او سرپرستي اش را بر عهده گرفته، نوجواني كه آرزو دارد روزي مثل دكتر فيرو نادري بشود و حالا فيروز نادري متواضعانه مي گويد او حتى اگر دانشمند هم نباشد و انساني شريف بشود براي من از تمام كارم در ناسا با ارزش تر است!
راستش براي من اين اعتقاد امثال دكتر فيروز نادري كافي است و اصرار ندارم كه بهانه اي براي اثبات بي اعتقادي كسي چون او پيدا كنم يا تلاش نمي كنم به تفتيش عقايد مردم بپردازم.
براي من همين اندازه اعتراف به اعتقاد و ايمان و همين فضيلت اخلاقي بسيار قابل ستايش است و از همين رو به جاي جستجوي عيب و ايراد ديگران از نگاه خودم، بر عكس مي گردم تا بهانه اي براي قدرشناسي فضيلت هاي انساني و معنوي ديگران بيابم.
فضيلتي مثل سرپرستي يك نوجوان يتيم، فضيلتي مثل ترجيح ارزشهاي اخلاقي بر موقعيت ممتاز كار علمي در ناسا، فضيلتي مثل اين صداقت و شفافيت در گفتگو، فضيلتي مثل اين قطره هاي اشك صادقانه ...
چرا دنبال جدا كردن آدم ها هستيم، وقتي مي شود بهانه اي براي آشنايي و مهرباني يافت؟
چرا روي تفاوت ها تمركز مي كنيم وقتي مي شود نقاط اشتراك را جستجو كرد؟
نظر شما