بخشی از درس دیروز من در باره ملل در اینجا ارائه شده و البته مطالبی را هم که باید هفته آینده بگویم، بخشی را در اینجا آورده ام! شهرستانی م 548 نویسنده کتاب «الملل و النحل» رایج ترین کتاب در دانش ملل و نحل و فرقه های اسلامی است. در اینجا سعی کرده ام برای دانشجویانم در باره دیدگاه های او در زمینه تقسیم فرق اسلامی، توضیحاتی را ارائه دهم.

مدل تقسیم بندی فرقه های اسلامی در کتابهایی که به صورت حرفه ای در دانش ملل و نحل نوشته شده متفاوت است. همین طور، بحث از علل اختلاف در میان مسلمانان و سیر آن، و نقطه آغاز و تحولات بعدی، نیز چنان که می دانیم، متفاوت نوشته شده است. این روش ها، اغلب به دلیل این که مَقسم در تقسیم فرق اسلامی روشن نیست، گرفتار مشکل است.
سوال این است: فرقه ها را بر چه مبنایی باید تقسیم کنیم؟ یک بار دیگر، یکی از جلسات درس را به این بحث اختصاص دادم که روش معرفتی یکی از مبانی تقسیم بندی فرقه ای است. این که روش دین شناسی بر اساس نص گرایی باشد، یا عقل گرایی، یا عرفان و یا ترکیبی از اینها، و این که در میان عقلگرایان روش بحث برهانی باشد یا جدلی، می تواند مبنای نوعی تقسیم بندی باشد. این یک نکته که به طور مستقل، در یکی از گفتارهای پیشین در باره اش بحث کردم و دیگران هم به تفصیل در باره آن سخن گفته اند.
نکته دوم این است که مبنای تقسیم بندی، می تواند «موضوعات خاصی» باشد که محل بحث و نظر و اختلاف واقع شده است. در اینجا، پرسش این است که در میان این موضوعات، نخستین شان کدام است؟ این را می دانیم که به تدریج از دل هر موضوعی و مبحثی، نکات اختلافی تازه ای درآمده و مسأله های تازه، راه حل های جدید خواسته و فرقه ها را گرفتار انشعاب کرده است.
در این باره البته اختلاف نظر هایی وجود دارد، اما آثار ملل و نحل، هر کدام به نوبه خود، موضوعاتی را طرح کرده اند. آنچه گفتنش لازم است این که ما دقیقا باید موضوعات، و حدود آنها و رابطه شان را با یکدیگر درک کنیم. این که کدام یک پیش از موضوعات دیگر طرح شده و چطور از دل آن، موضوعات تازه پدید آمده یا اساسا سوال تازه ای پیش آمده و در پاسخ آن پرسش های مختلفی ارائه و هر کدام به صورت یک فرقه در آمده است.
کنکاش در پدید آمدن این پرسشها برای درک درست جایگاه فرقه ها بسیار لازم و ضروری است. طبیعی است که این نگاه، باید در ظرف تاریخ باشد. شرح آن این که در زمینه درک درست موضوعات و این که کدامیک منشأ ایجاد کدام فرقه ها بر اساس یک موضوع خاص و تعریف شده شده، لازم است این نکته را توجه کنیم که دقیقا از چه زمانی و چه شرایط تاریخی در پیدایش یک فرقه بحث می کنیم. این درست است که این امری مستقل از نکته اول است، اما در حقیقت، بسیاری از خلط ها، ناشی از این است که زمان مورد بحث، متفاوت است. بسیاری از آراء و افکار، ویژه یک دوره تاریخی معین هستند و چنین نیست که درهمه ادوار تاریخی دوره اسلامی، اهمیت داشته باشند.
غالب موضوعات و فرقه های ایجاد شده در اطراف آنها، محصول سوالاتی است که در یک شرایط تاریخی پیش آمده بسا با حذف آنها، کل فرقه محو شده است. اکنون دیگر به کسی مرجئه گفته نمی شود. چنان که حتی مساله مهمی مانند از بین رفتن معتزله ـ اگرچه نه همه باورهای آنها ـ به طور معمول نتیجه تغییر اوضاع زمانه است. مسائلی که آنها مطرح می کردند، در بسیاری از موارد، در آن مقطع و پس از آن، فلسفه وجودیش را از دست داد.
اصولا «کلام» یعنی صورتی از تفکر که کارش دفاع از عقاید و برداشت های خاصی از دین است، و در هر فرقه مسیر آن فرقه را تعیین می کند، و نسبت مستقیمی با «شرایط زمانی» دارد. برای مثال، در قرن سوم، دهها کتاب الایمان نوشته شد، اما در قرن هفتم و بعد از آن، این بحث بکلی اهمیتش را از دست داد و دیگر مساله جاری نبود. چون دیگر مرجئه ای در کار نبود یا همه مرجی شده بودند.
بنابر این ما باید توجه داشته باشیم که از چه زمانی با چه شرایط تاریخی سخن می گوییم. این که تقسیم بندی فرقه ها، از قرن اول باشد، یا دوم، یا پنجم، متفاوت است. ملاحظه تاریخ، در این مسأله تقسیم فرقه ها، نکته بسیار مهمی است. کتابهای حرفه ای در دانش ملل و نحل، ممکن است در باره برخی از موضوعات، به جنبه تاریخی و زمانی آن توجه بدهند، اما به طور کلی، دانش ملل و نحل را به خصوص از قرن چهارم به این طرف، به صورت یک علم با پرونده ای بسته در نظر گرفته و ساختاری را برای آن تعریف و دسته بندی ها را ارائه می دادند.
همین نکته سبب می شود تا برخی از جنبه های آن که در دل زمان معین است، مغفول مانده، و ما از دانستن آنچه دقیقا وجود داشته، غافل شویم. در واقع، چنان که گذشت، نظریات کلامی، برای حل یک مشکل درست شده اند و گاه که آن مشکل به نوعی دیگر حل و فصل شده، آن نظریه در میان فرق تا مدتی باقی مانده اما به دلیل جدا شدن از ظرف زمانی خود، به صورت یک مسأله تجریدی و دور از شرایط تاریخی در آمده و مثل یک روح سرگردان در میان فرقه ها، می گردد.

روش شهرستانی در ملل و نحل
شهرستانی در آغاز ملل و نحل، چند پرسش اصلی را که قصد دارد به آنها جواب بدهد طرح می کند، یکی از آنها این است که نخستین «شبهه ای» که میان مسلمانان پدید آمد کدام بود. در این باره می گوید: مقدمه سوم: در باره اولین شبهه ای که در خلقت پیش آمد، و این که منشأ آن و اظهار کننده آن چه کسی بود. مقدمه چهارم در باره نخستین شبهه ای که در «الملة الاسلامیه» پیش آمد، و «کیفیة انشعابها و من مصدرها و من مظهرها»، چگونگی انشعاب آن، چه کسی صادر کننده و ظاهر کننده آن بود (الملل و النحل: 1/18).
شهرستانی سپس در تقسیم ادیان و مکاتب بزرگ آنها را دو گروه اصلی می داند، یکی «اصحاب الدیانات و الملل» و دیگری «اصحاب الاهواءو النحل» مقصودش از ادیان، همین دینهای بزرگ مانند اسلام و مسیحیت و یهود و مجوس است، و از «اصحاب الاهواء و الاراء» فلاسفه و دهریه و بت پرستان و برهمنان». به گفته وی اینها هر کدام به گروهها و فرقه های تقسیم می شوند. البته اصحاب اهواء و آراء آن قدر زیادند و متفاوت، که به شمار نمی آیند، اما اصحاب دیانات، بر اساس حدیث، همین چند دین بزرگ هستند. مجوس هفتاد فرقه، یهود هفتاد و یک فرقه، نصارا هفتاد دو فرقه، و مسلمانان هفتادو سه فرقه هستند. از میان اینها هم یک فرقه حق و ناجیه است و بس، و آن هم اهل سنت و جماعت هستند (الملل و النحل، 1/19ـ 20).
شهرستانی، با ذکر حدیث، آن هم به این شکل، خود را از ارائه یک بحث تحلیلی در این باره، در مرحله اول، آسوده کرده است. با این حال، در ادامه، سعی می کند یک بحث منطقی را در باره مبنای اختلاف فرق ارائه دهد.
مقدمه دوم او این است: در تعیین قانونی که شمارش فرق اسلامی بر اساس آن ابتناء دارد«فی تعیین قانون یبنی علیه تعدید الفرق الاسلامیه». او می گوید، ملل و نحل شناسان، قاعده معینی در این باره ندارند و هر کدام به گونه ای سخن گفته اند. به گفته او، نگاه کردن به مسائل و موضوعات مختلف، ما را دچار سردرگمی می کند، و لذا باید یک «ضابطی» در مسائل وجود داشته باشد. مقصود از این ضابط «اصول و قواعدی» است که اختلاف در آنها، در حدی است که به منزله یک «مقاله» یا نظریه شناخته شده و صاحب آن به عنوان «صاحب مقاله» شناخته می شود. یعنی تبدیل شدن آن به یک مکتب. به گفته وی، دیگر مولفان در این رشته، این قاعده را بیان کرده و «قانون مستقر» ندارند، اما من تلاش کردم تا آنها را ضمن چهار اصل مهم جای دهم.
شهرستانی در اینجا، چهار مبحث و موضوع مهم را که محل نزاع شده، طرح می کند:
الف: صفات و توحید
ب: قدر و عدل
ج: وعد و وعید و اسماء و احکام، که مشتمل بر مسائلی است: ایمان، توبه، وعید، ارجاء، تکفیر و تظلیل، مباحثی که سبب شده است تا میان «مرجئه، وعیدیه و معتزله، و اشعریه و کرامیه» محل بحث شود.
د: سمع و نظر و رسالت و امامت، در باره مسائلی چون تحسین و تقیبح و صلاح واصلح و لطف و عصمت در نبوت و شرایط امامت که عده ای در آن به نص قائلند، و عده ای به اجماع. امری که سبب اختلاف میان شیعه و خوارج و معتزله و کرامیه و اشعریه شده است.
شهرستانی می گوید اگر یک امام، یعنی صاحب مکتبی، در چارچوب یکی از این قواعد نظر داد، او را فرقه می شناسیم، اما اگر یک مسأله ای از مسائل اینها را مطرح کرد، «فلا نجعل مقالته مذهبا». گفتار او را یک فرقه نمی شناسیم. (الملل و النحل: 1/21).
به گفته وی، و لابد بر اساس این توضیح، چهار فرقه اصلی داریم: قدریه، صفاتیه، خوارج و شیعه. (در بحث اصلی خود معتزله و مرجئه را هم می افزاید و به شش عدد بالا می برد)
وی در مقدمه سوم، در باره اولین شبهه طرح شده در خلقت بحث می کند که مربوط به ابلیس است که گفت خلقتنی من نار و خلقته من طین. این را برای نشان دادن این که در قرآن هم به برخی از این مسائل فرق اشاره شده، مطرح کرده است.
اما در مقدمه چهارم، به بحث از اختلافات میان «الملة الاسلامیه» باز می گردد. او می گوید، همان شبهاتی که در «اول الزمان» بوده در «آخرالزمان» هم هست. متهم کردن ذوالخویصره، رسول خدا را به بی عدالتی، یکی از آن نمونه هاست. نمونه دیگر برخی از شبهات منافقان است که در قرآن مثلا در جنگ احد مطرح شد« لوکان لنا من الامر شیء ما قتلنا هاهنا» اگر ما اختیاری داشتیم، اینجا کشته نمی شدیم، یا «لو کانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا» که نشان می دهد اینها قدری مسلک بوده اند.
شهرستانی سپس به اختلاف صحابه در وقت بیماری منجر به رحلت رسول ص می پردازد. برخی از آنها چنان که گفته شده ـ کما قیل ـ اختلافات اجتهادی بوده است. (الملل و النحل: 1/29 ـ 30).
در اینجا شهرستانی ده اختلاف مهم را از روزهای آخر رحلت رسول تا در دوره خلفای چهارگانه اول بر می شمرد:
1. اولین اختلاف مهم به حساب شهرستانی، اختلاف بر سر سخن رسول ص در مرض منجر به رحلت آن حضرت است که فرمود قلم و دواتی بیاورید تا چیزی بنویسم و پس از من گمراه نشوید. صحابه بر سر عمل کردن یا نکردن به این سخن اختلاف کردند و «کثر الغلط» و آنگاه حضرت فرمود: «قوموا عنی لاینبغی عندی التنازع» و بعدها ابن عباس، آن واقعه را مهم ترین مشکل خواند «الرّزیة کل الرزیة».
2. اختلاف دوم صحابه، در باره رفتن یا نرفتن با جیش اسامه بود. برخی گفتند از سخن پیامبر باید اطاعت کرد، برخی اعتقاد به اطاعت از سخن حضرت که «جهزوا جیش اسامة و لعن الله من تخلف عنه» را قبول نداشتند.
3. اختلاف سوم، این بود که وقتی رحلت رسول، عمر گفت، اگر کسی بگوید محمد مرده، من با این شمشیرم او را خواهم کشت. محمد مانند عیسی به آسمان رفته است. اما وقتی عمر آیه «و ما محمد الا رسول ...» را بر او خواند ساکت شد. (1/31).
4. اختلاف چهارم در باره محل دفن آن حضرت بود.
5. اختلاف پنجم در امامت که به گفته شهرستانی «و اعظم خلاف بین الامة خلاف الامامة» و این آن قدر که بر سر این امر به اعتبار یک امر دینی، شمشیر کشیده شده، در باره هیچ مسأله ای دیگر چنین نبوده است: «ما سلّ سیف فی الاسلام علی قاعدة دینیة مثل ما سلّ علی الامامة فی کل زمان». وی سپس می گوید مهاجر و انصار این مسأله را با گفتگو حل کردند.
6. اختلاف ششم بر سر فدک و ارث بود. فاطمه، فدک و ارث را می خواست، اما مخالفانش به روایت «نحن معاشر الانبیاء لا نورث ما ترکناه صدقه» استناد کردند. (1/33).
7. اختلاف هفتم در قتال با کسانی بود که حاضر به پرداخت زکات نشدند. برخی گفتند «لانقاتلهم قتال الکفرة» اما ابوبکر گفت، حتی اگر عقالی ـ طنابی که بر سر قاطر می بندند و دست می گیرند ـ به من ندهند، با آنها خواهم جنگید.
8. اختلاف هشتم در باره نص ابوبکر بر خلافت عمر بود که او را معین کرد و شماری مخالفت کردند اما ابوبکر اصرار ورزید و او را تعیین کرد.
9. اختلاف نهم در مورد شوری بود که صحابه به مخالفت یکدیگر برخواستند، و در نهایت بر بیعت عثمان توافق شد. اندکی بعد، عثمان با رفتارهای خود که شهرستانی آنها را بر شمرده، سبب مخالفت شماری از مردم شد و شد آنچه شد.
10. اختلاف دهم، در زمان امام علی ع و در جنگ جمل پیش آمد، ماجرای زبیر و طلحه و کشته شدن آنها، و پس از آن جنگ صفین و اختلافی که میان علی علیه السلام و خوارج پیش آمد. شهرستانی به محوریت علی با حق اشاره کرده «بالجمله کان علی مع الحق والحق معه» و دیگران را گمراه خوانده و از جمله آن گمراهان غالیان هستند که عبدالله بن سباء آنها را پدید آورده است. در اینجا، به اختلاف بر سر امامت پرداخته و قدری دیدگاه های شیعه و مخالفان آن را در امامت نوشته است.
در اینجا سعی می کند، بحث ازموضوعات محل اختلاف را در دو بخش دنبال کند: اول امامت، دوم اصول. مقصودش از اصول مباحث کلامی است. به نظر وی، فرقه های اسلامی، بر اساس این دو مسأله از یکدیگر جدا می شوند. (1/36). اختلاف در امامت، اساسا بر پایه دو نظریه است. گروهی امامت را به نص می دانند، و گروه دیگر به اختیار. در این باره سه چهار صفحه ای بحث می کند. این زمان، شیعیان نفوذ و سروصدای زیادی داشتند و این امر، روی بحث شهرستانی، سایه افکنده است. پس اشاره می کند، از امامت که بگذریم، به اختلاف در اصول می رسد. (1/40).
به گفته شهرستانی، اختلاف در اصول، از اواخر روزگار صحابه آغاز شد. اسامی نخستین کسانی که در این زمینه مقالات تازه مطرح کردند معبد جهنی، غیلان دمشقی، یونس اسواری، واصل بن عطا، و... به میان می آید، کسانی که در باره قدر نظراتی دارند. آنگاه وعیدیه از خوارج و مرجئه از جبریه به میدان می آیند. وی سپس از قدریه یاد کرده و به ارائه برخی از مقالات در این باره و مسائل دیگر که منجربه شکل گیری معتزله ورافضه و غیره شد می پردازد. در اینجا، هنوز وارد بحث های اصلی خود در باره ملل و نحل نشده وصرفا گزارشی است که از نظر وی، در شناخت مسائل نخست یا مقدمات مربوط به ملل ونحل اسلامی، باید طرح شود. وی صفحات پایانی مقدمه چهارم را به نوعی به ارائه یک گزارش تاریخی از اختلاف در اصول و انشعابات حاصله می پردازد و علاوه بر فرقه های اسلامی، به نزدیکی یا دوری آنها از فلاسفه هم یاد می کند. نباید فراموش کنیم که شهرستانی، خود علائق فلسفی روشنی دارد.
این بحث تا صفحه 45 که مقدمه پنجم وی آغاز می شود، ادامه دارد و چنان که گفته شد، حاوی برخی از نکات تاریخی در باره اختلاف فرقه های اسلامی در اصول است. آخرین اشارت او به محمد بن کرام است که این زمان، همچنان مذهبش در خراسان که شهرستانی هم درهمان حوالی بوده، نیرومند بوده و وی او را متهم به التقاطی بودن و کم دانشی متهم کرده است. کرامی متهم به مواضع ضد علوی هم بودند هرچند همه نه، اما شهرستانی که بیم آن می رود که علائق شیعی ـ فلسفی پنهانی دارد و از شمارش اختلافات صحابه اش هم روشن است که مثل سنیان معمول نمی اندیشد، این گونه علیه محمد بن کرام موضع می گیرد.
شهرستانی کتاب را در سه باب، باب اول مسلمانان (53 ـ 247) باب دوم: اهل کتاب (تا ص 273)، و باب سوم آنان که شبهه اهل کتاب در باره آنان وجود دارد (تا ص 303) اختصاص داده است.
در بخش مسلمانان، آنان را در شش گروه قرار می دهد: معتزله، جبریه، صفاتیه، خوارج، مرجئه و شیعه. در بخش هفتم، در باره اختلافات آنان درفروع سخن می گوید.
بدین ترتیب، تقسیم بندی او در اینجا، همانند دیگر کتابها، روی همان محورهای کلی است. نه تاریخی است و نه مسأله محور. در واقع، ممکن است تصور شود که در برخی از بخشها، مسأله محور است، اما در کل، بر اساس نوعی دسته بندی کلی رایج و بیشتر ناظر به ظهور خارجی آنهاست. جالب است که در این تقسیم بندی، چیزی به عنوان اهل سنت و جماعت نیست.
مهم ترین عیب این تقسیم بندی، به جز این که مقسم مشخصی ندارد، گذر از مرزهای تاریخی شکل گیری فرقه ها، و جای گرفتن در یک فضای مجرد ذهنی با ملاحظه دسته بندی های خارجی در قرن های دوم تا ششم است.
خلط مرزهای عقیده و مقاله و فرقه ها با یکدیگر هم در این تقسیمات گسترده است، به طوری که بسیاری از این گروهها، در برخی از باورهای مهم، با فرقه های دیگر اشتراک نظر دارند، اما در این تقسیم بندی، قسیم یکدیگر شده اند.
در اینجا بحث ما در باره داده ای شهرستانی در باره باورهای فرقه های اسلامی نیست که در این زمینه آن قدر کشته فزون که کفن نتوان کرد. بحث صرفا در باره مدل تقسیم بندی فرقه ها بود.

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 724942

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 9 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ..... A1 ۰۹:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۶
    2 0
    جزاک الله خیرا استاذ، و اتمنی ان الله لا یحرمنا من وجودک العظیم . و ارجو لک الصحه و السلامه.