مقدمه
هر ملتی بیش از آن که به آثار تمدنی خود ببالد باید یه فرهنگ خویش متکی باشد، زیرا مردم با فرهنگ زندگی میکنند و نه با تمدن. تمدن اگرچه مایه غرور است ولی فرهنگ است که آرامبخش و آرامشآور است. افتخار به گذشته اگر فرهنگ و آمادگی فرهنگی نباشد نمیتواند روحیه ما را برای کار بیشتر عوض کند، که گفتهاند: گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل؟
همیشه دغدغه ملی ما این بوده و هست که چرا ملت ما با آنکه ادعای شیعه بودن میکند و خود را پیرو اهل بیت میداند گرفتار این همه نا امنی و نادرستی است و از آن مهم تر اینکه چرا وقتی ما خود را در قبال کشورهای دیگر می بینیم و با آنها مقایسه می¬کنیم گاهی عرق شرم بر چهره هامان ظاهر میشود.
در معاملات و در مبادلاتمان با کشورهای دیگر، چه بخش دولتی و یا خصوصی این مسئله به خوبی مشهود است. در بسیاری از موارد ما با رفتارمان خود را تحقیر میکنیم و فراوان دیده شده است که دیگران هم وقتی از ما یاد میکنند ما را ملتی دروغگو و خیانتکار مینامند!
آیا اصولا و اصالتا ما ملتی تبهکار هستیم؟ و یا از بین دلائل گوناگون یکی می تواند امیدواری بیش از حد ما به بخشش خداوند و یا شفاعت اهل بیت باشد که این چنین ما را گستاخ کرده است. فرض اول درست نیست زیرا به لحاظ نظری با اصل فطرت جور در نمیآید که خدا همه را بر اساس فطرت پاک آفریده است (فطره الله التی فطر الناس علیها، روم، 30) و در عمل نیز صحیح نیست؛ زیرا که در مواقع حساس، این ملت، دست کم توده مردم به خوبی نشان داده اند که از عالیترین صفات انسانی از گذشت و ایثار و جوانمردی و شجاعت برخوردار بوده اند. اما وقتی به زندگی عادی برگشته، رفتارشان تحت تأثیر عوامل و یا آموزه هایی رنگ باخته است. پس فرض دوم است که باید مورد توجه و بررسی قرار گیرد.
ممکن است علاوه بر امیدواری بیحد، مسائل دیگر هم دخیل باشد؛ همچون تقیه، شفاعت و دستور عدم همکاری با حاکمان ظالم که خود جای بحث دارد و امیدوارم بتوانم روزی نکاتی در باره آنها عرضه کنم.
در امور اقتصادی هم عقب هستیم و این عقبماندگی ناشی از بسیاری از عوامل است که از جمله آن میتواند تنبلی و یا امیدواری به ایجاد رابطه و استفاده از رانت باشد که بعضی از دولتمردان هم، چون خودشان از این جمع هستند، مشوق آن می شوند.
در کارهای اجتماعی هم نمیتوانیم با هم همکاری کنیم و به جای همکاری، بر علیه هم کار می¬کنیم و به قول معروف برای پیشرفت خود زیراب دیگری و دیگران را می زنیم.
جالب این است که در همه این موارد خود را بر حق می دانیم و گناه خود را توجیه می کنیم و تا می-توانیم توپ را به دروازه دیگران میفرستیم و همیشه طرف مقابل را مقصر میدانیم. اگر به عنوان مثال نمره کم گرفتیم میگوئیم به من کم دادند و اگر در قضیه ای هم به حق محکوم شدیم میگوئیم حق ما را خوردند و اگر امتیازی کسب کردیم آن را فقط به خود نسبت میدهیم.
البته در اینجا نکتهای است که وقتی ایرانی به کشورهای دیگر می رود کاملا حواسش را جمع میکند و اغلب سعی میکند قانونمند باشد و مطابق ضوایط و مقررات آن کشورها عمل کند؛ اما همین ایرانیها حتی در خارج از کشور هم اگر دارای جلسات و محافلی باشند، که هستند، در همانجا هم اختلاف و دوئیت در بین آنها بیداد می کند. اصولا با غریبه ها بیشتر می سازند تا با خودی ها و از این قبیل مسائل.
من به مناسبتی انجیل مسیحیت را مرور می کردم و به این فراز در کتاب لوقا (فصل 15 صفحه 214-216 ؛ همچنین در متی18:12-14) تحت عنوان گوسفند گمشده، سکه گمشده، و پسر گمشده رسیدم و ناگهان مرا به این فکر انداخت که نکند بسیاری از آموزههای ما تحت تأثیرآموزههای دیگران به گونه ای دیگر درآمده است. قبل از اینکه مطالب خود را در این باره بیان کنم در آغاز داستانها را عینا از انجیل نقل میکنم:
گوسفند گم شده
در این اثنا باجگیران و خطاکاران ازدحام کرده بودند تا به سخنان او گوش دهند. فریسیان و ملایان یهود غر و لندکنان گفتند: «این مرد اشخاص بی سر و پا را با خوشرویی می پذیرد و با آنان غذا می خورد». به این جهت عیسی مَثَلی آورد و گفت «فرض کنید یکی از شما صد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها را گم کند، آیا نود و نه تای دیگر را در چراگاه نمی گذارد و به دنبال آن گمشده نمی رود تا آن را پیدا کند؟ و وقتی آن را پیدا کرد با خوشحالی آن را به دوش می¬گیرد و به خانه می رود و همه دوستان و همسایگان را جمع می¬کند و می¬گوید: «با من شادی کنید، گوسفند گمشده خود را پیدا کرده ام». بدانید که به همان طریق برای یک گناهکار که توبه می¬کند در آسمان بیشتر شادی و سرور خواهد بود تا برای نود و نه شخص پرهیزکار که نیازی به توبه ندارند.
سکه گمشده
«و یا فرض کنید زنی ده سکه نقره داشته باشد و یکی را گم کند آیا چراغی روشن نمی کند و خانه را جارو نمیکند و در هر گوشه به دنبال آن نمی گردد تا آن را پیدا کند؟ و وقتی پیدا کرد همه دوستان و همسایگان خود را جمع میکند و میگوید: «با من شادی کنید، پولی را که گم کرده بودم پیدا کردم. به همان طریق بدانید که برای یک گناهکار که توبه می¬کند در میان فرشتگان خدا شادی و سرور خواهد بود.
پسر گمشده
باز فرمود: «مردی بود که دو پسر داشت. پسر کوچکتر به پدر گفت: «پدر، سهم مرا از دارائی خودت به من بده». پس پدر دارائی خود را بین آن دو تقسیم کرد. چند روز بعد پسر کوچکتر تمام سهم خود را به پول نقد تبدیل کرد و رهسپار سرزمین دوردستی شد و در آنجا دارائی خود را در عیاشی به باد داد. وقتی تمام آن را خرج کرد قحطی سختی در آن سرزمین رخ داد و او سخت دچار تنگدستی شد. پس رفت و نوکر یکی از ملاکین آن محل شد. آن شخص اورا به مزرعه خود فرستاد تا خوکهایش را بچراند. او آرزو داشت شکم خود را با نواله¬هایی که خوکها میخورند پرکند ولی هیچکس به او چیزی نمیداد. سرانجام به خود آمد و گفت: «بسیاری از مزدوران پدر من نان کافی و حتی اضافی دارند و من در اینجا نزدیک است از گرسنگی تلف شوم. من برمیخیزم و پیش پدر خود می روم و به او می گویم: پدر، من نسبت به خدا و نسبت به تو گناه کرده ام. دیگر لایق آن نیستم که پسر تو خوانده شوم. با من هم مثل یکی از نوکرانت رفتار کن. پس برخاست و رهسپار خانه پدر شد. هنوز تا خانه فاصله زیادی داشت که پدرش او را دید و دلش به حال او سوخت و به طرف او دوید. دست به گردنش انداخت و به گرمی او را بوسید. پسر گفت » پدر! من نسبت به خدا و نسبت به تو گناه کرده ام. دیگر لایق آن نیستم که پسر تو خوانده شوم.» اما پدر به نوکران خود گفت: زود بروید بهترین قبا را بیاورید و به او بپوشانید و انگشتری به انگشتش و کفش به پاهایش کنید. گوساله پرواری را بیاورید و سر ببرید تا مجلس جشنی برپا کنیم. چون این پسر مرده بود زنده شده و گم شده بود پیدا شده است». به این ترتیب جشن و سرور شروع شد.
در این هنگام پسر بزرگتر در مزرعه بود و وقتی باز گشت همینکه به خانه نزدیک شد صدای رقص و موسیقی را شنید. یکی از نوکران را صدا کرد و پرسید جریان چیست؟ نوکر به او گفت برادرت آمده و پدرت چون او را صحیح و سالم باز یافته گوساله پرواری را کشته است. اما پسر بزرگ قهر کرد و به هیچ وجه نمی خواست به داخل بیاید. پدرش بیرون آمد و به او التماس نمود. اما او در جواب پدر گفت: تو خوب میدانی که من در این چند سال چطور مانند یک غلام به تو خدمت کرده ام و هیچوقت از اوامر تو سرپیچی نکرده ام و تو حتی یک بزغاله هم به من ندادی تا با دوستان خود خوش بگذرانم. اما حالا که این پسرت پیدا شده بعد از آنکه همه ثروت تو را با فاحشه¬ها تلف کرده است برای او گوساله پرواری میکُشی». پدر گفت پسرم تو همیشه با من هستی و هر چه من دارم مال توست. چطور می شود در این روز جشن نگیریم و شادی نکنیم. این برادر تو است، مرده بود زنده شده است و گم شده بود پیدا شده است».
اگر با نگاهی خوشبینانه به این داستان ها بنگریم قطعا نکاتی در آن وجود دارد؛ ولی اگر با نگاه انتقادی آن را بررسی کنیم مطالب زیر میتواند مورد توجه قرار گیرد:
۱. با آنکه رحمت خداوند وسیع است ولی بیان چنین داستانهایی با آئین مسیح که سراسر رحمت و لطف بود بیشتر مطابقت دارد تا با مذهبی که در آن هم آشتی وجود دارد و هم قهر، و زندگی مجموعه ای از تمایلات و فعالیت هایی است که باید کنترل و نظارت شود.
۲. افراد بی سر و پا از نظر ملایان یهود در داستان فوق، که مسیح با آنان معاشرت و نشست و برخاست میکرد، لزوما افراد تبهکار و گناهکار نیستند ممکن است کسانی باشند که از نظر اقتصادی دستشان تهی بوده است. پیامبر ما هم از جنس مردم بود و با آنها نشست و برخاست میکرد و با آنان غذا میخورد و بر پشت استر می نشست. در قرآن هم آمده است که «و لااقول لکم عندی خزائن اﷲ و لااعلم الغیب و لااقول انی ملک و لااقول للذین تزدری اعینکم لن یؤتیهم اﷲ خیراً اﷲ اعلم بما فی انفسهم انی اذاً لمن الظالمین» . (قرآن 31/11) یعنی؛ من نمی گویم گنجینه های الهی نزد من است و غیب نیز نمی دانم و نمی گویم فرشته ای هستم، نیز نمیگویم که خدا به آنان که به چشم شما خوار آمده اند پاداشی عطا نخواهد کرد، خدا بهتر می داند آنان چه در دل دارند( که اگر چنین بگویم) آنگاه خود نیز از ستمکاران خواهم بود
۳. ارجحیت و خوشحالی خدا در این داستانها با گناهکارانی است که توبه میکنند؛ گویی آنهایی که همواره سر بهراهاند خیلی مورد توجه خداوند نیستند. و این با آموزه های مسیحیت بیشتر جور در میآید که به قول آنان، مسیح برای گناهان مردم فدا شد.
۴. اگر توضیح کافی نباشد، چنین برداشت میشود که تبعیضی نسبت به آنانی که مقیدند وجود دارد. همچنانکه پسر بزرگتر در داستان سوم اعتراض کرد و این خلاف عدالت است. درست مثل این میماند که عده ای رفته اند و معتاد شده اند حال که برگشته اند، البته اگر امکان بازگشت آنها باشد، خدا آنها را از افرادی که سالم مانده اند بیشتر دوست داشته باشد!
۵. رهاکردن جمع و همانند شکارچی به دنبال مورد گمشده گشتن توجیه مناسبی ندارد. آیا درست است که گلة گوسفندان به حال خود رها شود و فقط به دنبال گمشده بگردد؟ این در صورتی توجیه دارد که از جمع آسوده خاطر باشد. خدا هم اگر چه، به عنوان یک برنامه تشویقی نسبت به توبهکنندگان لطف دارد، ولی نباید این امر با داشتن درجات و مقاماتی که صالحان در نزد او دارند منافات داشته باشد و از ارزش آنان کاسته شود.
۶. در این داستانها ایهامی مبنی بر تشویق ضمنی بر رفتن به سمت خوشگذرانی و عیاشی و بعد برگشتن و توبه کردن وجود دارد و این از نظر روانی و اجتماعی تأثیر نامطلوبی دارد.
۷. مقایسه گناهکار در داستان سوم با گوسفند و یا سکه گمشده در دو داستان اولی قیاس مع الفارق است. زیرا گم شدن شیئ و یا حیوانِ بدونِ اختیار، با انسانِ با اختیار که عامداً به تبهکاری می پردازد تفاوت دارد.
۸. در داستان پسر گمشده توبه در زمان استیصال و نه در حالت عادی است. این یادآور آیه قرآن است که در مذمت عده ای میگوید: و اذا رکبوا فی الفلک دعوالله مخلصین له الدین واذا نجّیهم الی البرّ اذا هم یشرکون (عنکبوت، 65). چون در کشتی دچار طوفان و سانحه می شوند به یاد خدا می افتند و چون نجات یافتند دوباره به اعمال خود (شرک) مشغول می شوند.
۹. در این داستانها بیش از آنکه به رحمت خدا توجه شود به رقّت توجه شده و گویی خدا دلش برای بندگان تبهکار میسوزد و از این رو رقت او بر رحمت و رأفت او که باید برای همه بندگان باشد غلبه دارد.
۱۰. اگر چه در این داستانها موضوع برای یک بار است ولی با آن شادی و سروری که در داستانهای سهگانه برای جوینده گوسفند، سکه و پسرگمشده مطرح شده، میتوان انتظار داشت که اگر بارها این عمل اتفاق بیفتد باز این جشن و سرور، هرچند به مقدار کمتر، مطرح باشد.
۱۱. از همه مهم تر اینکه گویی خدا به معلول توجه دارد و از علت غافل است. وقتی کسی توبه میکند به لحاظ فردی قابل توجه است که توبه او پذیرفته شود و مورد ملاطفت قرار گیرد ولی در همانحال برای جلوگیری از تکرار، برای وی و برای دیگران لازم است به عوامل پدیدآمدن گناه توجه شود. این مسئله اگر در زندگی اجتماعی به آن توجه شود بسیاری از گناهان و خطاهایی که خطاکاران مرتکب میشوند به خاطر ناهنجاریهای اجتماعی و عدم رعایت حقوق از جانب متمکنان و از جمله دولتهاست. باید به علتها توجه داشت و نه معلولها. باید زمینه خطا از بین برود و نه اینکه به دنبال شکار خطاکاران برای آوردنشان به راه راست بود. معنی مخالف آن این است که خدا و فرستادگان وی از جمع مأیوس اند و به فرد بسنده کرده اند. با آنکه فرد مهم است و عنصر اصلی سازنده اجتماع است ولی نگاه اجتماعی به جامعه و امّت یقینا بر توجه فردی مقدم است. به دیگر سخن، اگر قانونمندی از جانب همه رعایت شود بسیاری از خطاها انجام نمی شود و خدا و پیامبران او بیش از آنکه طالب توبه فرد اند طالب رعایت حقوق جمعی و اجتماعی اند. این قبیل داستانها بیشتر جنبه فردی را تقویت و بازگو می-کند در حالی که قرآن میگوید: کنتم خیر امّة اخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله و لو آمن اهل الكتاب ...(آل عمران، 110). یعنی شما بهترین امتی هستید که در بین مردم به معروف امر و از منکر نهی می کنید و ...
۱۲. و در آخر اینکه تشویق افراد به استفاده از منافع مادی و رفع فقر، با آنکه بسیار مهم و مربوط به همه مردم است ولی شامل کسانی که راه درست و عشق به خدا را نه به خاطر منافع مادی بلکه برای تعالی روحانی طلب می کنند، شامل نمیشود.
اگر چه رگههایی از این مفاهیم، در متون اسلامی و شیعی هم میتوان یافت؛ ولی در قرآن چنین داستانهایی نداریم. اصلا نگارش قران به صورت داستانسرایی نیست و اگر از داستانی سخن می گوید بلافاصله به تذکر مورد نظر میپردازد. و چه بسا در یعضی از تفاسیر از اسرائیلیات استفاده شده باشد. همچنین شاید علت اصلی آن باشد که اناجیل توسط شخص عیسی (ع) نوشته نشده بلکه آنها حاصل خاطرات حواریون است که در طول یک قرن به تناوب نوشته شده است .
سؤال اصلی در این مقاله که به روش انتقادی و کتابخانه ای بررسی شده این است چرا گاه در منابر و مجالس دینی مطالبی گفته میشود که بیش از آنکه با متون قرآنی تطابق داشته باشد با آموزه های انجیلی می¬خواند؟ از این موارد فراوان است که از آنجمله است: صد بار اگر توبه شکستی باز آی،
یا اگر هر چه گناه داشته باشی با اشکی بر امام حسین پاک می شود، خدا دعای و صدای توبهکنندگان را بیشتر دوست دارد،
یا فریاد یااله العاصین و یا اله المذنبین را خدا بیشتر دوست دارد. البته در دعای جوشن کبیر مضامینی مشابه با این عبارات و نه عین آن وجود دارد،
یا اگر در مجلسی گناهکارانی وجود داشته باشد ولی یک فرد خالصی باشد خدا به خاطر او همه را می آمرزد؛ ولی اغلب تفکیک نمیشود چه گناهانی،
و یا اگر در جمع مؤمنان باشی خدا تو را هم می آمرزد و یا در شب قدر و ایام مبارک دیگر خدا میلیونها آدم گناهکار را می بخشد، و یا خدا فقط شرک را نمی بخشد ولی بقیه گناهان را می بخشد (قرآن، نسا، 116) ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: الفاجِرُ الراجي لِرَحمَةِ اللّه ِ تعالى أقرَبُ مِنها مِن العابِدِ المُقَنَّط. گنهكارِ اميدوار به رحمت خداوند متعال به رحمت نزديك تر است، تا عابدِ نوميد (کنز العمال:5869).
همه این ها با تفصیلِ لازم پذیرفتنی است؛ اما نحوه گفتار ما است که منجر به برداشتهای نادرست میشود و اثرات منفی خود را درجامعه ما نشان میدهد. میبینیم که بسیاری در زندگی روزمره خود مرتکب خطاهای بزرگ نسبت به دیگران می شوند ولی با کمال امیدواری در جلسات مذهبی شرکت میکنند و با شنیدن این مطالب امیدوار میشوند که گناهانشان بخشوده شده است و نتیجه، آن میشود که میبینیم!
آیات و روایاتی که در اسلام برای پذیرش توبه آمده است هم بسیار است که از آن جمله است:
وَ هُوَ الَّذِى یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَعْفُواْ عَنِ السَّیَِّاتِ وَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُون (سوره شوری آیه ۲۵).
و اوست کسى که از بندگانش توبه می پذیرد و از گناهان در میگذرد و آنچه را که میکنید، میداند.
امیدوار بودن به خدا و مایوس نگشتن از درگاه او :
۱- سوره انعام آیه ۱۳۳: و پروردگار بی نیاز شما صاحب رحمتی بسیار عامگستر است.
۲- سوره انعام آیه ۱۴۷: و پروردگار شما صاحب رحمتی وسیع است و عجله در عقوبت گناهکاران نمی کند.
۳- سوره اعراف آیه ۱۵۶ : همانا رحمت و بخشش من تمامی اشیاء و موجودات را فرا گرفته است.
۴- سوره حجر آیه ۵۶ : و گفت ابراهیم(ع) به قومش کیست که مایوس شود از درگاه خدا و رحمت پروردگار به جز گمراهان.
۵- سوره زمر آیه ۵۳ : بگو به بندگانم ای آن کسانی که در ارتکاب گناهان اسراف نمودید، مایوس و ناامید نشوید از رحمت من؛ البته خدا گناهان شما را تماماً می آمرزد.
۶- یوسف آیه ۸۷ : ناامید نباشید از رحمت خدا که همانا ناامید نمیشود کسی از رحمت خدا مگر مردمانی که کافرند به خدا.
۷- شخصی از امام علی(ع) پرسید: بزرگترین گناه کبیره کدام است؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند: مایوس و ناامید شدن از رحمت الهی. میزان الحکمه جلد ۳صفحه ۴۶۲
۸- رسول خدا(ص): اگر آنقدر خطا کنید که خطاهایتان به آسمان رسد و سپس توبه کنید، خداوند توبه شما را می پذیرد؛ از درگاه او ناامید نباشید. نهج الفصاحه صفحه۲۳۱
۹- رسول خدا(ص): گناهکاری که به رحمت خدا امیدوار است از عابد مایوس به درگاه خدا نزدیکتر است. نهج الفصاحه صفحه ۴۷۷
۱۰- رسول خدا(ص): خداوند به داود نبی وحی فرمود: ای داود همانطور که کسی نمی تواند جلوی نورافشانی خورشید را بگیرد، همانطور هم کسی نمی تواند جلوی رحمت وسیع من را به بندگانم بگیرد. کلیات حدیث قدسی صفحه ۱۸۹
۱۱- حدیث قدسی: ای داود قسم به عزت و جلالم که اگر همه اهل آسمان و زمین به من امیدوار باشند، و از من درخواست نمایند و من خواسته و حاجات هر یک از آنها را برآورده می کنم اگر چه خواسته های هر یک از آنان به اندازه هفتاد برابر دنیای شما باشد و انجام این امور برای من مانند این است که هرکدام از شما سوزنی را به دریا فرو ببرد و آن را بیرون آورد آیا این کار چیزی را از آب دریا کم می کند؟ کلیات حدیث قدسی صفحه ۱۹۵
۱۲- امام حسن عسگری(ع): خداوند متعال خطاب به بندگانش می فرماید: ای بندگان من، همه شما گناهکار هستید مگر کسانی را که من از گناه باز دارم. پس هر کس معتقد باشد که من می توانم او را ببخشم و با این حُسن ظَن به من، از من طلب مغفرت نماید هر آینه او را می بخشم و برایم گناهان او هر چند زیاد باشد مهم نیست چه اگر همه مخلوقاتم از اول و آخر زنده و مرده و تر و خشک همه جمع شوند و از رحمت من مسئلت نمایند تمام حاجات ایشان را می دهم و از رحمت وسیع من چیزی کم نمی شود. کلیات حدیث قدسی صفحه ۳۴۱
خداوند بندگان توبه کار را دوست دارد
۱۳- سوره بقره آیه ۲۲۲ : همانا خداوند متعال توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست می دارد.
۱۴- سوره طه آیه ۸۲ : بگو به بندگانم همانا من البته آمرزنده کسی هستم که توبه کند و سپس کار نیک نماید و او را به راه راست هدایت کنم.
۱۵- حدیث قدسی: اگر آنهائی که به من پشت کرده اند می دانستند که من چه اندازه انتظار دیدن آنها را می کِشم و چه مقدار مشتاق توبه و بازگشت آنها هستم هر آینه از شدت شور و شوق نسبت به من جان می دادند و تمام بند بند اعضایشان به خاطر عشق به من از هم جدا می شد. اسرار صلوه صفحه ۱۹
آنچه از تمام این آیات و روایات مستفاد می شود این است که اولا خدا توبه کنندگان را بسیار دوست دارد و ثانیا توبه به معنای بازگشت صحیح و برای همیشه است، ثالثا دریافت لطف از جانب خدا متعاقب درخواست بنده و میزان درک و فهم او است نسبت به آنچه میخواهد، رابعا درجه توانمندی و جود خدا را می رساند که بی منتها است، خامسا اشاره ای به نوع گناهان نشده است و با قرائن آیات و روایات دیگر اموری است که بین فرد و خدا است، سادسا حقی از نیکوکاران نه تنها تضییع نمی شود بلکه معلوم نیست که این توبه کنندگان بر آنها ارجحیت داشته باشند. البته از آنجا که در همان لحظه ای که برای همیشه وی تصمیم به بازگشت می گیرد بر اساس روایات مانند کسی می ماند که هیچ گناهی نکرده است و به فطرت خود باز گشته است می تواند در آن لحظه فرد ممتازی باشد، سابعا این خود نشان از رحمت واسعه پروردگار دارد که بندگانش را همواره دوست دارد ولی بدیهی است که السابقون السابقون اولئک المقربون (واقعه، 9). و ثامنا از کجا که فردی چنین توفیقی پیدا کند و سؤالاتی در خور نماید؟
همچنین خدا اگر صدای توبه کننده را بیشتر دوست دارد نه به خاطر این است که صرفاً وی پس از ارتکاب گناه باز گشته است و از این رو بر دعا و صدای مؤمنان راستین ترجیح دارد؛ بلکه از آن جهت است که توبه¬کار به هنگام بازگشت خالی از غرور است. مؤمنان راستین اگر صدایشان کمتر شنیده شود نه به خاطر خلوص و اخلاص آنان است بلکه از این جهت است که مبادا به خود مغرور، و یا گرفتار عُجب شده باشند و باید این دو از هم تفکیک شود.
همانطور که گفته شد اگر بیان این مطالب همواره با توضیحات لازم باشد و تفصیل داده شود قابل قبول است؛ ولی اغلب مردم قدرت تجزیه و تحلیل ندارند و یا کسانی که دارای تمکن مالی و مقامی هستند از آن سوء استفاده میکنند، و یا ترجیح می دهند اینکار را بکنند. البته واعظان راستین قطعا حقیقت را بیان می کنند ولی وقتی زمام کار به دست افراد ناشی میافتد و یا گریاندن و گرم کردن معرکه توسط مداحان هدف میشود وضعیت فرق میکند.
جالبتر اینکه در قرآن به عنوان بزرگترین سند اسلامی عفو خدا مربوط به گناهان و جرائم شخصی و آنچه بین بنده و خدا است مربوط میشود، پس اگر ما قبول داریم که هر چه برخلاف قرآن بود را باید کنار گذاشت و یا هر چه می¬خوانیم و میشنویم را باید به قرآن عرضه کرد، پس در بسیاری از آموزه هایی که مرسوم شده است باید تجدید نظر نمود.
در قرآن هر جا سخن عذاب است بلافاصله سخن از رحمت است و بر عکس هر جا سخن از رحمت است بلافاصله از عقاب و عتاب گفته می شود و یا اگر از نعمات بهشتی سخن میگوید بلافاصله به عقوبتهای جهنمی تصریح دارد. خدا از منافق به بدی یاد کرده و حتی وی را از کافر بدتر دانسته است. خدا از کسانی سخن می گوید که گویی خدا را مسخره کرده اند و خدا در قرآن از مسخره کردن خود از آنها سخن می گوید: الله یستهزئ بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون (بقره، 15)
ممکن است کسانی به این آیه استناد کنند که خدا می فرماید: اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب اجیب الدعوه الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی ولیؤمنوا بی لعلهم یرشدون (بقره،186) که این مربوط به همه انسانها است و اختصاصی به توبه و آن هم توبه شکستنهای مکرر ندارد. معنای آیه این است که هنگامی که بندگان من از تو در باره من سؤال کنند بگو که من نزدیک ام هنگامی که مرا بخوانند دعاها را اجابت می کنم،...
در بسیاری از دعاهای معروف و مستند هم چنین است. نمونه آن در دعای افتتاح در ماه رمضان است که به خوبی این مطلب رابیان می کند: و ایقنت انک انت ارحم الراحمین فی موضع العفو والرحمه و اشدّ المعاقبین فی موضع النکال والنقمه، یعنی خدایا یقین دارم که تو ارحم الراحمینی در جائی که جا داشته باشد و تو سخت عقوبت کننده ای در جائی که لازم باشد.
بنابراین خدا در عین حالی که سخت عطوف و مهربان و رحیم است خیلی قانونمند است. خدا از قانون شکنی بیزار است و من یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون (بقزه، 229)، هر کس از حدود (قوانین) خدا تجاز کند از ستمکاران است و خدا به همه چیز اشراف دارد احاط بکل شیئ علما (طلاق، 12) خدا همه چیز را به حساب می آورد و مثقال ذره ای را نادیده نمیگیرد (زلزال، 5 و 6، لقمان،16) خدا شدید العقاب و العذاب است (انفال، 52).
ممکن است گفته شود پس اینکه رحمت خدا بر غضبش سبقت دارد چه می شود؟ پاسخ آن را آیه الله جوادی آملی در درس اخلاق خود در 17/11/1392 (پایگاه اسرا) به خوبی داده است: اما اين آيات و روايات ميگويد رحمت خدا پيش از غضب اوست نه بيش از غضب او; البته بيش از غضب اوست. اينطور نيست كه بهشت هشت در داشته باشد جهنم هفت در، آن يكي بيشتر از اين يكي باشد بيشتر بودن يك مطلب است, پيشتر بودن مطلب ديگر است. بيان نوراني امام سجاد اين است «يا مَن تسعي رحمته أمام غضبه» يعني قبل از اينكه خداي سبحان نسبت به كسي تَشَر بزند پيشاپيش، رحمت نقشه ميكشد كه اينجا جاي تشر است اينجا جاي فشار است اينجا جاي گذشت است اينجا جاي لطف است اينجا جاي صبر است همه اين اسما را آن رحمت نقشه ميكشد؛ پس كلّ اسماي الهي يك نماز جماعتي دارند كه امام آنها رحمت است «يا مَن تسعي رحمته أمام غضبه» اين بيانات نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) «يا مَن سبقت رحمته غضبه» هم تأييد همين فرمايش است. پس يك مطلب اين است كه رحمت خدا بيش از غضب خداست اين يقيني است، اما آن مشكل ما را حل نميكند آنكه مشكل ما را حل ميكند آن است كه رحمت خدا پيش از غضب اوست او قبل از اينكه با ما قهر بكند مِهر دارد، قهر او برابر با مِهر است. اينچنين نيست كه خداي سبحان قهري داشته باشد در برابر مِهر, آن مِهر الهي مقابل ندارد آنچه مقابل دارد آن رحمت خاصّه است كه مقابل دارد. پس رحمت مطلقه الهي نقشه ميكشد كه كجا تنبيه بكند, كجا عفو بكند، پس آنجا كه تنبيه ميكند دارد رحمت ميكند، آنجايي كه گوش ما را ميكِشد دارد ما را تربيت ميكند.
ُ
اگر دو آیه زیر را در کتار هم قرار دهیم ممکن است مسئله بیشتر روشن شود: قلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»؛ بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است. زمر 54، و الَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَة (نجم/32) آنان كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى كنند مگر آنكه كمى (يعنى گناه صغيرهاى يا تخيّل و وسوسهاى به غلبه طبيعت و عادت) از آنها سر زند، كه مغفرت پروردگارت بسيار وسيع است».
در آیه اول اسرافکنندگان بر نفس خویش منظور است و نه اسراف بر دیگران و در آیه دوم از کسانی سخن گفته می شود که از گتاهان و زشتیهای بزرگ اجتناب میکنند مگر گناهان کوچکی که نه از روی عمد از فرد صادر شده است.
بنابراین همین که درحضورش گناه می شود و او می بیند و مهلت می دهد خود رحمت است،
همین که اگر به راستی برگردی و توبه کنی باز رحمت است،
همین که اگر بارها از گناهانی توبه کنی که بین خود و خدایت بوده و کسی بر آن آگاه نبوده است خود رحمت است،
همین که در قلبت نیت خیر کنی و خدا به تو پاداش می دهد و یا نیت شر میکنی و خدا تو را تا انجام نداده ای عقوبت نمی کند باز رحمت است،
همین که پاداش عمل خوب را ده برابر و عقاب کار خلاف را یک برابر قرار داده است خود رحمت است، و بسیاری از این موارد. همچنان که موسی گفت خدایا چگونه شکر تو را بجا آورم که هر شکری مستلزم شکر دیگر است.
اثرات:
تأثیر نگرش افراطی به مسئله توبه و بازگشت این است که
شیعه را یک گروه خطاکار بار آورده که نسبت به امور فردی و اجتماعی جسور است، و نظیر آنچه در مسیحیت بوده قرار داداه است که عیسی کشته شد تا کفاره گناهان ما باشد،
این که نسبت به قوانین بی اعتنا و هر جوری دلمان خواست رفتار کنیم،
این که همیشه به عفو و شفاعت (که به نظر من یک بحث مدیریتی است و باید جداگانه مورد بحث قرار گیرد) به عنوان یک اصل رانتی نگاه کنیم،
این که پارتی و پارتیبازی را به عنوان یک وسیله پیشرفت و ارتقا به حساب آوریم،
این که آن قدر امیدوار باشیم که از آن گذشته، به خوشخیالی و خوشباوری متهم میشویم،
باید خائف یترقب (قصص، 21) (مراقب) بود؛ همچنانکه موسی با آنکه عمداً مرتکب خطا نشده بود و به خاطر دفاع از مظلوم مرتکب قتل ناخواسته شده بود ولی هم ترسان بود و هم امیدوار. اما نه نسبت به امور اجتماعی که حق الناس است. خدا حق الله را می بخشد اما حق الناس را نمی بخشد. تشخیص اینکه کدام حق الله و کدام حق الناس است گاه مشکل می شود و گاه به عمد بعضی آنها را قاطی می کنند و یا نادیده می گیرند.
و الا چرا باید جامعه اسلامی و به ویژه شیعی این چنین باشد؟ حق دیگران را میخوریم، گران فروشی و یا کم فروشی می¬کنیم و آنوقت امیدوار به فضل خدا هم هستیم؛
بدون داشتن تخصص و تبحر، و صرفا با رابطه جای دیگران را می¬گیریم و پستهایی را اشغال می کنیم که شایسته آن نیستیم و به هیچ قیمت هم آن را ترک نمیکنیم؛ بلکه به دنبال ارتقا می¬گردیم و خود را شایسته آن میدانیم که نتیجه آن را هم مشاهده می کنیم. نه تنها خرابی ها را به خود نسبت نمیدهیم که آن را نتیجه عملکرد غلط پیشینیان به حساب می آوریم؛
گناه را محدود به دایره فردی میکنیم و از مسئولیتهای اجتماعی غافل میشویم؛
در اموری که وارد نیستیم اظهار نظر میکنیم و این برخلاف نص صریح قرآن است (اسرا ، 35)؛
اصول اجتماعی و از جمله رانندگی را به هم می زنیم و آشفته بازاری راه می اندازیم که هر کس از بالا حیابان های ما را ببیند به عدم نظم فکری ما پی می برد؛
تصمیم های جورواجور شهری میگیریم که از جمله ناهماهنگی و نازیبایی خیابانها و ساختمانهای دراز و کوتاه و بی قواره به ویژه در خیابانهای تنگ شهرهای بزرگ است و انگار که نه تنها گناه نکرده ایم بلکه باید مدال افتخار هم به ما داده شود؛
وقت دیگران را در جامعه به عناوین مختلف هدر میدهیم و اعصاب آن ها را با امروز و فردا کردن، به ویژه در کارهای اداری تلف می کنیم و تازه طلبکاریم؛
تقلب، خیانت و کم فروشی، رشوه و ربا را می پذیریم و بدون آن کار مردم را راه نمی اندازیم؛
گاهی از ثروتهای نامشروع و بادآورده بخشش میکنیم، سفرههای نذری میاندازیم، افطاری میدهیم و روضه خوانی میکنیم، و یا حتی در ادارات از جیب بیت المال خاصه بخشی میکنیم؛
با اشاعه گناهان و شایعات سرمایه اجتماعی را هدف قرار میدهیم و امنیت روانی را نابود میکنیم؛
اقتصاد کشور را هدف قرار میدهیم و به هر قیمتی با قاچاق و واردات بی رویه عشق میکنیم، باعث بی ارزشی پول ملی میشویم، و حقارت را برای خود رقم میزنیم؛
نه تنها اسراف کردن را حق خود میدانیم؛ که اتلاف میکنیم در حالی که بسیاری به آن محتاج اند؛
با آتش زدن و ریختن آشغال و استفاده بی رویه و غیر علمی از منابع و معادن، و بهره گیری از مواد جذب نشدنی به طبیعت، محیط زیست را تخریب میکنیم؛
و با غیبت و تهمت، آن هم نه یک بار، همه را به جان هم میاندازیم؛
و هزاران، بلکه میلیون ها مورد دیگر
و آنوقت میگوییم خدا ارحم الراحمین است!!
جمع بندی و نتیجه گیری
آنچه در این مقاله آمد نه برای مأیوس کردن افراد نسبت به بازگشت و توبه است بلکه برای قانونمند کردن فرد و جامعه است که خدا خود بزرگترین مدافع آن است.
اگر بپذیریم که حاصل هر آموزه، آنی است که در جامعه و فرد مشاهده می کنیم پس چرا در جامعه اسلامی و شیعی این همه نابسامانی داخلی و خارجی مشاهده میکنیم به گونه ای که نه در داخل، افراد به هم اعتماد دارند و نه خارجی با نگاه خوب و مثبت به ما نگاه میکند. بازگشت به نصوص قرآنی و توجه به قانونمندی که خدا خود به آن امر کرده است میتواند جلوی بسیاری از نا بسامانی های اجتماعی و فردی را بگیرد. خدا احکم الحاکمین و اسرع الحاسبین (دعای جوشن کبیر) است و مثقال ذره و یا به اندازه خردل را هم به حساب می آورد؛ تا چه رسد به خطاهای بزرگی که عده ای از روی خوشخیالی و یا سوءبرداشت مرتکب میشوند و با امیدواری توبه میکنند ولی بارها آن را میشکنند. بیان این مطالب برای توجه دادن به غفلت ها و تسویف ها است و اینکه بعضی آموزه هایی که در غالب مطالب مطروحه در منابر و به ویژه مداحی ها شنیده و گفته میشود ممکن است غیر اسلامی بوده باشد.
منابع:
قرآن مجید
جوادی آملی، عبدالله. تفسیر قرآن یافته شده در: بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسرا برگرفته در تاریخ 29/2/1397
مژده برای عصر جدید یا عهد جدید:چاپ دوم با تصحیح سال 1978. تهران: انجمن کتاب مقدس.
مفاتیح الجنان
ویکی پدیا
http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/javadi/tafsir/920805/
http://www.portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=&lang=fa&id=NzM5Mw%3D%3D-O2QqvOSmIyM%3D
نظر شما