۰ نفر
۱۶ فروردین ۱۳۹۶ - ۰۵:۴۳

دیشب به عیادت یک بیمار رفتم، پیرمرد توی رختخواب افتاده بود و دیگر حتى دستهایش هم حرکت نداشت.

مردي كه روزگاري براي خودش كسي بود و همه از او حساب مي بردند و از هيبتش به خود مي لرزيدند حالا در هشتاد، نود سالگي مثل يك كودك هشت، نه ماهه محتاج تر و خشك كردن بود. حرفهايش را هم به درستي و وضوح نمي فهميدم.

همسرش چند سال است كه مثل يك پرستار بالاي سر اوست و مادرانه به او رسيدگي مي كند. اين همسر اول اوست! همسر دومش از وقتي پيرمرد سكته كرده و به رختخواب افتاده ديگر حتى به ديدنش هم نمي آيد! تلفني گفته بود: " نمي تونم اين طوري ببينمش، حالم بد مي شه!" ولي همسر اول پيرمرد هنوز برايش پول مي فرستد! مي گويد:" شرعا هنوز همسر اوست و نفقه مي خواهد، من كه نمي توانم روي حكم خدا پا بگذارم!" مي پرسم: شما فوق العاده ايد، هر كسي چنين وفايي ندارد" پاسخ مي دهد: " من كاري نكرده ام، وقتي در جواني و شادي اش همراه او بوده ام نمي توانم موقع پيري و ناراحتي رهايش كنم!" عجيب تر اين است كه پيرزن تا حالا دو بار به خاطر فشار كار و ناراحتي ها سكته كرده و به بيمارستان افتاده ولي باز هم ايستاده و يك تنه از همسرش نگهداري مي كند، او را برمي دارد و بغل مي گيرد و به حمام مي برد، زيرش را تميز مي كند و لقمه در دهانش مي گذارد و شبها تا صبح بيدار است چون پيرمرد شبها خوابش نمي برد!

عجيب تر از همه اينها اين است كه مي شنوم اين زن سالها پيش همين گونه از مادر شوهرش مراقبت كرده! باورم نمي شود، مي گويد:" مادر او هم همين طور جاخواب شد، نه سال توي رختخواب بود، خودم زيرش را تميز مي كردم و به حمام مي بردمش و غذا به او مي دادم!"

باورم نمي شود، مي پرسم:" نه سال ؟ مادر شوهرتان ؟ " مي گويد: "آري، تا روزي كه خودم غسلش دادم و گذاشتمش توي قبر" سرم را پايين مي اندازم و با خودم مي گويم: ما دلمان را به اين خوش كرده ايم كه با دو ركعت نماز كج و كوله، آنهم با اينهمه ادا و اطوار از "رجبيون" حساب شويم، حالا خدا وقتي چنين بنده هايي دارد اصلا ما به چشمش مي آييم ؟

در مقابل اين پيرزن احساس حقارت و شرمندگي مي كنم. به راستي نام اين زن را چه بايد گذاشت؟

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 651580

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 10 =