن به کارهائی دهندکه حرمت انسانی آنها را لکه دار می کند و الا به مرگ دفعی ویا تدریجی مبتلا می شوند از این مقوله است. برای مثال وقتی شرائطی بر مردم تحمیل شود که ناگزیر شوند برای زنده ماندن کلیه و یا سایر اعضای خود را بفروشند، یا آبروی خود را در برابر این وآن بریزند، دست به اعمال خلاف بزنند، و یا با پرداخت ربا، رباخواران را تغذیه کنند، آنها هم یزیدی اند و آزادی انسان و مختار بودن او را به مسخره گرفته اند. مگر می شود که در کشوری که با حسین و مکتب او آشناست افرادی پیدا شوند که برای به دست آوردن حداقل های زندگی ناچار باشند حیثیت انسانی خود را و یا اندام حساس خود را بفروشند و در مقابل عده ای به چپاول ثروت عمومی مشغول باشند.

منابع:
قرآن
نهج البلاغه
مطهری، مرتضی (1387) حماسه حسینی. تهران:انتشارات صدرا. ج. اول

دکتر غلامرضا فدائی. استاد دانشگاه تهران/ مهر 1395

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 591319

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 1 =