تعداد زیادی خبرنگار و عکاس و فیلمبردار به محل ساختمان اتحادیه اروپا در بروکسل آمده اند تا اخبار دیدار ظریف با سه وزیرخارجه انگلیس و فرانسه و آلمان را گزارش کنند. قراراست مذاکرات آن سه نفر با موگرینی ساعت 6 انجام شود و ظریف ساعت 8 به آنها بپیوندد.

 

وزیرخارجه فرانسه زودتر از زمان مقرر رسیده . دو وزیر دیگر نیز نه دقیقا سر وقت  می آیند. ظریف حدود 15 دقیقه به 8 می رسد. حضوری کوتاه در جمع خبرنگاران دارد و با تیم همراهش ، به پشت درهای بسته می رود.

                                                                                 ***

خبرنگاران و عکاسان منتظرند مذاکره تمام شود. روی کاناپه ای همان نزدیکی ها می نشینم. میروم به عمق برجام. باز دلشوره و نگرانی. باز هم یاد سرکوفت ها و متلکها و زخم زبانها. یادم می آید از نماینده پرمدعایی که املای NPT   را نمی دانست .از ذهنم عبور می کنند دلواپسهایی که در زمان احمدی نژاد اجازه انتشار هیچ خبری را در باره هیچ تحریمی نمی دادند و ملت ناگهان چشم باز کرد و دید مملکت رفته است زیر بار دهها تحریم و نزدیک شده است به چندقدمی جنگ.و حالا همانها شده اند عزتمدار!

نمی دانم چرا از بروکسل پرت می شوم توی مترو تهران. دخترک خردسال موخرمایی که کیف مدرسه اش روی کولش است، باز هم دستمال کاغذی جیبی جلویم می گیرد و می گوید سه تا 2تومن. نفر بغل دستی ام از جیبش یک اسکناس2هزارتومانی در میآورد و یک بسته سه تایی دستمال از او می گیرد و به دخترک می گوید صبرکن. کش دور دستمالها را باز می کند و دوتا از آنها را به دخترک برمی گرداند. می خواهد لطفی به او کرده باشد. دخترک می گوید" سه تاش میشه 2تومن". مردمسافر می گوید "میدونم،من یکیش رو برمیدارم ،دوتاش مال خودت."

دخترک با عجله هرسه دستمال را از دست مرد قاپ می زند و اسکناس 2هزارتومانی را می چپاند توی مشت مشتری. و با زبانی شیرین می گوید:من گدا نیستم عمو!

عزت نفسش اشکم را در می آورد.

دلواپس هایی که از عزت مردم ایران دم می زنند قطعا حتی یکبار این دخترک را که بعد از مدرسه تا پاسی از شب توی واگنهای مترو لابلای مسافرها می چرخد تا گدا نباشد، ندیده اند. من اما او را دیده ام و تعریفم از عزت او فرق می کند. او لابد یا پدر ندارد و یا اگر دارد به هردلیلی نمی تواند از پس زندگی اش برآید. وگرنه کدام پدری دخترک جگرگوشه اش را به کاسبی کم درآمدی جون دستمال فروشی می فرستد؟کسبی که همه سرمایه اش 50هزارتومان هم نیست و هزاران خطر بر سر راهش هست.

اگر پدر دخترک موخرمایی حداقل های زندگی اش تامین شود، زیر ستم دلار 7هزارتومانی خرد نمی شود. اگر دلواپس ها می گذاشتند ،شاید برای آن پدر هم شغلی پیدا می شد که هم عزتش سر جا بماند، هم از شرمندگی نزد دخترکش نمیرد.

                                                                                    ***

بعد از ساعت 22 ظریف از محل مذاکره بیرون می آید. خندان است و در پاسخ سوالات خبرنگاران به یک نکته تاکید می کند:"حتما بیانیه ای را که خانم موگرینی می خواند بشنوید".

ظریف می رود و ما به سالنی می رویم که موگرینی بیانیه را می خواند. بیانیه از تلاش موگرینی و سه وزیر اروپایی برای برجا ماندن برجام حکایت دارد. آنها منتقد امریکا هستند و برجام را حافظ منافع خود می دانند. در بیانیه قول داده اند منافع ایران برقرار بماند.

خبر بیانیه را همه خبرنگارها می فرستند. لحظاتی بعد، همه رسانه های کوچک و بزرگ دنیا، آن را به نفع ایران می دانند، اما من همان موقع چهره برافروخته دلواپسان را می بینم و صدای دندان قروچه هایشان را هم می شنوم. دارند می گردند توی بیانیه تا با جابجا کردن نقطه ای یا ویرگولی ، از آن چیزی علیه عزت! ایران در بیاورند و مهر خیانت و ساده لوحی بزنند پای اسامی تیم مذاکره. آنها نمی خواهند بفهمند که عزت وقتی به جامعه سرازیر می شود که حق مردم را از دهان شیر بگیری، نه اینکه با گریز از مهرکه جنگ با شیر، کیلومترها این طرف تر دهانت را باز کنی و جیغ بکشی.

                                                                                      ***

فردا صبح ساعت 6 با عجله سوار ماشینها می شویم تا به فرودگاه برویم. سفر تمام شده و زمان بازگشت رسیده است.

مهماندار می گوید 5ساعت و نیم دیگر در فرودگاه مهرآباد فرود خواهیم آمد. به چهره همکارانم نگاه می کنم. انگار همه راضی اند از اینکه توانسته اند خبرهاو گزارشهایشان را به موقع بفرستند. بخصوص دوستان صداوسیمایی که خیلی حرص می خوردند تا برای فلان ساعت در فلان شبکه حتما خبر داشته باشند. در آنها حس ابتکار و خلاقیت وجود داشت، اما وقتی می دیدم  خروجی کارشان خلاقانه نیست، می فهمیدم که رسانه شان،قاتل ابتکار آنهاست و فقط خبرهای اتوکشیده و رسمی ای را می خواهد که با یک سری کلیدواژه های تکراری بر سر مخاطب آوار کند.

                                                                                    ***

ساعتی بعد ظریف به جمع مان می پیوندد. در باره مذاکراتش حرف می زند. حرفهایش واقع بینانه است. می گوید ما می دانیم اروپایی ها به خاطر ما به جنگ امریکا نمی روند و ما نیز هرگز چنین انتظاری نداریم، اما هنرمان این است که از همین چالش به وجود آمده بیشترین بهره برداری را به نفع خودمان بکنیم.

عکس یادگاری با ظریف،پایان بخش دیدار او با خبرنگاران در هواپیماست. ساعتی بعد عراقچی می آید. این بار بعضی همکاران رسانه ای خواب جا می کنند ،بنابراین جمع مان کوچکتر است. عراقچی از همان اول می گوید آنچه می گویم برای انتشار نیست. گزارشش از مذاکرات و گلایه هایش از بعضی خودیها و خاطراتش از برجام را به خاطر می سپارم.بعد از مدتی تخت روانچی هم می آید. سوالهای خبرنگارها را ، او هم با حوصله جواب می دهد.

                                                                                     ***

تکانهای شدید،چرت مسافران خواب را پاره می کند. بیدارها هم سراسیمه می شوند.صدای جیغ یکی از همراهان هم شنیده می شود.

ساعت می گوید کمتر از نیمساعت دیگر هواپیما به فرودگاه می رسد.دقایقی بعد که آرامش باز می گردد، قول و قرارها برای ردوبدل کردن عکسهایی که در سفر گرفته شده ،گذاشته می شود.

در فرودگاه ، همکاران رسانه ای در مدت کوتاهی که تا زدن مهر ورودی روی پاسپورتها فرصت هست، چندعکس یادگاری می گیرند. حس و حال خداحافظی مفصل در کسی نمانده. آنها که درجه شهروندی شان بالاتر است،ماشین اداره می آید دنبالشان. بقیه هم مقداری راه را پیاده گز می کنیم تا به تاکسی برسیم.

در مسیر خانه،بعضی همکاران، خداحافظی جامانده در فرودگاه را با پیامهای واتس آپ می فرستند.من هم از همه لطف ها و مهربانیهای آنها تشکر می کنم. چون روزبعد ماه رمضان شروع می شود،وعده برگزاری یک مراسم افطار را می گذاریم. وقت دقیقش می ماند برای بعد.

"رسیدیم آقا". با این جمله راننده تاکسی،چشمانم باز می شود. از فرودگاه تا خانه، از حال رفته بودم.

پایان

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 778691

برچسب‌ها