نیکولو ماکیاولی در اثر برجسته‌اش «شهریار» گفت: شهریاری که خواهانِ پاییدنِ دولتِ خویش است، چه بسا ناگزیر خوب‌کردار نباشد؛ زیرا هرگاه آن گروهی که پایداریِ فرمانرواییِ خود را بازبسته به ایشان می‌دانی اهلِ فساد باشند، تو نیز می‌باید از خویِ ایشان پیروی کنی و در برآوردنِ کامِ ایشان بکوشی.

سال‌هاست که در بیان تمایز دموکراسیِ غربی و «مردم‌سالاری دینی» گفته می‌شود که در دومی، انتخاب‌گری مردم و سیاستمدارن مقید به اخلاق، پرهیزگاری و آخرت‌اندیشی است. اما تجربۀ عملی فعالیت حزبی در چارچوب نظام مردم‌سالاری دینی، دشواری‌های تحقق این ایده را نشان می‌دهد. برای نمونه، می‌توان به مصاحبه یکم مرداد ماه «مصطفی میرسلیم» نامزد دوازدهمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری با روزنامه «ایران» اشاره کرد، که این چالش جدی را به خوبی آشکار کرده است.

حزب یا حقیقت؟
میرسلیم اعتقادی به نامزدی قالیباف در انتخابات ریاست جمهوری ندارد. صراحتاً اعلام می‌کند که قالیباف مقبولش نیست، به اندازه‌ای که حتی با او «صحبت» هم نکرده است. میرسلیم به دوستان خود در «حزب مؤتلفه» گفته است که در شهرداری تهران «خلاف‌هایی وجود دارد که باید رسیدگی شود».

اکنون و پس از فروکش تب‌وتاب انتخابات اردیبهشت‌ماه، بر این باور است که قالیباف «دیگر نمی‌ماند و تمام شد»، اما تأکید می‌کند که «هر جا باشد باید مواظب او بود که خلافی نکند» و امثال او را برای جامعه ما «بسیار مضر» می‌داند.

با تمام این اوصاف، میرسلیم در ایام انتخابات «چون قالیباف در جبهۀ اصولگرایی بود»، و به استناد مصالح حزبی، «پرهیز از تفرّق»، تأیید شورای نگهبان، پایبندی به اولویت‌بندی حزب و خِرد جمعی، با او مخالفت نمی‌کند. به بیان دیگر، میرسلیم باید میان «پرهیز از تفرّق»، «پرداختن به رقیب اصلی»، «هدایت افکار عمومی» و «مراعات اکثریت» -که همه در مسیر کسب قدرت است- و مرگ‌اندیشی، نهی از منکر و اعتراض به تخلفات شهرداری تحت مدیریت یک هم‌جناحی - دیانت - یکی را برگزیند.

اکثریت یا حقیقت؟
میرسلیم وقتی به «جمنا» می‌رسد اصلاً معتقد نیست که «تعداد رأی ملاک حق است» و از منظر او «حق چیز دیگری است». اما هنگامی‌که قرار است در فرآیند تصمیم‌گیری حزبی، میان سکوت در برابر تخلفات یک هم‌جناحی و بیان حقیقت یکی را برگزیند، به حکم «شورای مرکزی که نشان‌دهندۀ عقل جمعی» است گردن می‌نهد، چرا که معتقد است «عقل جمعی بهتر از عقل فردی است». و تا انتهای مصاحبه هم مشخص نمی‌شود که بالاخره ملاک عمل او، رأی اکثریت است یا حق و حقیقت.

جمعِ دشوار دینداری و سیاست‌ورزی
شاید میرسلیم هم مانند بسیاری دیگر از سیاستمداران ایرانی در تلاش است سیاست‌مداری اخلاق‌محور باشد. اما اگر تابع حزب باشد، باید تا اطلاع ثانوی از بیان حقیقت خودداری کند و اگر چنین نکند، دیگر از حمایت حزبی خبری نخواهد بود. او از این «دور باطلی» آگاه است و آن را نتیجه «ضعف مردم‌سالاری» می‌خواند و فراموش می‌کند آنچه ما داریم «مردم‌سالاریِ دینی» است. به این نکته هم بی‌توجه است که حتی در دموکراسی‌های غربی، سیاستمدارانی هستند که منافع ملی را بر منافع حزبی ترجیح می‌دهند و در بزنگاه انتخابات با تبری جستن از کاندیدای حزب خود، از نامزد حزب رقیب حمایت می‌کنند.

میرسلیم می‌خواهد هم فعال حزبی باشد و برای کسب «قدرت» تلاش کند و هم اصرار دارد مانند تکلیف‌مداری متعهد و ناهیِ از منکری بی‌ملاحظه و بی‌پروا، به نقد صاحبان قدرت بپردازد. او بر تحزّب و برتری خِرد جمعی در تصمیم‌گیری حزبی تأکید دارد، ولی اگر سرانجام سکوتش موجب قدرت‌یابی فردی شود که نباید، خود را برای همراهی بی‌چون‌وچرا با تصمیمات معطوف به قدرتِ حزبش ملامت می‌کند.

کشمکش درونی میرسلیم زمانی بیشتر هویدا می‌شود که برای دلداری خود و توضیح سکوتش، می‌گوید «می‌دانستیم آقای قالیباف رأی آورنده نیست». سرانجام، اعلام می‌کند اگر با رقیب هم‌جناحی‌اش (قالیباف) به دور دوم می‌رسید، «آن‌چه لازم بود» را می‌گفت. البته توضیح نمی‌دهد که اگر باز هم حزب از او می‌خواست، «آن‌چه لازم است» را نگوید، او چه می‌کرد.

او اذعان دارد که استانداردِ دوگانه در مواجهه با فسادِ هم‌جناحی و فسادِ رقیب، به سود اعتبار حزب مؤتلفه نیست. اما توضیح نمی‌دهد بر اساس کدام ملاک و معیار نبوی و علوی پیروزی در انتخابات و کسب قدرت بر چشم‌پوشی از فساد «اقربا و دوستان و هم‌جناحان» برتری دارد.

جناب آقای میرسلیم! اگر هم‌جناحی شما که خودتان مدعی تخلف او هستید و قبولش ندارید، با سکوت شما به دور دوم می‌رسید، و اجل هم به شما فرصت بیان «آنچه لازم بود» را نمی‌داد و او به قدرت می‌رسید، چگونه در محکمۀ الهی از خود دفاع می‌کردید؟ آیا توجیه اولویت‌های حزبی و نظائر آن نزد احکم‌الحاکمین موجّه است؟ آیا امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) نمی‌توانست با ده‌ها توجیه برکناری معاویه را به تأخیر اندازد؟

به هر حال، اگر سیاستمدار متدینِ منتقد دموکراسی غربی، آخرت‌محوری، پرهیزگاری و مرگ‌اندیشی را فراموش کند، به راه کسانی رفته که انکارشان می‌کند و از مسیری بازگشته که به لفظ مبلّغ آن است.

***

پس از خواندن مصاحبۀ میرسلیم، ناخودآگاه شهریارِ ماکیاولی را برداشتم و خواندم. او می‌گوید: بر آن‌ام که به جای «خیال‌پردازی» به «واقعیت» روی می‌باید کرد. بسیاری در باب جمهوری‌ها و پادشاهی‌هایی «خیال‌پردازی» کرده‌اند که هرگز نه کسی دیده است و نه شنیده. شکاف میان «زندگیِ واقعی» و «زندگیِ آرمانی» چندان است که هرگاه کسی «واقعیت» را به «آرمان» بفروشد، به جایِ «پایستنِ» خویش، راهِ «نابودی» را در پیش می‌گیرد. هر که بخواهد در همه حال پرهیزگار باشد، در میانِ این همه ناپرهیزگاری سرنوشتی جز ناکامی نخواهد داشت. از این رو شهریاری که بخواهد شهریاری را از کف ندهد، می‌باید شیوه‌هایِ ناپرهیزگاری را بیاموزد و هرگاه که نیاز باشد، به کار بندد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 691352

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۱۱:۱۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۰۷
    1 0
    میرسلیم و قالی باف هر دو تا این روزها صبر سختی را تحمل کردند تا شاید دعوت نامه حضور در دولت دوازدهم را دریافت کنند. ولی حالا که نا امید شده اند، برای هم دلی با مردم و البته بازهم از سر خصلت پوپولیستی مردم فریبی/ عوام فریبی هر یک حرف هایی می زنند. میرسلیم در مذمت قالی باف و قالی باف در آرزوی نواصول گرایی. این هردو با احمدی نژاد و بسیاری دیگر در مسیر بایگانی شدن هستند و این همه تلاشی بی حاصل خواهد بود.