۰ نفر
۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۱
۲ اتفاق تئاتری این روزها/ کابوس‌های زندگی در روزگار اضطراب

نمایش‌های «زندانی خیابان نواب» و «پیانیستولوژی» کابوس‌هایی پراکنده از زندگی در روزگار سراسر اضطراب و بحران هستند.

«زندانی خیابان نواب» به کارگردانی هوشمند هنرکار بر اساس یکی از نمایشنامه‌های نیل سایمون شکل گرفته و ایرانی شده. انتخاب این متن که متناسب با فضای اجتماعی و زندگی این روزهای ما در تهران است، اولین امتیاز نمایش تازه هنرکار است. تماشاگر با قصه و شخصیت‌هایی روبرو است که مشکلات و گرفتاری‌هایشان شبیه خود اوست. امتیاز بعدی وفاداری او به روح متن سایمون است. انتقادهای گزنده سایمون از مسخ طبقه فقیر به نفع اغنیا و زوال اخلاق و روح معنویت در زندگی مدرن، در نمایش هنرکار دیده می‌شود. کارگردان از موادی که نمایشنامه در اختیارش گذاشته درست استفاده کرده. اشاره‌هایش به وضعیت آپارتمان‌نشینی در شهرهای بزرگ، نابود شدن طبقه ضعیف جامعه و فشاری که بحران‌های اقتصادی بر روابط انسانی تحمیل می‌کنند موثر و درست است. نمایش به دلیل دیالوگ‌های پینگ پنگی و ضرباهنگش از رمق نمی‌افتد و تا انتها تماشاگر را همراه می‌کند. مهدی وثوقی بازیگر نقش اصلی، پر انرژی است و تحول روحی و فراز و فرودهای شخصیت ناصر را به خوبی نمایش می‌دهد. «زندانی در خیابان نواب» تا امروز پخته‌ترین نمایش هنرکار است که بین علایق و دغدغه‌های او و جذب مخاطب پیوند زده است.

نمایش «پیانیستولوژی» که کار یک گروه جوان و خوش‌ذوق مشهدی است، نشان می‌دهد در شهرهای دیگر ایران استعدادهای فراوانی وجود دارد که حضورشان در تماشاخانه‌های تهران می‌تواند فضای رخوتناک تئاتر پایتخت را تحت تاثیر قرار بدهد. «پیانیستولوژی» به مفهوم جذابی که از کلمه «نمایش» در ذهن داریم، نزدیک است. میزانسن‌ها، بازیگران، موسیقی، طراحی لباس و صحنه دغدغه گروه برای خلق یک نمایش پرجاذبه و پرتحرک را نشان می‌دهد. تلاشی که خامدستی و نواقصی هم در آن دیده می‌شود که برای یک گروه جوان، طبیعی است. موضوع و شیوه بیان آن که پر از ایده‌های تصویری و اجرایی است، تماشاگر را ترغیب می‌کند تا داستان «پیانیستولوژی» را دنبال کند. طراحی لباس باخه با رنگ سفید (او قطب شر قصه است) و استفاده از این لباس برای روایت قصه در آغاز نمایش و اشاره به ویژگی‌های قرون وسطی شروعی خوب برای «پیانیستولوژی» است. همه اجزای صحنه کارکردهایی برای پیشبرد قصه و فضاسازی به شکلی نوآورانه دارند. چرخ دنده‌هایی که باخه به حرکت درمی‌آورد تا کشیش بزرگ را کوک کند، کتاب بزرگی که رازهای سرنوشت بشر در آن نهفته و ناطق است، حرکت دکور اتاق خواب باخه و ... جهان سراسر کابوس و خفقان نمایش را عینیت داده‌اند.

مهسا غفوریان بازیگر نقش باخه حضوری کم ایراد روی صحنه دارد. بازیگری مستعد با صدا و فیزیکی مناسب برای نقشی پیچیده که اغواگری و خباثت را توامان نمایش می‌دهد. بازیگر نقش یوهان (مجتبی شفیعی) هم نسبت به دیگر بازیگران روی صحنه فروغ بیشتری دارد، هر چند که به اندازه غفوریان توجه و تمرکز تماشاگر را جلب نمی‌کند. شخصیت ماریا (قطب خیر با لباس سیاه که از عالم ارواح به دنیای زنده‌گان سر می‌زند) می‌توانست در بافت قصه پررنگ‌تر و موثرتر باشد، اما حضورش در حاشیه می‌ماند. میزان همسرایی هم می‌توانست کمتر باشد تا نمایش ضرباهنگی با شتاب بیشتر داشته باشد، اما تمایل کارگردان برای رفتن به سمت مولفه‌های نمایش موزیکال باعث شده، اصرار داشته باشد بعضی فصل‌ها که نیاز به آوازخوانی ندارد، همراه با آواز باشد. مثل فصلی که کتاب با یوهان و ایوان مواجه می‌شود و دقایقی به آوازخوانی می‌گذرد. در نمایش موزیکال، مهم این است که همسرایی و آوازخوانی به ضرباهنگ نمایش ضربه نزند و قصه را دچار لکنت و کندی نکند.

با این همه «پیانیستولوژی» به واسطه مضمون و قصه، فضاسازی و بازی‌هایش پرکشش و دیدنی است. پایانی تاثیرگذار دارد و ذهن تماشاگر را درگیر می‌کند.

۵۸۵۸

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 757786

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 7 =