از این رو، از دوست و همکارم آقای علیرضا تابش کمک خواستم. او اهل اردکان است و انارها را از آنجا تهیه کرد و بستهبندی آنها هم به سیاق سنتی انجام شد تا جلوهای متفاوت داشته باشد؛ در سبدهای تقریباً مخروطیشکل ناقص و بافته از ساقههای نازک درخت انار که روی آن را با شاخ و برگ درختان انار پوشانده بودند. هنگامی که هیئت برزیلی این سبد را دریافت کرد، مجبور به تهیۀ سبد دیگری برای هدیه به وزیر هم شدیم و آنها همراه با دو سبد انار به کشورشان بازگشتند.
از گذشتههای دور، تهران و انار به یکدیگر پیوند خوردهاند. نام انار طهرانی برای اولینبار در نوشتههای نویسندگان قرن ششم به چشم میخورد. در اوایل این قرن ابن بلخی در کتاب فارسنامه به انار طهران اشاره دارد. البته نام دقیق نویسندۀ این کتاب مشخص نیست، ولی از آنجا که خودش در کتاب نسبش را از شهر بلخ میداند به ابن بلخی معروف است. او در فصل «کورتهای (قریه، آبادی) فارس» مینویسد: «همۀ حبوبهای آنجا [= فارس] به غایت نیکوست، خاصه انار، کی مانند انار طهرانی است».[1] بعد از او سمعانی (506-562ق) در کتاب الانساب در این باره مینویسد: «و نیز تهران دیهی است در ری و انار نیکو بدانجا منسوب است».[2] این نوشتهها نشان میدهد که تهران در حدود 900 سال پیش روستایی بوده که باغهای انار فراوانی داشته و محصول آن زبانزد خاص و عام بوده است. علاوه بر انار، میوههای دیگری نیز در تهران به عمل میآمد. زکریای قزوینی (حدود 600-682 ق)، صاحب کتاب آثار البلاد، دربارۀ تهران مینویسد: «تهران روستایی است پرجمعیت و بزرگ. تابع مرکز ری است. باغ و باغاتش زیاد و میوۀ باغات تهران بین میوهها ممتاز است و بهویژه انارش بسیار مشهور است».[3] طبق شواهد موجود بیشتر باغهای اهالی تهران در گذشته اطراف محلۀ سکونتشان در حوالی بقعۀ امامزاده سیداسماعیل و جنوبشرق چهارراه سیروس امروزی (محلۀ چالمیدان) و محلۀ عودلاجان کنونی قرار داشت. تا همین سی ـ چهل سال پیش در همین محلهها در فصل انار روی چرخهای دستیِ طوافها انار دانهشده و آب انار به فراوانی دیده میشد. برای گرفتن آب انار وسیلهای دستی بود که نیازی به استفاده از ــ به تعبیر تهرانیها ــ برق ادیسونی نداشت.
پیترو دلاواله (6851-2561م)، که در دورۀ صفویه از تهران دیدن کرده است، مینویسد: «تمام این شهر از باغهای بسیار بزرگی پوشیده شده و همه رقم میوه در آنها یافت میشود».[4] با انتخاب شهر تهران به پایتختی در دورۀ قاجار، کمکم جمعیت شهر افزایش یافت و باغهایش رفتهرفته به مناطق مسکونی و خانهباغهای رجال تبدیل شد. افزایش جمعیت کمبود آب را نیز به دنبال داشت و همین سبب شد که دیگر تهران باغ میوهای به آن معنا نداشته باشد. حالا دیگر روستاها و شهرهای اطراف تهران، کار تهیه و تدارک میوه و ترهبار تهران را انجام میدادند. در روستاهای اطراف نیز باغهای اناری به چشم میخورد، اما این انارهای کوچک و ملس با انار خود تهران قابل مقایسه نبود.
با گسترش تهران بیشتر این انارستانها داخل شهر قرار گرفتند. یکی از بزرگترین این باغ اناریها در منطقۀ چهار تهران قرار داشت که امروزه به بوستان پلیس تبدیل شده است. این باغ از املاک ارباب هرمز، مالک و سازندۀ زرتشتی محلۀ تهرانپارس، بود. عمارت او هماکنون در این بوستان قرار گرفته و به ثبت میراث فرهنگی رسیده است و اکنون پس از بازسازی در اختیار انجمن گرافیک ایران قرار گرفته و اسناد ارزشمندی از تاریخ تحولات این رشته و بزرگان آن در اینجا گرد آمده است.
باغ اناری دیگری نیز در گذشته در روستای اکبرآباد امامزاده معصوم (اکبرآباد باغشاه)، واقع در منطقۀ 10 امروزی، قرار داشت. این باغ نیز سالها پیش از بین رفت، اما اهالی قدیم محله هنوز هم چهارراه بزرگراه شهید نواب صفوی و خیابان کمیل را به نام چهارراه اناری میشناسند. یکی دیگر از این باغ اناریها در محلۀ شهرک گلستان (شهرک راهآهن) قرار داشت. این باغ اناری نیز از بین رفت و بلوار اقاقیا و خانههای اطراف آن به جایش ساخته شد. امروزه فقط یک باغ اناری در منطقۀ 22 در شمال بزرگراه شهید همت وجود دارد که امیدوارم این تنها یادگار باقیمانده از انارستانهای قدیم تهران و اطراف آن به سرنوشت دیگر باغهای اناری شهر دچار نشود، چراکه اینها بخشی از هویت طبیعی تهراناند. البته در دهههای گذشته باغ اناریهای تهران به این چند باغ محدود نبود.
امروزه برخی از اهالی محلات تهران بر این باورند که نام محلۀ آنها برگرفته از نام انار است. مثلاً، برخی از اهالی نارمک معتقدند که زمینهای این محله در گذشته متعلق به ده نارمک بوده و این نام در اصل انارمک بوده که به نارمک تبدیل شده است. یا عدهای از اهالی محلۀ وصفنارد نیز معتقدند وصفنارد در گذشته به خاطر انارهایش به وصف انار موسوم بوده که کمکم به وصفنارد تبدیل شده است. هرچند این تفسیر از نام محلهها نیاز به بررسی بیشتری دارد، این واقعیت را نشان میدهد که تهرانیهای امروز دربارۀ انار محلی حرفهای زیادی شنیدهاند و خاطرات شیرینی دارند و دوست دارند محل زندگی خود را به نوعی با آن پیوند دهند. شاید دیگر در تهران انارستانی باقی نماند، اما چون بیش از نیمی از انار جهان در ایران تولید میشود و بسیاری از خارجیانی که به ایران سفر کرده و میکنند، اغلب در تهران ساکن میشوند و انار ایران را در تهران تجربه میکنند و خاطرات آنها از انار با حضورشان در تهران پیوند میخورد، آوازۀ انار تهران در جهان پیچیده است.
در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی، شاید بیشتر از دو سه دکان میوهفروشی و آن هم در محلات اعیاننشین تهران (محلۀ دولت) وجود نداشت. فروش میوه و سبزیجات را کاسبهای دورهگرد و طوافها و همچنین بساطیها انجام میدادند. این افراد معمولاً صبح خیلی زود به میادین میوه و ترهبار تهران، که در دورههای مختلف در نقاط گوناگون قرار داشت، میرفتند و به تناسب فصل سال میوهها را بار الاغ میکردند و در کوچهها و خیابانها میگشتند یا بساط میکردند و با سرودن شعرها و آوازهایی که برای هر یک از میوهها ساخته بودند، بار خود را میفروختند. البته این شعرها و آوازهای هنرمندانه به نوعی اطلاعرسانی به اهالی خانهها نیز بود تا بدانند که او آمده است و چه نوع میوهای میفروشد.
در گذشته، تهرانیها فقط در فصل پاییز به انار و برخی فرآوردههای آن دسترسی داشتند. مغازههای معدود آبمیوه فروشی تهران در کنار دیگر محصولات خود آب انار را نیز اضافه میکردند. دستفروشهایی هم بودند که روی چرخهای دستی پر نقش و نگارشان سفرهای چرمی یا مشمع میکشیدند و در وسط آن سینی مسی یا رویی بزرگی قرار میدادند که پر از انار دانهشده بود. ظرفهای کوچکی از جنس روی داشتند و در آن به مشتریان انار میفروختند. یک چرخ فلزی آبمیوهگیری شبیه چرخگوشتهای دستی قدیمی نیز داشتند که با توان بازوی آنها کار میکرد و آب انار را میگرفت و در قدحی سفالین که معمولاً لعاب لاجوردی یا آبی داشت میریخت و آب انار را با ملاقه از داخل قدح به لیوان مشتریها میریخت. اما تقریباً از دو دهه پیش، انار، آب تازۀ انار و مشتقات آن، مانند لواشک انار، ژلۀ انار، بستنی انار و غیره در تهران دائمی شد و در فصول سال آب انار شیرین و ملس و ترش در دسترس مشتریان است. بنیانگذار مغازههای اینچنینی آقای محمد پیامی بود که بعدها به ممد اناری معروف شد. او برای نخستین بار در مغازهاش در نیاوران، با عنوان «ایستگاه تصفیۀ خون»، این نحوۀ عرضه را آغاز کرد و گسترش داد و به «آقای انار» معروف شد. پس از فوت او پسرانش این کار را ادامه و گسترش دادند.
انار یکی از میوههای پُرمشتری پاییز است. جعفر شهری در این باره مینویسد: «انار از جمله خوردنیهای مورد علاقۀ مردم بود، خاصه به خاطر قیمت نازل آن در چارکی [= معادل750 گرم] دوسه شاهی و فراوانی بیحد آن که در فصل خود در سر هر کوی و برزن تلها و پشتههایی از آن بر روی هم انباشته شده، فروشندهاش با دادزدنهای "آی انار شیرین، انار ملسه، ساوهای دارم انار" مشتری میطلبید و هر رهگذر دستمال و جیب و دامنی از آن گرفته برای خوردن برده یا به خانه میکشید».[5]
انار میوهای بود که تقریباً خرابی و ضایعات نداشت. همیشه نوع مرغوب آن خورده میشد و از انارهای نامرغوب و ترکیده نیز رب انار تهیه میکردند. حتی از پوست انار هم برای رنگرزی و تولید رنگ پوست اناری استفاده میشد. برای این منظور پوست انارهایی را که بعد از درستکردن رب انار باقی میماند، به پوستانارکوب میدادند. عدهای از مردم فقیر هم بودند که پوست انارهای مصرفشدۀ تهرانیها را از بین زبالهها جمعآوری میکردند به پوستانارکوبها میفروختند.
تهرانیها، علاوه بر اینکه انار را خیلی خوشخوراک میدانستند، فواید پزشکی زیادی هم برای آن قائل بودند. جعفر شهری در کتاب خود به بیش از بیست مورد از این فواید اشاره میکند.
امروزه نیز انار در بین تهرانیها محبوب است و از میوههای مخصوص شب یلداست. در حال حاضر بخشی از فعالیتهای فرهنگی در تهران با انار عجین است. جشنوارۀ انار تا کنون چند دوره در تهران برگزار شده است. فیلم تهران انار ندارد هم از فیلمهای مستند دربارۀ تهران است. این فیلم مستندِ تجربی و چندلایه به تاریخ اجتماعی دویستسالۀ تهران میپردازد و نسبت بین شهر، مدرنیته و هنر سینما را دستمایۀ کار خود قرار میدهد. در ساخت این مستند سعی شده است به مشکلات برخاسته از توسعۀ سریع شهر تهران در سالهای اخیر از زوایای مختلف نگاه شود و با نشاندادن پرترهای از این شهر نکات بدیعی پیش چشم تماشاگر بگذارد. نام فیلم هم با موضوع آن کاملاً همخوانی دارد.
تهرانیها احترام ویژهای برای انار قائل بودند و عقیده داشتند اگر دانۀ انار افتاد بردارند و تمیز کنند و بخورند، برخلاف انگور که میگفتند اگر از دست افتاد نباید آن را خورد، بلکه باید آن را لگد و قاتل امام رضا، مأمون، را لعنت کرد. انار صبغهای مذهبی نیز دارد. در کتاب مفاتیحالجنان حاج شیخ عباس قمی در اعمال روز جمعه خوردن یک انار توصیه شده است به نحوی که هیچ دانۀ آن دور ریخته نشود.
[1] ابنبلخی. فارسنامه. به کوشش گای لسترنج و رینولد آلن نیکلسن. (تهران: دنیای کتاب. 1363): ص 134
[2] ج 4، ص 85-- ج 4، ص 85
[3] کریمان، حسین. تهران در گذشته و حال. (تهران: رامین. 1355): ص 101-102
[4] دلاواله، پیترو. سفرنامۀ پیترو دلاواله. ترجمۀ شعاعالدین شفا. (تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی. 1390): ص 288
[5] شهری، جعفر. تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم. (تهران : خدمات فرهنگی رسا. 1378): جلد 5. ص 210
نظر شما