اخیرا خسرو تهرانی (مسئول اطلاعات نخستوزیری در سالهای نخست انقلاب) در مصاحبهای گفته است که سپاه و نخستوزیری برای جذب کشمیری رقابت میکردند. مسعود کشمیری کسی بود که با تظاهر به انقلابی بودن تا بدانجا اعتمادسازی کرده بود که آیت الله ریشهری در خاطرات خود نقل میکند پس از انفجار نخست وزیری توسط کشمیری و آشکار شدن چهره منافقانهاش، هنوز برخی باور نمیکردند که این اتفاق کار او باشد. اگرچه برای او گزارشهایی از ارتباط با سازمان منافقین در پیش از انقلاب آمده بود، اما او که ریش گذاشه بود، امام جماعت میایستاد و جمعهها تلفن را پاسخ نمیداد تا گمان کنند که به نماز جمعه رفته است، توانست در ماموریتهایی ارشدیت یابد که برای مقابله با منافقین بود و به راحتی این ماموریتها را بیسرانجام گذاشت و تا حضور در جلسات شورای امنیت ارتقا یابد و عناصری همچون رجایی و باهنر را به شهادت رساند. کشمیری فردی که در حساسترین دستگاههای انقلاب تازه پای ما نفوذ کرده بود، تنها یک نمونه است. چنین چهرههایی سالها به کشور از طریق تظاهر و نفوذ آسیب رساندهاند. قطعا تلاش دشمنان ایران برای فرستادن نفوذی به داخل ارگانهای نظام متوقف نگردیده است و همچنان در این خصوص تلاش میگردد، تنها میدان عمل متفاوت است. آن روز عرصه نبرد با مزدوران دشمن امنیتی بود و امروز عرصه نبرد نرم است. جولانگاه اصلی نبرد نرم دستگاههای اطلاعاتی، آشوبهای خیابانی و ... نیست، افکار و قلوب مردم است و آنچه بیش از هر چیز بر افکار عمومی تاثیرگذار است، مطبوعات است. پس آنجا که باید بیش از دیگر جایگاهها دیدهبانی گردد، مطبوعات است تا خالی از عناصر نفوذی دشمن باشد. سلاح چنین عناصری چیزی جز نقاب نفاق نخواهد بود. نفاق به معنای واقعی آن، نه آنچنان که مصطلح است و چهرههای سوخته را منافق مینامند. آنها سابقا منافق بودهاند، نفاق یعنی تظاهر به آنچه باور نداریم. منفاق یعنی کسی که برایمان سخت باشد بپذیریم منافق است. او است که میتواند نفوذ کرده باشد و ما هنوز به او اطمینان داشته باشیم.
13 دیماه سال 1359، آن روز که سردبیر و اعضاى هیأت تحریریّه مجله سروش در حسینیه جماران گرد پیر طریق آمدند تا بایستههای کار مطبوعاتی را از او بیاموزند، امام امت نخست بایستههایی در خصوص وحدت گفت و سپس از خطر نفوذ در مطبوعات حرف زد: « الآن اینهایى که انحراف دارند مشغول فعالیت هستند [...] ممکن است یکى از آنها تسبیحى دستش بگیرد و ریش هم بگذارد و در حضور شماها نماز هم بخواند و اینطور چیزها. شما باید فکر بکنید که این سابقهاش چى بوده، چه کاره است. و وقتى هم که وارد مىشود در- فرض کنید- مجله شما چه مىخواهد بکند، چه کارى مىخواهد بکند. انتخاب افراد خیلى امر مهمى است براى مطبوعات[...] اینها مىخواهند که راه را به طورى که کسى متوجه نشود[...] منحرف کنند [...] اگر یک کسى افکارش قبلا منحرف بوده، حالا بیاید به شما ادعا بکند که خیر، من برگشتهام، ما باید قبول کنیم، اما نباید او را مجله نویس کنیم. [...] براى اینکه ما نمىدانیم که- به حسب واقع که ما نمىدانیم که- این آدم توبه کرده یا این آدم مىخواهد با این کلمه «توبه» ما را بازى بدهد[...] اینطور نباید که ما خوش باور باشیم. خیلى از اشخاص هستند که تمام حرفهایشان حرفهاى اسلام است، تمام حرفهایشان حرفهاى نهج البلاغه است، و تمام حرفهایشان حرفهاى قرآن است، لکن مسیرشان این نیست[...] حتى اگر یک توبهاى کرد که همه ظواهرش هم درست بود، اقتدا هم به او بکنیم در نماز، اما نمىتوانیم ما یک چیزى که امانت لازم است در آن، دیانت لازم است در آن، دست این بدهیم. بدتر از همه همین مجلات است، و همین مطبوعات است[...] نمىتوانیم ساده دلى به خرج بدهیم که خوب، حالا این آدم، اسلام گفته. قبول کنید شما، ما هم قبول کردیم. اما اسلام نفرموده حالا که قبول کردید مقدّرات خودتان را دست این هم بدهید.»[1]
برغم این هشدار صریح، مدتهای مدیدی است که یک روزنامه پرمخاطب، به استفاده از برخی عناصر تواب در صفحه "نیمه پنهان" خود میپردازد. عناصری که برای افشاگری چهره دشمن از داشتههای اطلاعاتی دیروز خود بهره میبرند و از این رو جذابیت فراوان دارد، هرچند در میان گفتههای ایشان نیز گاهگاهی نادرستیهایی به اثبات رسیده است. ممکن است به ظاهر این نوع استفاده از توابین متفاوت از هشدار امام تلقی گردد و چنین توجیه شود که ما از آنها رهنمود نخواستهایم (که اخیرا خواستهایم) و تنها از دادههای آنها استفاده میکنیم، اما توجه به تنها یک زاویه از موضوع میتواند ما را از خطرات این حضور آگاه کند. یک تواب در این نقش جدید در حقیقت نقش دیدهبانی را ایفا میکند که جایگاه دشمن، عِده و عُده دشمن در تهاجم نرم، روشهای آن و ... را برای ما ترسیم مینماید. کافی است که او به ما نشانی غلط دهد. برای تقریب به ذهن به مثالی رجوع کنیم. فرض کنید یکی از عناصر نفوذی دشمن عضو یک لژ ماسونی بوده است و این فرماسونر بودن به طبیعت اقتضای لژهای ماسونی تا چندی پیش مخفی مانده باشد، اما اندک زمانی از افشای آن به صورت محدود گذشته باشد. یک عنصر به ظاهر توبه کرده بیاید و در نقش دیدهبان او را عضو لژ ماسونی دیگری معرفی کند و رسانهای در اختیار بگیرد که بسیار فراگیر باشد و اطلاعات اول را تحت الشعاع قرار دهد. ممکن است در ظاهر چنین بنماید که به هر حال او نیز بر فرماسونر بودن تاکید کرده است و تنها نشانی لژ را غلط داده است. اما بیشک این نشانی باید نشان دهنده روابط او، خواستههای او و به عبارت دیگر نشان دهنده دشمنی باشد که او آن دشمن اصلی را در این نبرد نرم نمایندگی میکند. او با این کار توانسته است با قربانی کردن یک عنصر سوخته و دادن نشانی غلط، دشمن اصلی را همچنان در سایه امن اطلاعاتی نگه دارد. یا مثلا با بهایی معرفی کردن یک چهره مشهور در اردوگاه دشمن، به ظاهر او را تخفیف دهد، اما هنگامی که مخاطب به تظاهر به اسلام آن فرد یقین یابد، دیگر هشدارها نیز برایش رنگ میبازد. این دو تنها مثالهایی بود که ممکن است عینیت یافته باشد یا نیافته باشد. اما میتواند به خوبی خطر به کار گیری این عناصر را در مطبوعات - آنچه پیر جماران هشدار داده بود و به فراموشی سپردهاند- نمایان سازد.
دردناکتر اینجا است که در یکی از آخرین نمونههای این نوع همکاری، فرد یاد شده روز به روز ارتقای سطح داده است تا آنجا که به اعتبار فعالیت در این روزنامه خوشنام، گاه به جلساتی راه یافته است که اگر توبه آن فرد حقیقی نباشد و از روی نفاق برای نفوذ بوده باشد، برای نظام فاجعه است.
قید "اگر" از آن رو است که فقط خدای تبارک و تعالی قادر به فهم حقیقی بودن یا نبودن توبه است و به هیچ وجه قصد قطعی اعلام نمودن اتهام دروغ بودن توبه نیست، تنها قصد بیان یک خطر بزرگ برای این احتمال بسیار ضعیف است. نگارنده از خدمات سالهای اخیر "پیام فضلینژاد" به خوبی آگاه است. خوب میدانم پاسخگویی او به شبهات مردم در برخی شهرها، چه تاثیر دلنشینی بر افزودن رای اصولگرایان در انتخابات اخیر در آن شهرها داشته است. اما آیا بر اساس هشدار آن پیر سفر کرده، نباید به خاطر سوابق فکری او - آنچنان که خود بازگو کرده است - نگران بود؟ آیا نباید نگران گمراه شدن مبارزان "نبرد نرم" بر اساس نشانیهای او بود؟ صد البته ممکن است چنین نباشد، اما اگر ...
یک سوال دیگر نیز باقی ماند که مخاطبش کسی است که تایید نهایی را بر صفحات آن روزنامه محبوب اصولگرایان میگذارد، اگر دیدهبانی که امانت داری در سوابق نه چندان کوتاه مطبوعاتی او اثبات شده است - و البته ممکن است همچون هر دیدهبان امین دیگری، نه از روی عمد بلکه بر اساس خطای انسانی گاهی نیز نشانی غلط دهد - چنین هشداری را داد، آیا رواست که او را با یک عنصر فاسد و جاسوس سوخته اسرائیل مشابهسازی کنیم؟ این سوال نه به دلیل حمایت کور از یک همکار مطبوعاتی، که از آن رو مطرح میگردد که تذکر خصوصی و حضوری سالهای گذشته در موارد مشابه بینتیجه مانده است و نگرانی از آن وجود دارد که تخریب دلسوزان منتقد آن روزنامه تبدیل به یک رویه گردد.
[1] صحیفه امام، ج13، ص 471 تا ص 475
نظر شما