غرب در تلاش است با قرار گرفتن ظاهری در کنار انقلابات مردمی از این نمد برای خود کلاهی بدوزند تا وجهه از دست رفته خود را بازسازی کنند.

این روزها تحولات بزرگی در مجموعه کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا در حال وقوع است که انگیزه ها و دلایل متعددی در باب علل و ریشه های آن ذکر می شود.با این حال باید گفت یکی از اشتراکات این اعتراضات ضدظلم و ضداستبداد بودن حرکتهای مردمی است.

به رغم این اشتراک اگر همه کشورهای مذکور را مورد بررسی قرار دهیم، درمی یابیم شرایط اجتماعی و دلایلی که باعث بروز این تحرکات شده هر چند اندک اما تفاوتهایی با هم دارند و خواستگاهها و مطالبات مردم هر کشوری ویژگیهای خاص خود را دارد.مثلا آنچه که در عراق اتفاق افتاد بیشتر به دلیل کمبود مواد غذایی و نارسایی های دولت در ارائه خدمات به مردم بود اما در مصر مردم خواهان رفتن مبارک و تغییر قانون اساسی بودند.هر چند خواست مردمی محقق شد اما هم اکنون مردم ضمن اعتماد به ارتش که عاقلانه در جریان خروج مبارک عمل کرد و زمام امور تغییر و تحولات و جابجایی قدرت را بر عهده گرفت، همچنان از وضعیت موجود ناراضی اند و هر از چندگاهی دست به اعتراض می زنند.

در تونس ضمن آنکه شعارهای مردمی علیه زین العابدین بن علی بود و در نهایت مردم دیکتاتور را از صحنه بیرون کردند، اما شاهد آن بودیم که مردم با احیای تظاهرات خود،محمد الغنوشی نخست وزیری باقیمانده از حکومت بن علی را نیز ساقط کردند.

اعتماد مردم به دولت یمن نیز به کلی ساقط شده و به رغم وعده انتخابات سالم 2013 از سوی رهبران، مردم همچنان ناراضی اند. هرچند علی عبدالله صالح اعلام کرده او و پسرش در انتخابات شرکت نمی کنند اما مردم همچنان خواستار تغییر و تحولاتی جدی در کشورند.

در لیبی نیز تغییری بزرگ و تاریخی در حال وقوع است. اگر در ابتدا مردم خواهان اصلاحات بودند،اما امروز با حرکات جنون آمیزی که قذافی از خود نشان داد،مردم خواستی جز سرنگونی دیکتاتور ندارند. به گونه ای که هم اکنون مردم در اکثر شهرها مسلح اند و حتی برخی از نیروهای نظامی نیز به مردم پیوسته و بسیاری از دیپلماتها و سفرای لیبیایی در اقصی نقاط جهان با استعفای خود به جبهه مردمی ملحق شده اند.همه این شواهد ثابت می کند حکومت قذافی نفسهای آخر را می کشد و حتی کشورهای خارجی نیز آمادگی خود را برای به زمین کشیدن او اعلام کرده اند.

اتفاقات بحرین نیز شرایط خاص و ویژه ای را سپری می کند. مردم خواهان پایان دادن به تبعیض و برقراری عدالت و تساوی هستند و مستقیما دولت را نشانه گرفته اند و برخی نیز خواستار سرنگونی رژیم هستند.

اگر ریشه اعتصابات جاری در کشورهای مذکور را مورد بررسی قرار دهیم،در می یابیم که خواسته های مردمی متناسب با شرایط اجتماعی و سیاسی منطقه خودشان است.اما برخی از جریانهای فکری بر این اعتقادند که این اعتصابات بیشتر گرایش اسلامی و ایدئولوژیک دارد اما من بر اعتقادم که در بیشتر کشورها مردم عادی با گرایشهای مختلف به میدان آمده اند و ایدئولوژیک به اهداف خود نگاه نمی کنند و تنها انگیزه آنها مبارزه علیه ظلم و فساد است.

اما مسئله حائز اهمیت اینجاست که همه این کشورها برای غرب از اهمیت زیادی برخوردار است و بدون شک به دنبال آن نیست که منافع استراتژیک خود را در این منطقه حساس از دست بدهند. لذا استراتژی موردنظر تلاش برای مدیریت تحولات است؛ یعنی با تغییرات حداقلی منافع حداکثری خود را تأمین و از طرفی وجهه از دست رفته خود که به دلیل حمایت از اسراییل از بین رفته را بازسازی کند.در همه این موارد تأمین منافع آمریکا به دلایل مختلفی در اولویت قرار دارد.

مثلا در بحرین که پایگاه پنجمین ناوگان دریایی آمریکاست،این کشور چندان به این فکر نیست که شرایطی برای تغییر دولت به وجود آورد. در مورد یمن نیز وضعیت به همین منوال است. آمریکا قصد ندارد یمن را به حال خود رها کند چرا که سابقۀ حضور القاعده تهدید مهمی برای منافع آمریکاست. القاعده به عنوان مأمن نیروهای اسلامی که روزی توسط عربستان جنگ جهادی علیه اتحاد جماهیر شوروی سابق در افغانستان به راه انداختند و فرهنگ سلفی گری توسط نیروهای وهابیت را در آنجا ترویج دادند،ازدیرباز تهدیدی مهم برای منافع آمریکا در بعد داخلی، منطقه ای و بین المللی بوده است. بر همین اساس آمریکا بر این اعتقاد است که نباید شرایطی فراهم شود که این گروه تروریستی از موقعیت استفاده و حاکمیت یمن را در دست گیرد.از سوی دیگر وضعیت خاص این کشور، شرایط را برای آمریکا بسیار سخت و پیچیده کرده است.آمریکا در حال حاضر به نوعی دچار سردرگمی است که چگونه هم اصلاحات در این کشور صورت دهد و هم منافع بلندمدت خود را به گونه ای تأمین کنند که در آنجا القاعده قدرت نگیرد.

در مجموع شرایط خاورمیانه و شمال آفریقا بسیار حساس و پیچیده است؛ از یک سو موج جریان های آزادی خواهی و مبارزه با ظلم ستیزی همه کشورها را فرا گرفته و از سوی دیگر غربیها تلاش دارند با قرار گرفتن ظاهری در کنار مردم از این نمد برای خود کلاهی بدوزند تا وجهه خود را بازسازی کنند. شاید بتوان گفت تا حدی نیز این ارتباطات را برقرار کرده و تا به امروز اندکی موفق بوده اند.اما اینکه تحولات آتی و تغییرات تا کجا پیش برود که بتواند ساختاری جدیدی در خاورمیانه را رقم بزند،مسئله ای است که آینده آن را مشخص خواهد کرد.تغییرات صورت گرفته در کشورهایی که دیکتاتورها در آن سقوط کرده اند نشان می دهد تا کنون حرکت عمیقی در کشورهای خاورمیانه رخ نداده؛هر چند همه این جریانها را باید به فال نیک گرفت چرا که مردم توانسته اند خواسته های خود را محقق کنند،اما غربیها نیز تا حدودی توانسته اند با باقیمانده های سیستم های قبلی قضایا را مهار و مدیریت کنند.

نمی توان پیش بینی دقیقی از آینده خاورمیانه داد اما باید شاهد روزهای روشنی برای برخی از کشورهای خاورمیانه باشیم . در بحرین و عمان دولت ها تا حدودی عقب نشینی کرده اند.شاید بتوان امیدوار بود که دولت بحرین برخی از وزرای شیعه را وارد کابینه کند اما سهم خواهی شیعه و سنی همچنان چالش بزرگ این کشور خواهد بود.

چالشهای قومی و قبیله ای حاکم بر یمن نیز سر دیگر تحولات خاورمیانه است.برخی از قبائل مثل قبیله حاشد که تاکنون حمایت خود را از علی عبدالله صالح اعلام کرده اند و یا برادران الاحمر که بیشتر حامی صالح بودند در حال جدا شدن از رییس جمهور هستند و همین مسئله بیانگر تغییرات جدی در ساختار قدرت در این کشور است. جدای از تحقق مطالبات مردمی شاید بتوان گفت که نوع بازی در مورد تحولات اخیر در خاورمیانه بازی برد-برد برای کشورهای غربی است.

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 134625

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 10 =