خاورمیانه، آفریقایعربی و خلیجفارس (حوزه عمومی ژئواستراتژیکی خاورمیانه) مناطقی ناآشنا با تنش، بحران، جنگ، بیرحمی، قساوت و خونریزی نیستند. از منازعات دیرینه و جنگهای متعدد میان اعراب و اسرائیل گرفته تا اختلافات داخلی و رویاروییهای سیاسی و نظامی کشورهای عربی با یکدیگر!، يا انواع کودتاهای خونین و بیرحمانه رقبای سیاسی و نظامی علیه قدرت حاکمه و... همگی تابلویی سیاه از خاورمیانه در برابر ما قرار داده است.
با نگاهی تاریخی و شاید پارهای ضرورتهای ممتد مبتی بر حفظ منافع! نابردبارانه اما گریز ناپذیرخودرا به پذیرش و تحمل چنین شرایطی عادت دادیم. از جنبه اخلاقی حتما این توصیفی شرم آورانه از یک عادت است. اما فارغ ازمیزان تاثیر ارزش های اخلاقی بر کانون سیاست! حسی جا افتاده از تمایلات منفعت طلبانه، توجیه گر قبول چنین عادتی به طور سنتی شد. کشور های جنوب حوزه خلیج فارس از متهمان اصلی نفض حقوق بشر و سرکوب سیستماتیک شهروندان خود، تولید ناامنی و ارتکاب جنایات جنگی هستند. اما خانم ترزا می نخست وزیر در پاسخ به انتقادات آقای کوربین و احزاب مخالف در فروش سلاح به اعراب از اهمیت منافع بریتانیا در منطقه و حمایت از متحدان سنتی سخن می گوید.
اکنون به نظر میرسد اورگانیزم خاورمیانه در حال تغییرات ماهوی در ساختار اجتماعی و دگردیسی درصورت سیاسی است. دلیل این تغییرودگردیسی و تبعات آن هرچه می تواند باشد، اما بدون تردید دلایل اصلی آن را باید درتغییراولویت های استراتژیکی و ضرورت های راهبردی عصر سیاست مدرن و منافع جدید همه کشور هایی جستجو کرد که در منطقه حضوری طبیعی و تاریخی دارند، یا منافع و ضرورتهای بنیادین (حداقل از دید خودآنها) توجیهگر حضورشان در خاورمیانه شده است. به سخن واضحتر، با الگوها و مولفههای پیشین دیگر نمیتوان تحولات خاورمیانه را رصد کرد. محافظهکارانه تلاش در جهت حفظ و تداوم شرایط گذشته به وضوح ناکارآمدی خود را نشان داده. لکن در نقطه مقابل تلاش برای ایجاد تغییرات ضروری با تکیه بر مولفههای پیشین نیز بهشدت مخاطرهآمیز و نگرانکننده است. حال چگونه می توان توضیحی منطقی برای دو سر این تناقض یافت!؟ سوالی مهم با پاسخی مبهم برای شناخت علل نابسامانی پیش رو و آتی است.
تقابل روز افزون منافع کشور های منطقه، در کنار درک متفاوت و متضاد آنها از چگونگی تامین امنیت و ثبات استراتژیک، مخاطره وقوع جنگ و یا حداقل تنازع نامتعارف ممتد را به شدت افزایش داده است. دیدگاه منکسر حضور و استقرار یک طرف، ضرورتا و الزاماباید به بهای نفی طرف مقابل تامین شود! هرچند منطقی شکننده وغیر قابل دفاع دارد،اما در کمال حیرت مدافعان زیادی درمیان سیاستمداران عرب پیدا کرده است.
درک چرایی دفاع از این منطق از سوی متحدان عرب خیلی مشکل نیست. خصوصا زمانی که موضوع به رهبران جدید عربستان و همپیمانان آنها در خلیج فارس مربوط میشود. مخاطرات بیش از اندازه چنین سیاستی خیلی قابل انکار نیست و به قول وزیر خارجه ایران محمدجواد ظریف عملا منطقه را به آشوب خواهد کشاند. اما در ورای چنین دیدگاهی غرب ابدا محق به کنار کشیدن و رفع مسئولیتهای خود در قبال صلح در منطقه نیست، آنگاه که مثلا بریتانیا و ایالات متحده به ترتیب اقدام به فروش بیش از 4 و 110 میلیارد دلار سلاح به عربستان و اعراب منطقه کرده و بر این یکسونگری مخاطرهآمیز صحه میگذارند. لازم نیست آدمهای باهوشی باشیم تا عواقب چنین سیاست و حمایتی را درک کنیم. اصرار عجیبی وجود دارد که باج خواهی و تولید ناامنی توسط همین متحدان عرب طی حداقل 6 سال گذشته که دامنه آن حتی به شهرهای اروپایی و آمریکایی کشانده شده نادیده گرفته شود. بسیار خب! اما آیا میتوان سیاستهای ماجراجویانه اعراب منطقه طی حداقل دو سال اخیر را نادیده گرفت که از مرزهای یمن و بحرین عبور کرده و اینک قلب یکی از متحدان دیرین غرب یعنی قطر را نشانه گرفتهاند؟ و هیچ تضمینی هم وجود ندارد که چنین ماجراجوییهایی دامن سایر متحدان در منطقه را نگیرید.
این که چه کار میتوان کرد؟ بخشی از پاسخ به استراتژی اروپا خصوصا بریتانیا در خاورمیانه و باز تعریف مستقل آن از دیدگاههای ایالات متحده مربوط میشود. دریک رهیافت پیش رو پیشنهاد محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران حاوی نکات قابل تاملی برای اروپاست که باید به آن توجه کرد. ظریف هفته گذشته هنگام حضور در آلمان از اروپا خواست تا از نفوذ خود برای تنشزدایی در منطقه استفاده کرده و در این زمینه نقش پررنگتری ایفا کند. وزیر امور خارجه ایران با بیان اینکه اروپا ظرفیت و ارزشهای لازم را برای کمک به حل مناقشات منطقه خلیج فارس دارد، تصریح کرد "ما نیازمند یک مجمع امنیت منطقهای در خلیج فارس هستیم تا گفتوگو را بر هراسافکنی غالب کنیم". اروپا منطقا باید به این دیدگاه توجه کند. matinmos@gmail.com
نظر شما