۰ نفر
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۴:۱۰

محمدرضا مهاجر

با بی‌حالی خودش را از لابلای صفی که شکل گرفته بود، پشت میزش رساند و خودش را انداخت روی صندلی. بی آن‌که چیزی بگوید دستش را دراز کرد سمت اولین نفر صف و سرش را کرد توی گوشی.

چند ثانیه صبر کرد تا نفر اول صف پرونده را دستش بدهد ولی نداد. با لحنی تند گفت: کوری مرد حسابی؟ دستم روی هواست.

سرش را که بلند کرد و عینک دودی را دید، خجالت کشید. 

مرد عینکی انگار متوجه خجالت او شد. آرام گفت: اشکالی نداره، ماه رمضونه دیگه. همه‌مون بی‌جون شدیم. 

5757

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 778344

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 8 =