۰ نفر
۲۲ آبان ۱۳۹۵ - ۰۵:۴۶

«نفس» فیلم عجیبی است.

خطر لو رفتن داستان وجود دارد.

فيلمي ديرياب، در لحظاتي خسته کننده، واجد حال و هوايي آزاردهنده و ترسناک که مرموزوار بهت تماشاگر در واکنش به پايان تکان دهنده‌اش را برمي‌انگيزد. داستان فيلم را نبايد و نمي‌شود در يادداشت فيلم تعريف کرد. اين اشاره‌اي است که تجربه درست ديدن چنين فيلم ديرهضمي را مختل مي‌کند. تماشاگر بايد خود به صورت مستقيم با حس شگفت‌انگيز انتهاي فيلم خو بگيرد.

«نفس» در ادامه «شيار 143» و البته جاه‌طلبانه‌تر از تجربه موفق قبلي آبيار، ايده‌هاي خاص و غيرقراردادي او را در ابعاد و قالبي بزرگ‌تر و پرزرق و برق‌تر به تماشاگر نشان مي‌دهد؛ طبيعتي خشن و بي‌رحم که جان‌ستان است و زندگي و مواجهه با آن حسي از ترس به همراه دارد. مکاشفه‌اي سرد مزاج که افراطي‌تر از فيلم قبلي در عرض، صحنه‌هاي به ظاهر بي‌اهميت مي‌سازد و در پايان وقتي پي به نيت فيلم برديم، تازه متوجه مي‌شويم که «نفس» چه دامي براي تماشاگرش پهن کرده است. در بيشتر اوقات فيلم، به خصوص بعد از بيست دقيقه ابتدايي، تماشاگر در جستجوي داستان اصلي است. چيزي که صحنه‌هاي پرشمار مشاهده دختر را معنا و سويي بخشد. اما فيلم با خست هيچ داستان اصلي يا هيچ اتفاق مهمي را به تماشاگر نشان نمي‌دهد. اتفاقات مهم دنياي واقعي هم در فيلم، فضاساز هستند (مثل انقلاب و روز دوازدهم بهمن) و هيچ خرده پيرنگي در طول فيلم برجسته نمي‌شود. اشاره‌ها گذرا است و ناشي از اعتماد به نفس خالق. آبيار در «نفس» به انتظارات فرمي مخاطب پاسخ نمي‌دهد و تماشاگر کلافه شده را رهسپار دقايق گيج کننده و غريب پاياني فيلم مي‌کند. جايي که يکي از اتفاقات مهم دنياي واقعي - وقتي که تماشاگر از هر نوع واقعگرايي نااميد شده و در مشاهده گري دختر بچه غرق - بالاخره حس و تاثيري خطرناک از قطعيت، وارد اين جهان گنگ و مبهم مي‌کند و تماشاگر را مغموم و مغبون به حال خود تنها مي‌گذارد.

«نفس» تجربه‌اي تازه در سينماي ايران است. فيلمي با استراتژي سينماي هنري و مدرن اروپا در دهه شصت. مبتني بر پرسه‌هاي طولاني، ابهام‌هاي رازآلود و دغدغه‌هاي زيستي و فلسفي عموما ياس‌آور که البته از دل يک شهود نااميد اما پرشور مي‌آمدند. به اضافه پاياني پاياني قطعي و هولناک که براي اين شکل فيلم، تازه و غير معمول است. قطعيتي دلخراش که جايگزين پايان عموما مبهم اين شکل از فيلم‌ها شده. فيلم يک کل کش آمده‌ي عجيب دارد که در آن همه چيز خويشتن‌دار و پرده‌پوشانه برگزار شده. و ناگهان مهابت پايان فيلم از راه مي‌رسد و در جرقه‌اي از نبوغ، در چند لحظه، نوري بر منظر مخفي و اسرار آميز فيلم مي‌اندازد. چيزهايي روشن مي‌شود و آن دورها، صورت زيباي دختر بچه فيلم را مي‌بينيم که در لحظه‌اي مي‌پژمرد.

«نفس» نرگس آبيار تجربه‌اي واقعي است که در همنشيني با الگوهاي سينمايي، به طنين يک «فيکشن» رازآلود دست يافته است. فيلمي که شبيه به «املي پولن» ژان پير ژونه آغاز مي‌کند، بعد با دلسرد کردن تماشاگرش، دختر بچه را به مشاهده وامي‌دارد و در انتها شبيه به «فت گرل» کاترين بريا، نقطه اوجي تکان دهنده براي روايت انساني افسرده و فيکشن معمايي‌اش رقم مي‌زند. جايي که نشانه‌هاي داستان معمايي (مسير زندگي تا مرگ) معنا مي‌شوند و با به ياد آوردن صورت دختر بچه، خالق سنگدل فيلم بر قلب‌ تماشاگر چنگ مي‌اندازد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 599766

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 11 =