زندگی تقویمی مردم ما در آینه کتاب اختیارات علامه مجلسی

عنوان «اختیارات» دانشی است که از علم نجوم و هیئت و تقویم، دستور العمل تقویمی برای زندگی مردم، بر اساس قاعده سعد و نحس ایام و وقت، ترتیب می دهد. منابعش می تواند منابع دینی یا برگرفته از دانش های کهن نجومی ملل دیگر باشد. کتاب اختیارات مجلسی، یکی از پرنفوذترین آثاری است که در این زمینه، در سیصد سال گذشته، به فرهنگ تقویمی ما شکل داده است. نکات مهمی در آن است و علاوه، برای شناخت تاریخ اجتماعی ما هم مهم است.

مقدمه
یکی از آثار علامه محمد باقر مجلسی (م 1110) که در ردیف آثار پرتوجه او از سوی عامه مردم و علما در طول این سه قرن بوده، اما در سال‌های اخیر، به دلایلی به آن توجه نشده، کتاب اختیارات است. موضوع این اثر، در باره وقت، انتخاب اوقات خوب، توجه به زمان‌های بد، آداب و عادات و نیز فلسفه‌ی روزهای خوب و بد یا به اصطلاح سعد و نحس، و مسائلی در این حوزه است. اصل کلمه اختیارات، مربوط به علم نجوم، است اما به تدریج، این مساله در ارتباط با وقت خوب و بد در انجام کارهای روزانه مردم متصل شده، و زمانی که جنبه شرعی به آن ضمیمه شد، دانش اختیارات را در مدل تازه پدید آورد. در این باره، کتاب‌های زیادی در باره جنبه‌های نجومی آن و نیز در تقویم‌ها و بحث از ساعات و تقویم شرعی نوشته شده است. در کنار تقویم‌های سالانه که زمان‌های خوب و بد را برای انجام کارهایی که باید یا نباید انجام داد نوشته می‌شد، کتاب‌هایی هم بود که به صورت کلی، به این مسأله پرداخته و در حکم یک تقویم دایمی در حوزه خوب و بد بود. در دوره صفوی آثار فراوانی در این باره نوشته شد، اما کتاب «اختیارات» علامه مجلسی، از جهاتی، اثری ممتاز به شمار می‌آید.

این  اثر علاوه بر این که از آن بیش از 160 نسخه خطی شناخته شده، چندین بار چاپ شده است که یکی چاپ سنگی آن و دیگری چاپ حروفی پر غلط و از روی همان چاپ سنگی است. گفتنی است که اختیارات علامه، در دو تحریر کبیر و صغیر در دست است. نسخه صغیر آن در مجموعه رسائل علامه مجلسی، چاپ انتقادی هم شده، اما متن کبیر به صورت دقیق چاپ نشده است.

چند نسخه خطی که از اختیارات در دست بود، و نیز نسخه‌های چاپی، نشانگر آن است که این نسخ، تا حدودی دارای تحریر‌های متفاوت است، به طوری که در برخی از آنها، مطالبی هست که در نسخه‌های دیگر نیست. گاهی این تفاوت ها، بسیار چشمگیر است. تفاوتهای یاد شده، حتی در باره عناوین بابهاست که گرچه تعداد آنها در این نسخ، چهل تااست، اما گاه عناوین متفاوت درج شده است. دقیقا بر نویسنده روشن نیست که این اختلافات مربوط به خود نویسنده است که آن را دو بار یا بیشتر تحریر کرده یا بعدها در این کتاب، کسانی برای تکمیل آن دست برده‌اند. هر دو احتمال وجود دارد، مگر آن که نسخه‌ای اصیل از روزگار خود مؤلف یافت شود، به ویژه اگر به خط خود علامه باشد. عجالتا کار ما روی نسخه چاپی کتابفروشی اسلامیه (چاپ سوم، بی تا)، و روی نسخه خطی مجلس آن به شماره 17477 است که در سال 1154 کتابت شده است.

اختیارات یک اثر عمومی در حوزه وقت و شرع
در یک تقسیم بندی کلی، کسانی که به بحث از اختیارات و به طور خاص، بیان سعدو نحس ایام و ساعات و ماهها می‌پرداختند، دو گروه بودند. گروهی که منجم بوده و بر اساس آنچه در علم تنجیم بود، اوقات را تعریف کرده و در دایره وسیعی به تعریف طالع افراد، پیشگویی برای آنها، به خصوص برای شاهان و امیران می‌پرداختند. دسته دوم، متشرّعان بودند که چندان به علم نجوم و تنجیم باور نداشته، و می‌کوشیدند تا از دل احادیث، ساعات شرعی را تعریف کرده، خوب بو بد ساعات، ایام و ماهها را نشان دهند. علامه مجلسی را باید در دسته دوم تعریف کرد. او در این کتاب که حکم یک تقویم دایمی با توضیحات مفصل و همه جانبه در باره تمامی نقاط اتصال میان وقت و شرع را دارد، سعی کرده است تا معلوماتی را که یک متشرع در حوزه وقت و زمان، به دانستن آنها نیاز دارد، در اختیارش قرار دهد. علامه، که معمولاً در کارهای عمومی اش برای مردم موفق بود، مانند نگارش حلیة المتقین یا زاد المعاد که نخستین در اخلاق عمومی و دومی کتاب دعا بود، در اختیارات هم می‌باید، اثری خلق می‌کرد که بتواند کاملاً این خلاء را پر کند و طالبان و مراجعین به این قبیل موضوعات را که کم هم نبودند، سیراب سازد.

دایره علوم مورد نیاز برای ارائه یک اثر خوب در اختیارات 
نگارش کتابی به عنوان تقویم شرعی، کار بی سابقه‌ای نبود و از دیر باز این نوع نگارش در دستور کار عالمان دین قرار داشت. نوشتن کتابی مانند مسار الشیعه شیخ مفید (م 413)، یا مصباح المتهجد از شیخ طوسی (م 460)، در حوزه دعا و تقسیم فصول کتاب بر حسب سال، ماه و روزهای هر ماه یا هفته بود. این رویه بعدها ادامه یافت و آثاری مانند اقبال الاعمال، جمال الاسبوع و بعدها در آستانه دولت صفوی، مصباح اثر کفعمی در همین زمینه بود.

تغییری که در نیمه دوم دوره صفوی رخ داد، این بود که پس از توسعه علم تنجیم، و درست شدن تقویم‌های نجومی بود که به تدریج، به زندگی روزانه مردم می‌پرداخت، حالا با شرع و روایات و اخبار تلاقی پیدا می‌کرد و به تدریج نوعی رقابت میان آنها ایجاد شد.

فارغ از امر رقابت، برای نگارش یک اثر در اختیارات و وقت، لازم بود تا اطلاعاتی در باره نجوم و جغرافی و نیز تاریخ در اختیار باشد. به علاوه، باید نسبت به تقویم و محاسبات نجومی آن هم آگاهی بدست می‌آمد. بدین ترتیب، برای نوشتن اثری در باره روزهای یک ماه، و این که خوب هستند یا بد، ضمن این که باید وقایع آن روزها در طول تاریخ دانسته می‌شد، باید نسبت به نجومی و فلکی هم آگاهی وجود داشت. دانستن جغرافیای قدیم و وضع اقالیم هم مورد نیاز بود. بدین ترتیب، ضمن آن که نوشتن یک اثر در تقویم شرعی به سبک قدیم آسان بود، اگر کسی می‌خواست مانند مجلسی، اثری به روز بنگارد، و ضمن پرداختن به مساله مهم مورد نظر یعنی تقویم شرعی، اثری همه جانبه و فراگیر باشد، لاجرم باید نگاهی جامع تر از گذشته به این مسأله می‌کرد. او باید آثار جغرافی، و اطلاعاتی را که سابقا در کتاب‌های عجایب المخلوقات و چند دانشی می‌آمد، می‌شناخت. علامه مجلسی که در نگارش بخش‌های السماء و العالم کتاب «بحار الانوار» از اطلاعات علمی رایج در آن عصر، البته در حوزه داخل، نه اروپا، خبر داشت، حالا می‌توانست اثری در اختیارات بنویسد که به روز باشد و بتواند طالبان سعد و نحس ایام، یا به طور کلی، کسانی که در باره وقت و بخت و شرع و زمان مطالبی نیاز داشتند، و می‌خواستند مطمئن باشند که جنبه شرعی و دینی آن هم درست است، کمک کند. اعتماد کردن به عالمی مانند مجلسی امری عادی بود، اما این اعتماد در آن دوره ناشی از بزرگی علامه مجلسی، و قدرت وی در تدوین آثاری بود که همزمان هم علما و هم مردم آن را می‌پسندیدند.

عناوین و تیترهای کتاب اختیارات 
چهل باب این کتاب، به خوبی می‌تواند دایره معلومات مورد نیاز در نگارش چنین اثری را به ما نشان داده و در ضمن، پیوند این علوم را در یک نقطه که همانا بحث از اختیارات، یعنی امر وقت و شرع است را روشن کند. چنان که اشاره شد، این عناوین در برخی از نسخه، متفاوت آمده اما کلیت آنها، می‌تواند ما را در جریان کلی این نوع دانش که حالت ترکیبی از چندین علم و آگاهی دارد، قرار می‌دهد. فهرست زیر بر اساس نسخه چاپی اسلامیه تنظیم شده و اگر در نسخه خطی متفاوت است، برابر آن در کروشه آنچه در آن نسخه بوده آمده است. مواردی که چیزی در کروشه نیامده، عناوین فصل مربوطه در چاپی و خطی یکی است. در یک تقسیم بندی کلی، می‌توان آنها را به چند بخش کرد: الف: مباحث تقویمی کلی، ب: مباحث تقویمی شرعی، ج: مباحث مربوط به شکل گیری کائنات و آسمان و زمین و خورشید، د: احکامی از شرع که باید در وقت خاص انجام شود، هـ: احکام چند دانش قدیمی مربوط به سعد و نحس ایام.

فصول چهل‌گانه کتاب به این شرح است:

فصل اوّل: اختیارات ایام ماه.
فصل دوم: اختیارات ایام هفته
فصل سوم: اختیارات ایام ماههای دوازده گانه [خطی: عربی]
فصل چهارم: بیان ساعات (روز و شب) [نسخه خطی: فصل چهارم در باره ماههای فارسی]
فصل پنجم: در احکام روز نوروز

فصل ششم: در ترجمه حدیث شریفی که مشتمل است بر احکام خسوف و کسوف [خطی: فصل ششم: در ماه‌های رومی]
فصل هفتم: در احکام خسوف و کسوف [خطی: فصل هفتم: در بیان حساب عدد کبیسه است]
فصل هشتم: در فصول اربعه سال [خطی: فصل هشتم: در تحقیق رؤیت هلال شهر رمضان و احادیث خمسه].
فصل نهم: در معرفت زوال [خطی: فصل نهم: در بیان ساعات روز و شب است].
فصل دهم: در رکوه شمس است [خطی: فصل دهم: در احکام ماه محرم]

فصل یازدهم: در بیان معرفت زوال [خطی: فصل یازدهم: در بقیه احکام محرم و حساب آن و رؤیت هلال رمضان
فصل دوازدهم: در معرفت قبله [خطی: فصل دوازدهم: در احکام نوروز فرس]
فصل سیزدهم: در معرفت افلاک [خطی: فصل سیزدهم: در احکام کسوف و خسوف است].
فصل چهاردهم: در سبب خسوف و کسوف [خطی: در احکام هاله و قوس و قزح]
فصل پانزدهم: در مساحت زمین و طول آن و قطرش. [خطی: فصل پانزدهم: در احکام رعد و چگونگی آن].

فصل شانزدهم: در ذکر اقالیم سبعه و حدود آن [خطی: فصل شانزدهم: در معرفت زوال روز].
فصل هفدهم: در مساحت دریاها و طول و عرض و عدد آن در روز زمین و مد و جزر [خطی: فصل هفدهم در رکود شمس در وقت ظهر]
فصل هیجدهم: در ذکر بحیرات در دنیا [خطی: فصل هیجدهم: در معرفت زوال لیل]
فصل نوزدهم: در ذکر نهرهای عظیم که در دنیا به قدرت کامله الهی جاری است. [خطی: فصل نوزدهم: در معرفت قبله]
فصل بیست: در ذکر چشمه‌ها که به قدرت کامله الهی جاری شده [خطی: فصل بیستم: در معرفت ابعاد اجرام سماویه و مساحت آسمانها و زمین].

فصل بیست‌ویکم: در ذکر چاه‌ها [خطی: فصل بیست‌ویکم: در بیان آن که در هر ماهی چند روز نحس است و رفع شر و نحوست آن ایام].
فصل بیست و دوم: در صفت آفرینش آسمانها و زمین [خطی: فصل بیست و دویم: در آداب سفر کردن].
فصل بیست و سوم: در احوال کاینات. [خطی: فصل بیست و سیم: در آداب عیادت صاحب مریض و احکام آن].
فصل بیست و چهارم: در تکوین ماده انسانی [خطی: فصل بیست و چهارم: در احوال بیمار و وقت احتضار و آداب نماز میت].
فصل بیست و پنجم: در بیان آن که در هر ماهی چند روز نحس است. [فصل بیست و پنجم در دیدن جنازه و آداب قبرستان رفتن و نماز هدیه میت].

فصل بیست و ششم: در معرفت خلاصه اختیارات از قول حضرت امام جعفر صادق ع [خطی: فصل بیست و ششم در بیان استخاره و ساعات از حضرت امام ناطق].
فصل بیست و هفتم: در بیان خواب دیدن در هر ماه [خطی: فصل بیست و هفتم از برای طلب حاجات و قضای آن].
فصل بیست و هشتم: در اوقاتی که فصد کردن در آن مکروه و ممدوح است [خطی: فصل بیست و هشتم از برای طلب فرزند].
فصل بیست و نهم: در احکام سرتراشیدن [فصل بیست و نهم در طالع مولود و در ایام ماه]
فصل سی ام: در اوقاتی که جماع در آن مکروه است. [فصل سیم: در اوقاتی که جماع در آن مکروه است و احوال زنان و مردان و چگونگی آن].

فصل سی و یکم: در اعمالی است که سبب فقر و درویشی می‌شود.
فصل سی و دوم: در بیان امری چند است که سبب رفع نحوست ایام و ساعات می‌شود. [خطی: فصل سی و دویم: در بیان تعبیر خواب دیدن].
فصل سی و سیم: در احکام مریض [خطی: فصل سی و سیم: در اوقاتی که فصد و حجامت در آن ممدوح و مکروه است].
فصل سی و چهارم: دراحکام غالب و مغلوب [خطی: فصل سی و چهارم در احکام سرتراشیدن].
فصل سی و پنجم: در بیان استخاره و ساعات آن [خطی: فصل سی و پنجم: در غالب و مغلوب و احکام آن].

فصل سی و ششم: در احکام سکز یلدوز از ماههای ترکیه، اگر طریقه احتیاط مرعی دارند بهتر است.
فصل سی و هفتم: در احوال رجال الغیب و هر روزی از ماههای قمری به کدام جهت می‌باشد
فصل سی و هشتم: در احکام اختلاجات است
فصل سی و نهم: در وجوب کفارات و بیان هر یک از اقسام آن
فصل چهلم: در بیان شک و سهو در نمازهای پنجگانه و احکام آن

خاتمه: در دیدن هر ماه از شهور اثنی عشر بر روی آنچه مذکور می‌شود...

منابع و معرفت در کتاب اختیارات 
به تناسب معلومات مورد نیاز، از منابع مختلف و متفاوتی استفاده شده است، اما از آنجایی که علامه مجلسی در حال نگارشی برای استفاده عمومی مردم بوده، زیاد به ارجاع و تعیین منبع نقل توجه ندارد، این در حالی است که آثاری مانند بحار، تقریبا به طور کامل، محل نقلها مشخص است و دلیل آن تخصصی بودن آن اثر و عمومی بودن این است. احادیث بخش مهمی از این اثر هستند که به طور طبیعی می‌باید از همین مآخذ معمول و در دسترس گرفته شده باشند. بخش دیگر از آگاهی‌ها مثلاً در باره جغرافیای شهرها و اقالیم، شبیه مطالبی است که در عمومی ترین آثار جغرافیایی قدیمی مانند حبیب السیر و جز آنها آمده است. اطلاعات نجومی هم در حد معلوماتی که مورد نیاز و توافق عمومی بوده، استفاده شده و گهگاه ارجاعی داده شده است. برای مثال در بحث قبله می‌نویسند: مولانا محمد باقر یزدی صاب ثراه، در کتاب مطلع الانوار فرموده است (اختیارات، اسلامیه، 65).  در موارد اندک دیگری هم از برخی از کتاب‌ها نام برده است.

اما در مورد «معرفت شناسی» این اثر باید گفت، تا این زمان، دانش مسلمین، بین دو گرایش «حکما» و «اهل شرع» در دَوَران بود. در واقع، دو نظام معرفتی وجود داشت، دانشی که مبنا را شرع و منابع آن قرار داده بود، و دانشی که مبنا را «حکمت» قرار داده بود. در جامعه شیعه، به عنوان بخشی از تمدن اسلامی،  این تنش و دوران وجود داشت و گرچه روزگاری دراز بین قرن ششم تا دهم، حکمت جایگاه اول را داشت، اما از قرن یازدهم، چرخش به سمت «علم بر مبنای شرع و در شکل خاص آن حدیث» رواج یافت. مرحوم مجلسی خود در این چرخه علمی قرار دارد و آثارش هم موید همین معناست. البته او مردی عالم و دانشمند است و می‌داند که علوم دیگری هست، و برخی از موارد آنها سودمند، اما در حدی به آنها باور دارد که اوّلاً فرعی تلقی شوند، ثانیاً در تعارض با شرع نباشد، ثالثاً اگر در موردی شرع نکته‌ای دارد، مطلب حکمت باید کنار گذاشته شود، و در مهم تر از همه این که چارچوب باید در دایره علوم شرعی باشد.

علامه در فصل سیزدهم که در باره افلاک است، می‌نویسد: «بدان که حکما ستاره را جسم می‌دانند و اهل شرع نور». وی سپس مطالبی در باره حرکت افلاک و تنوع آنها دارد و سپس مطالبی را که منجمان در باره برج و منازل و اختلاف اوضاع ایشان نسبت به یکدیگر از مقابله و مقارنه و تثلییث و تربیع و تسدیس دارد، آنها را با توحید مفضل مقایسه می‌کند. (اختیارات، اسلامیه، ص 67). همین جا بیشترین اطلاعات از آثار حکما است، چون این قبیل اطلاعات در باره افلاک، به هر روی، در منابع حدیث نیست. با این حال، با عباراتی نظیر این که «حکما توهم کرده‌اند» (اسلامیه، ص 68 ـ 69)  زمینه را برای سست نشان دادن دیدگاه‌های حکما که معمولاً به خاطر اعتقاد به قدم عالم، متهم به زندقه هستند، باقی می‌گذارد، اما در جایی که روایتی هست، به نقل آن هم می‌پردازد: «موافق احادیث معتبره، از مین تا آسمان اول، پانصد سال راه است و ضخامت آسمان پانصد سال راه است، و همچنین هر آسمانی تا آسمان دیگر به این نوع است که از زمین تا آسمان هفتم، هفتاد و هفت هزار سال راه است ...» (اسلامیه، ص 69). اطلاعات حکما و در این مورد، منجمان هم متفاوت است که مجلسی به آنها پرداخته، و در جایی در باره آفتاب می‌نویسد: «در حقیقت آفتاب خلاف بسیار است در میان حکما که آیا چه چیز است، بعضی گفته‌اند فلکی است میان تهی و مملو از آتش و دهانی دارد که حرارت و شعاع در آن ساطع است، و بعضی گفته‌اند که از آبگینه است و قبول ناریت از عالم می‌کند و شعاعش را بر عالم می‌افکند، و بعضی گفته‌اند که جسم لطیف است که از آب دریا منعقد می‌شود»، سپس می‌نویسد: «موافق احادیث معتبره، نور آفتاب، از نور عرش الهی است و حرارت آن از گرمی آتش و سطح آن موافق تفسیر مولانا فتح الله، شش هزار و چهار فرسخ است، اما موافق مذهب حکما، قطر آن با قطر زمین برابر است و موافق حدیث وسعتش چهار هزار فرسخ، و کلَف در روی آن، جزیره و مرغزار است که خداوند عالم در پشت آن آفریده است» (اسلامیه، ص 70).

در باره جزر و مد دریا می‌نویسد: بدان که نقصان و زیاده و ارتفاع و انخفاض آب دریا، در اوقات متفرقه اغلب هیجان آب مشکلات فلکی و اشعه کواکب است که بر سطرح آن می‌افتد، و اتصالات کواکب با قمر و نزول آن در منازل معینه دراین باب اثر عظیم دارد». تا اینجا اشاره به نظر حکما در باره جزر و مد دریا بر اثر ماه است، اما وی بدنبال آن می‌نویسد: «اگرچه در نزد اهل شرع این اقوال متروک است، و اما حکمای اهل رصد گویند که هیجان آب دریا ...». (اسلامیه، ص 80)

در باره سبب خسوف و کسوف هم می‌نویسد: «موافق مشهور آن است که خداوند عالم در هر چند مدت، امر می‌فرماید به ملائکه که آنها را در دریای ظلمت فربرند تا غره نشوند به نور خود و معصیت الهی نکنند» (اسلامیه، ص 71). نسخه خطی اختیارات که گویی شرح این عبارات است، این مطلب را با تفصیل بیشتر بیان کرده است. (خطی، ص 141 ـ 143). این موارد، نشانگر نگرش معرفتی جریان اخباری این دوره است که قصد دارد دانش طبیعی را هم مبتنی بر داده‌های حدیثی بنا کند. به عبارت دیگر این نمونه‌ها نشان می‌دهد که از میان دو منبع معرفتی، حکمت به معنای رایج آن زمان، با شرع، که عبارت از آیات و احادیث و اخبار دینی است، برای علامه مجلسی، مورد دوم اهمیت داشته اما در این اثر، به طور تطبیقی به آنها توجه داشته است.اگر در جایی سخن حکما درست است، و در شرع هم چیزی نیست که متفاوت با آن باشد، آن را تلقی به قبول می‌کند: «بدان که زمین موافق مذهب حکما، کروی است و شواهد حسیه بسیار بر آن دلالت می‌کند» (اسلامیه، ص 71).

 در باره جغرافیای زمین و نیز محاسبات ریاضی ـ نجومی در باره طول و عرض بلاد، از منابع معمول نقل کرده گاه نکته‌ای روایی می‌افزاید: «طبقات زمین نزد حکما عبارت است از طبقه آتش زمهریر، و طبقه نسیم، و طبقه خاک صرف، و از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام، منقول است که از آنجا که آفتاب طلوع می‌کند تا آنجا که فرو می‌رود، دویست و بیست و هشت هزار چهار صد فرسخ است، پنجاه و یک هزار فرسخ جای غولان و دیوان و امثال آن است...» (اسلامیه، ص 73) روشن نیست قسمت اخیر عبارت هم از متن حدیث است یا خیر.

علامه، در بحث‌های جغرافیای عالم و شهرها و مشخصات آنها، از منابع معمول جغرافی استفاده کرده، اما باز به خلقت آسمان و زمین که می‌رسد، از متون روایات بهره می‌گیرد (اسلامیه، ص 100). در ادامه اقوال فارسیان را می‌آورد، (همان، ص 101) سپس مقالات فلاسفه را که عالم را قدیم می‌دانند و وی ضمن نقل نظر آنها، آشکار است که با آنها موافقتی ندارد. (همان، ص 103 ـ 104). در میان حکماء، از کتاب درة التاج قطب الدین شیرازی نقل می‌کند (ص 104). این بخش اختصاص به احوال کائنات دارد که طی آن از رعد و برق، ابرها، هاله و قوس قزح و موارد دیگر نقل می‌کند. غالب این مطالب، روایتی ندارد، اما اگر داشته باشد، اشاره خواهد کرد.

آگاهی‌های متفاوت و تازه در اختیارات 
چنان که اشاره شد، این اثر، از نوعی جامعیت برخوردار است و افزون بر تقویم دینی، البته نه بسان آثاری که در ردیف مصباح المتهجد یا کتاب‌های ابن طاوس و سپس کفعمی و زاد المعاد است، بلکه با وجهه تقویمی نوشته شده، حاوی معلوماتی ترکیب شده از آثار حکمای قدیم، جغرافی دانان، منجمان کهن، و نیز اخبار و روایات شیعی است که مجموعاً یک کتاب را در چارچوب تقویم عرضه کرده است.

در میان اخبار ارائه شده در آن، نکاتی تاریخی یا جغرافیایی هست که ممکن است برخی از آنها از منابع کهن باشد، اما اطلاعات روز هم در آن وجود دارد. در واقع، بخش‌های مهمی از کتاب اختیارات، از منابع پیشین پرفته شده، اما اطلاعات روز آن به علاوه ترکیب و تحلیل‌های کلی مؤلف، تازه هستند. در اینجا سعی می‌کنیم این قبیل اطلاعات را ارائه دهیم.

وقتی در باره ایام هفته سخن می‌گوید و هر روز را منتسب به قومی کرده و سعد و نحس یا وقایع خوب و بد آن را شرح می‌دهد، از جمله روز چهارشنبه را متعلق به بنی عباس، و زرتشتیان دانسته، و می‌گوید: «و زردشت در این روز ادعای نبوت کرد، و در ایام سلطنت گشتاسب آتشکده‌ها در این روز بنا شد، و اول آذرگشسب آتشکده بلخ و دیگر خودش، بسوزانید آتشکده آذربایجان را که در بلده بادکوبه است...» (اختیارات، سنگی، ص 21).

وی در روز چهارم ماه، از جمله اشاره به این نکته دارد که «از ملوک شیعه کسی که به زر سکه زد، اول از سلاطین مغول بود الجاتوخان [کذا] مشهور به سلطان محمد خدابنده بود... و گویند سلاطین آل بویه همه شیعه بودند. ایشان نیز به زر سکه زدند به نام نامی ائمه طاهرین ع و سندش به نظر رسیده» (اختیارات، سنگی، ص 6). این که سندش به نظر رسیده، جالب است، و معلوم می‌شود وی سکه‌ای در این باب دیده، بیش از آنکه مقصودش دیدن منبعی مکتوب باشد.

در نسخه خطی اختیارات ( کتابت در 1154توسط ابوالحسن بن میر محمود فراهانی)، اطلاعات بیشتری در این باره آمده و ایشان نوشته است: «از ملوک شیعه، کسی که سکه زد، الجایتو سلطان مشهور به سلطان محمد خدابنده .. بود، و فقیر به رأی العین دیدم زری به سکه بنام مبارک آن بزرگواران دین که اسم پادشاه مذکور در یک طرف نقش بود» (نسخه مجلس، ش 17477، ص 13. از این پس وقت ارجاع به این نسخه کلمه «خطی» و ص... را خواهیم آورد).

در بخش زبانهای مختلف، نکات قابل توجهی در آن آمده است که برخی خطا اما به هر حال، شنیده‌های اوست. «لغت سریانی را حکمای یونان داشتند، و الحال ارامنه دارند». «لغت روستاییان، پهلوی است که آن را شکسته کردند، و الحال مردم اصفهان و توابع آن دارند». (اختیارات، سنگی، چاپ نجف، 1351ق،  ص 21 ـ 22). در اینجا، کاری به صحت و سقم این اظهارات نداریم، و تنها به نفس توجه علامه به این مطلب، آنها را نقل می‌کنیم.

در باره زبان مردمان، پس از بیان چند نقل قول مطابق تفسیرهای قدیمی در باره پیدایش زبان‌ها، در باره زبان «فرنگی» گوید: واضع آن لاتین است و اصل ایشان به هفت لغت متکلم اند، ماجار و انکورس، پرتکال و ولنده و فرنگیس و دالیان که ریم پایا و غزل آلاست و اسپان یل. (17747، ص 15). انکورس می‌تواند انگلیس، باشد، ولنده بسا هلند، و دالیان، حتما تلفظ نادرستی از واتیکان است. ریم پایا، پاپای روم. اما ماجار اگر مجار باشد، زبانشان از شعب لاتین نیست. کلمه غزل آلاست، در این عبارت برای بنده نامفهوم است! در جای دیگری هم گوید: «گویند فرنگ دالیان، لقب ایشان منسوب است به شمعون» (خطی، ص 17)

همچنین از «اتل» به عنوان جایی که روس‌ها شهر هشترخان را در آنجا ساختند یاد شده است ( خطی، ص 15)، اتل در ویکی پدیا، به عنوان پایتخت خزران مدخل دارد. در باره زبان فارسی هم، از  اقسام مختلف آن با نام «خراسانی، سغدی، زاولی، دری و...» یاد کرده، از فارسی قدیم، و جدید یاد کرده که، قدیم را مجوس کرمان و یزد و اصفهان دارند، و بعضی از اهل عراق ری، و دینور و قم و کاشان و همدان لغت فرس جدید دارند، ... و افصح لغت فرس شیراز است و توابع آن». (خطی، ص 16). نیز می‌افزاید: «اصل پهلوی همان لغت روستاست که مردم اصفهان و ری دارند». (خطی، ص 17). و نیز «زشت‌ترین لغات فرس ولایات و سرحد اصفهان وتوابع کاشان و اردستان و کردانند و افصح لغت فرس حال مردم اصفهان و شیراز و قم و کاشان و یزد و کرمان و همدان و قزوین‌اند، و مردود لغت فرس مکرانی و افاغنه و بلوچ و هزاره‌اند». (خطی، ص 17).

در اختیارات، نسخه خطی مورد استفاده ما، اطلاعاتی هست که افزون بر نسخ دیگر است و ممکن است آدمی نسبت به این که همه آنها از مرحوم مجلسی است تردید کند.

نکته‌ای که از اختیارات مجلسی (عجالتاً نسخه خطی که قدری مطالب افزون دارد)، می‌توان دریافت، این است که در ورای مباحث تقویمی، به تفاوت‌های شیعه و سنی در آنچه که در باره روزها و ماهها و وقت‌های خاص نقل شده، می‌پردازد. گاهی این مباحث، ربطی به تقویم ندارد، اما وقتی مثلاً واقع کلی مربوط به دوم ماه را می‌گوید، بحث خلقت حواء را در تفاوت دو نگاه بیان می‌کند.، چنان که در باره ازدواج فرزندان آدم و حواء باز اختلاف دو مشرب را بیان می‌کند. (خطی، ص 9 ـ 10). با این حال، باید گفت، عمده کار، بیان تفاوت مشرب متدینین و اهل نجوم است. به همین دلیل، وقتی در باره روز سیم ماه صحبت می‌کند، می‌نویسد: «روز نحس است» سپس می‌افزاید: «و به طریق نجوم نیز مذموم است». (ص 10) طبعاً مقصودش میان منجمان است.

از دیگر اطلاعات اختیارات، اشارات جغرافی است که گاه حکایت از تأمل نویسنده در باره برخی از مشهورات دارد. از آن جمله این:«این که بعضی دریای گیلان را نسبت به قلزم می‌دهند، دروغ می‌گویند، و حرف جهال است، بلکه خلیج این دریا به مصر و قلزم فاصله بسیار است» (ص 18). در باره ضحاک می‌نویسد: «گویند از دوش‌های او دو مار بیرون آمده بود، اصلی ندارد، بلکه دو ماده سرطان بود». (ص 19).

در جای دیگر اشاره به کتیبه عضد الدوله بر عمارت مرقد امام علی (ع) دارد: «و تاریخ فراغ آن عمارت را در دیوار روضه آن سرکار ثبت کردند و هنوز هست». (ص 21). در باره مؤتفکات، که مراد شهرهای پنج گانه حضرت لوط علیه السلام است، می‌گوید: و این شهرها ما بین کرمان و سیستان است و هنوز اثر خرابی آن شهرها باقی است و مشهور است به بیابان لوت و شصت فرسخ طول آن بیابانست بی آب و گیاه، و هر کس به آنجا می‌رسد، صداها می‌شنود و عجایب بسیار می‌بیند» (ص 29). در باره محل اصحاب کهف و کوهی که غار در آن بود، می‌نویسد: «این کوه واقع است در کنار نهر ایسوس که عبارت از آب ارس باشد در زیر بناة النعش، و آن کوه در سه فرسخی بلده نخجوان است که مردم از اطراف به زیارت آن غار می‌روند» (ص 30).

یک بخش جالب آن داستان فتح قسطنطنیه است که به قول وی «الحال به استانبول معروف است». «گویند آقا شمس الدین که شیخ الاسلام آن زمان بود، با جمعی دیگر از مشایخ صوفیه و ملایان مثل احمد کورانی و شیخ مصلح الدین معروف به وفازاده و غیره کشیشان اهل سنت، خواب دیدند که در روز چهارشنبه بیست و هفتم جمادی الثانی سبع و خمسین و ثمانمائه (857) حصار استانبول، مفتوح می‌شود و اوّل کسی که اذان مسلمانی در آنجا بگوید، درویشی باشد. و گویند چون احادیث فتح قسطنطنیه از حضرت رسالت (ص) متواتر النقل بود، علماء ناصبیان این فتح را به سلطان محمد دادند و او را برابر داشتند بر تسخیر این بلده، چون در تصرّف نصارا بود». (ص 63). اطلاعات بعدی وی هم از استانبول و مقدونیه و دریای میان آنها و غیره جالب است. «و ولایت آنادولی و شهر غلاطه در برابر استانبول واقع شده در ساحل». (ص 64). تاریخ قدیم استانبول و شرح احوال قسطنطین هم آمده نشان میدهد از منبعی خاص گرفته شده است. او از عظمت وی که همه طوایف اطراف به او احترام می‌گذاشتند یاد کرده و اسامی اقوام مختلف از جمله «دالیان» یا همان واتیکان را دوباره تکرار کرده است.

به مناسبت یاد از  آتشکده اصفهان هم به برخی از روستاهای این شهر اشاره شده است: «و نوش آذر آتشکده مارنین اصفهان درکوهی که حوالی کهن دژ است، قریب به خوزان، دهی است در کنار زاینده رود اصفهان، و قریه خوزان به نام بانی آن بنا شده». (ص 67). در بحث تاریخ، وی گزارشی از تاریخ‌گزاری‌های اسلامی، ایرانی، رومی وغیره بر اساس همانچه که در رساله‌های آموزشی تقاویم آمده، ارائه می‌دهد (ص 73 ـ 74). جالب است که در باره برخی از اقوام، اطلاعات ویژه است، چنان که از تاریخ‌های مورد علاقه اقوام مختلف هندی یاد می‌کند. در باره تاریخ نزد فرنگیان نویسد: «و بعضی از فرنگان، مبدأ ایشان از وفات حضرت شمعون است که بیدروس می‌گویند، در دالیان فرنگ و رومیه کبری، و در دالیان [واتیکان] اعلم علمای همه فرق نصاری از فرنگ و اروس و کرج و له و بلغار و ارامنه و قاطبه عیسویان در آنجا می‌باشند که آن را پاپ اعظم می‌گویند» (خطی، ص 75). اشارات وی به ارامنه و گرجی‌ها هم از نظر مبدأ تاریخ و این که از بنای اوچ کلیسا در ایروان است، چون اوّل دیری است که بعد از حضرت عیسی ع ساخته شد، جالب توجه است (خطی، ص 75). وی می‌افزاید: «تاریخ خوارزمشاهیان و دشتیان و ارگنجی از رفتن امیر تیمور است بالبرزکوه! و مبدأ منجمین ایران و فارسیان و گبران نوروز هر سال است با سال‌های ترکی ختائی که سیچقان ئیل است و ...». (خطی، ص 75). روشن است که در میان این مطالب، گاه نکاتی وجود دارد که تازه و قابل بررسی است.

در باره چهارشنبه سوری، در دو مورد از نسخه خطی اختیارات بحث شده است. یک مورد جایی است که  آن را چهارشنبه آخر ماه صفر دانسته، و می‌گوید: «چهارشنبه آخر این ماه که چهارشنبه سوری و سرخی نیز می‌گویند، در نزد جمهور شیعه شوم است، و در شب چهارشنبه آخر که ظرف‌های سفالین پر از آب از بام‌ها می‌اندازند در اکثر خانه‌ها، و در بعضی بلادها، در این شب، آتش در بام‌ها می‌افروزند و می‌گویند چون در این شب و آن روز بلای بسیار نازل می‌شود، انداختن ظرف پر آب و شکسته شدن آن و آتش افروختن رفع بلا می‌کند، این طریقه مجوس است و عبده نار، اصلی ندارد. و از این عجب‌تر بعضی از سفها و بی‌عقلان و امّیان در این روز که چهارشنبه باشد، بنای سرتراشی می‌گذارند، و دعاهای چند می‌خوانند، و تا یک سال چهارشنبه به چهارشنبه سر می‌تراشند، و اقبال خود را از این سر تراشیدن استنباط می‌کنند، و به خود مؤثر می‌گردانند، نکبت و دولت و آمدن و نیامدن احوال خود را در عرض سال، این نیز پوچ است، و اصلی ندارد، و از طیره و فال نیک و بد است و در طریقه اهل بیت نیست ... و احمق تر آن جماعتی اند که می‌روند و به حوضی پر آب می‌نشینند و تا لب زیرین خود متصل به آب است، و نفَس نگاه می‌دارند و دعا و طلسم چند می‌نویسند. این نیز اصلی ندارد. (خطی، ص 79). وی پس از این هم، باز به مناسبت سر تراشیدن، مطالبی در باره چهارشنبه سوری دارد (خطی، ص 246) که اشاره خواهیم کرد

مجلسی ضمن بحث از تقاویم از این نکته یاد کرده است که «در سنه هزار و شصت و چهار، همه منجمین اتفاق نموده، در تقاویم خود، دوازده ماه آن سال را، همه سی کم یک نوشتند». (ص 110). یک مسأله جالب، مقایسه یک مورد رایج میان منجمان در باره کبیسه با نکته‌ای در باره کبیسه در یک روایت است. مجلسی با توجیه روایت، سعی می‌کند، نظر منجمان را درست نشان دهد و با این عبارت که مثلاً «آن که حضرت فرموده‌اند مبتنی بر احتیاط در صوم است» «یا موافق قاعده‌ای است که در آن زمان میان عرب متعارف بوده» این کار را انجام می‌دهد (ص 112).

خسوف و کسوف برای مسلمانان مری شناخته شده بود، با این حال مجلسی می‌نویسد: «موافق حدیث معتبره آن است که حق تعالی در هر چند مدت به ملائکه می‌فرماید که ایشان را به دریاهای ظلمت فروبرند تا مغرور نشوند و معصیت الهی نکنند» (ص 141).

فصول در این بخش، میان نسخه خطی مورد استفاده ما با نسخه حروفی چاپی بسیار متفاوت است. حدیت بلندی از قصص الانبیاء قطب راوندی در باره آثار خسوف و کسوف در ماه‌های مختلف بیان و ترجمه شده است (ص 144 ـ 146). در فصل چهارم در باره احکام هاله‌ها و قوس و قزح مطالبی نقل شده که بیش به آرای حکما می‌ماند. در این مباحث، غالبا میان رای حکما و شرع فاصله و تفاوتی گذاشته می‌شود. برای مثال در نسخه چاپی (ص 66) در فصل «حرکت افلاک و اوضاع ستاره‌ها و حقیقت آفتاب» این تفاوت به صراحت آمده است. رأی اهل شرع، گاه به همین عنوان، گاه به عنوان «در احادیث معتبره آمده» بیان می‌گردد.

در فصل پانزدهم نسخه چاپی، «در مساحت زمین و طول آن و قطرش» می‌گوید: بدان که زمین موافق مذهب حکما کروی است، و شواهد حسیه بسیار بر آن دلالت می‌کند. آنگاه از این شواهد حسی هم به عنوان مسیر حرکت رودها، نکاتی را بیان کرده است (اسلامیه، ص 71). فصل پانزده نسخه، در باره رعد و برق و زلزله و شهاب و این قبیل موارد است که باز هم به ترتیب، دانشی میان آنچه حکما گفته‌اند، با روایات و اخبار، بیان می‌شود. (خطی، ص 148 ـ 150). در همین نسخه، فصلی هم در باره شناخت وقت «زوال» دارد که مفصل است (خطی، 152ـ 155). مباحث در اینجا نجومی است.

در فصل تعیین قبله شهرها نیز اطلاعاتی بر اساس روش‌های رایج در امر قبله مانند استفاده از دایره هندی آمده و از جمله از زیج جدید اُلُغ بیک و موارد دیگر یاد شده است. از جمله اشاره به تعیین قبله مسجد جامع اصفهان در عهد ملکشاه سلجوقی شده است (خطی، ص 161). در فصل بیستم «معرفت ابعاد اجرام سماویه و سماحت آسمانها و زمین» آمده و با اشاره به شناخت طول و عرض بلاد به تدریج وارد جغرافیای زمین شده است. بحث از زمین و طبقات آن در آغاز (خطی ص 167 و به تدریج وارد بحث اقالیم شده است (چاپ اسلامیه، ص 74 ـ 79). در این موارد، هیچ نوع اطلاع نجومی یا جغرافی بر اساس دانش جدید نیست، و همه ارجاعات به سبک و محتوای قدیم است. در متن خطی، از فصل بیست و یکم، وارد بحث اصلی اختیارات می‌شود: در بیان آن که در هر ماهی چند روز نحس است و رفع شر و نحوست آن ایام. (خطی، ص 169).

مباحث این قسمت، مشتمل بر ادعیه و تعویذات برای بیماران و گرفتاران مختلف است. محور هم، استفاده از ادعیه برای رفع نحوست ایام یا ساعات است. بخشی از این نحوست، برای مثال، برای سفر است که در اینجا هم تعلیمات لازم برای رفع نحوست و آداب سفر داده می‌شود (خطی، ص 174 ـ 186). این بحث طولانی است. ضمن آن اشاره به استفاده از تربت برای آرام کردن دریای متلاطم شده و افزوده شده است: «فرنگیان و اهل کفر و رومیان این تربت مبارک همراه دارند» (ص 185). احکام مریض در فصل بعدی آمده و این که هر روز هفته، نسبت به مریض چه باید کرد و چه حکمی دارد، و چه دعاهایی برای هر مریضی آن هم در روز هفته باید بخواند (تا ص 198). از مریض، به میت می‌رسد و احکام آن را هم بیان می‌کند. احکام استخاره در فصل بیست و شکم آمده و به تفصیل در باره وقت آن و انواع آن سخن گفته شده است (ص 207ـ 212). دعاهای رفع هم و غم و حتی استفاده از برخی از طلسماتی که در روایات منسوب به امامان است، در ادامه آمده است (مورد خاص ص 216).

فصل سی‌ام، در باره اوقات جماع است که یکی از مفصل‌ترین بحث‌ها در کتب اختیارات و تقویم، در این باره آمده است (ص 220). نقص خلقت بچه ها،  به دلیل عدم رعایت وقت جماع دانسته شده است. رعایت قبله، رعایت حرمت مکان از جمله مکانهای مقدس که فهرست کامل آنها از اماکن مقدسه حرمین تا عتبات در آن آمده، از نکاتی است که تأکید شده و عوارض آن روی بچه بیان شده است. (ص 221). همچنین نهی از انواع خاصی از جماع، از جمله سواره و موارد مشابه، مورد تأکید قرار گرفته است. نیز وقتی که شراب یا بنگ یا بزه یا غذای نجس و حرام خورده، نباید جماع کند. (ص 222). به هر حال، این بخش، منبعی برای اطلاعات اجتماعی خاصی است که از آن جمله آداب رفت و آمد با دیگران را هم بیان می‌کند. در اینجا، بسیاری از احکام خاص زنان به ویژه جلوگیری از رفت و آمدن آنان با دیگران آمده است.

در بخشی از این مطالب، اطلاعاتی در باره شماری از آداب و رسوم خاص زنان آمده که بدین شرح است: «دیگر زنان را باید منع کرد از روزه‌هایی که بدعت است که آن روزه نگیرند، مثل روزه حضرت مرتضی علی در دوشنبه آخر شهر رجب، و دیگر آب از هفت خانه گرفتن و چیزها و لقمه‌ها به گدایی گرفتن، بلی روز دوشنبه به نیت سنت خوب است و ثواب بسیار دارد. دیگر روزه بی بی حور و بی بی نور و روزه شاه پریان و سفره او را دادن و رفتن به امامزاده‌ها و روغن ارده گرفتن، و طلب دعا و فال و طلسمات، و سحر دیده و دل گرمی و دل سردی نمودن. و باید قرآن یاد ایشان بدهند، اما سوره یوسف ع تعلیم ایشان ندهند، و خط نوشتن به ایشان نیاموزانند، و دیگر منع نمایند ایشان را از چشم چریدن و غربان زدن، و در بازار گردیدن، و رفتن به مغازه ها، و طنبان کندن و گردو شکستن و بخت گشادن. بلی اگر این روزه‌ها را به نیت سنّت بگیرند خوب است، و اسم بی و شاه پریان و بی بی اسماء دختر شاه پریان را نبرند، و اگر روزه قضا داشته باشند آن نیز خوب است که به آن نیت بگیرند». (ص 228).

مواردی از عادات بد جامعه عصر صفوی 
مباحث دیگر اخلاق و سبک زندگی به روش مجلسی در ادامه آمده اما آنچه باز به اختیارات مربوط است، وقت حجامت، سرتراشیدن و برخی از امور دیگر از جمله عقیقه کردن برای فرزند است. در غالب اینها، زمان و وقت نقش مهمی دارد که به صورت یک عمل مستحبی در یک زمان مشخصی توصیه شده است: «در سرتراشیدن سنت است که همه سر را بتراشند و زلف و کاکل نگذارند» (ص 230). فصل سی و یکم در باره اعمالی است که سبب فقر و درویشی می‌گردد. این موارد بسیار بلند و صرف نظر از جنبه مذهبی آن، حاوی بخش مهمی از اطلاعات اجتماعی از آن دوره است و به همین دلیل عبارت را مفصل نقل می‌کنیم. مواردی از آنها متکی به احادیث است، اما در قالب عبارات و الفاظی بیان شده است که مخصوص عصر صفوی یا به هر حال عادات ایرانی در آن دوره زمانی یا اندکی پیش از آن است. در اینجا، صرف از اطلاعات اجتماعی، گاهی تعابیر بکار برده شده نیز جالب و قابل استفاده است. نکات به این شرح است:

«سروپای برهنه به بیت الخلا رفتن، و بول کردن، و با یکتای نعل و موزه راه رفتن، و زنا و اغلام کردن، و علم موسیقی خواندن صوت و نغمات مدة العمر، و کم دادن به گز و ترازو و کیل، و زیاده گرفتن و در میان زنان  و گله گوسفند بیرون رفتن، و دروغ بسیار گفتن و به سوگند دروغ قسم خوردن، بلکه راست خوردن در معاملات، و غش و فریب دادن مردمان، خصوصا بیوه زنان و روستائیان و لران و کردان، و آب در شیر و سرکه کردن و پیه را با روغن ضم کردن، و چیز زبون داخل اجناس خوب کردن مثل دوشاب و رُب برای صرفه و نفع، و خاک و ریگ روشن داخل غلات کردن، و داخل کردن سایر حبوبات را به میان آرد، و بسیار خندیدن به قهقهه، و خندیدن در قبرستان و مجالس علما دین، و نزد جنازه، و در نزد شخصی که در حالت احتضار باشد، و در مقابر امرا و بزرگان دین و در مساجد بول و غایط کردن، و در قبرستان بول و غایط کردن، و پوست سیر و پیاز را سوختن، و ساحت خانه را جاروب نکردن، و خاکروبه را در خانه گذاشتن، [و خورده کاغذ و قلم را انداختن بلکه سوختن]، و تار عنکبوت را در خانه گذاشتن، و فحاش و بددهن بودن، و دشنام دادن و شنیدن و پا بر خورده نان گذاشتن، و ریزه نان و طعام را با خاشاک به بیت الخلا ریختن، و پا بر نعمت‌های الهی زدن از راه نخوت، و نان را بر زمین زدن و دور انداختن، و نیمه خورده میوه‌ها را از راه نخوت و غرور به خاک انداختن، و از راه تکبّر به دو انگشت چیزی خوردن، و استنجا با طعام و میوه و نان و سرگین و استخوان کردن، و کُندر خاییدن هرچند که فایده دارد، و دعای سیفی خواندن و چله نشینی و فال گیری و دروغ گفتن در فالها و سروپای برهنه بدون ضرروت گشتن و استهزاء بر مؤمنان و علمای دینیه نمودن، بلکه در وقت شنیدن نام خدا و رسول و قرآن، گوش ندادن، و کاهل نمازی بلکه تارک الصلاة بودن، و نمازها را بی عذر به قضا و آخر وقت انداختن، و ندادن زکات و خمس و فطر و اخراج حق واجب  که بر ذمّه اوست، و رعایت و احسان و صله به خویشان و قوم و دوستان و همسایگان و محتاجان و واجب النفقه خود ننمودن بشرط توانایی، و قرض ندادن به کسی که پریشان باشد، و ردّ سایل نمودن خصوصا در شب، و منع ماعون نمودن از همسایگان، و چیزی خوردن و گرسنه در برابر او بودن و ندادن، اگر چه سگ باشد و گربه، و اسراف و تبذیر نمودن، و مالی که خدا به او داده باشد، به بی جا فنا کردن و زیاده از دخل خرج کردن و سود خوردن، و عاق والدین بودن، و مال خود را صرف حرام کردن، و ضیافت ریا کردن، و بخل و امساک و تنگ گرفتن بر خود و عیال، و قمار باختن به همه نوع، دزدی کردن و با کردان و اجامره و اوباش مخالطت کردن، و دیدن تارک الصلاة و رفاقت با او، و صبح روی این جماعت را دیدن، خصوصا تارک الصلاة، و شپش در مسجد انداختن و کشتن و سوختن شپش و سایر حیوانات، و شپش در چراغ انداختن [و شپش و سایر حیوانات در مسجد کشتن] و کناس و زبّآل و حطّاب بودن، و بسیار بریدن درختان سبز، و بسیار کندن نباتات صحرایی، و صیادی کردن برای معاش، و در مسجد کشف عورت بسیار نمودن بلکه در برابر نور آفتاب و ماه، و دیدن عورت خود و دیگران را مکرّر، و دست به عورتین خود مالیدن، و دیدن قُبل و دُبر زوجه خود را مکرّر دیدن، و دستها در میان دو ران خوابیدن، [و دست به عورتین خود یا زن خود یا دیگران مالیدن، و قطع رحم کردن، و از برای ریا به حج یا عتبات رفتن، و یا امور خیر نمودن و خلق را باعث روزی و وسایل خود ساختن، و از زیّ خود بدر رفتن] و حرف دنیا در مسجد بسیار گفتن، و در مسجد دیوان گرفتن، و فکر معمّا کردن، و هجو مسلمانان نمودن، و عمله موتی بودن به انتظار فوت مسلمانان و سؤال کردن و گدایی نمودن به عنوان کسب، و کفن فروشی و زرگری و برده فروشی و ذبّاحی [دباغی] و حجّامی و جولاهی نمودن، و شومالی کردن [پارچه را جلا دادن] و عشّاری و راهداری و تمغاچی گری و مطرب و خواننده بودن، و با اهل لعب و لهو و فسق و فجور مصاحبت کردن، و خدمت ایشان را کردن، و قُرمساقی و سازندگی و قوّالی و رقّاصی و مسخرگی و مقلّدی و معرکه گیری و شب بازی و کشتی گیری و رمّالی و حقّه بازی و مارگیری کردن، و عمل سحر دیده، و حیله و غش کردن، و در بردن مال مردم بودن، و مال مردم را به ناحق و شهادت دروغ، و قسم دروغ خوردن و بردن، [و حق مزدور و رعایای خود را بردن و زیاد حواله کردن بر ایشان، و جریمه و خدمتانه گرفتن] و حرفی زدن و حق را باطل کردن، و حق یتیم را بردن، و از تکبّر سلام نکردن، و به مال و منصب و اصل و نصب خود بالیدن و نازش به جامه و لباس خود کردن، و فخر نمودن بر مردم، و با وجود مال اظهار فقر کردن، و از عقب زنان رفتن برای شهوت، و بسیار نگاه کردن به زنان بیگانه برای لذّت، و شیشه از دهن بستن، و کمان گلوله انداختن، و میخ بر زمین کوفتن به بهانه آنکه زر است و به این سبب مردم را ریشخند کردن و خفّت دادن، و سنج و دهل زدن، و احتراز از بول و غایط و سایر نجاسات نکردن، و بی طهارت و جنب گردیدن، و در جنابت قرآن خواندن و دعای بسیار خواندن، و عمل نقاشی و تماثیل و اسباب بتخانه و صورت سایه دار ساختن، و همچنین ساختن آلات قمار و ساز مثل طنبور و گنجفه و کعبتین و بت و شطرنج و نرد و کمانچه و چنگ و امثال اینها، و فروختن اینها را بعنوان تجارت و نفع، و بسیار هزل و خوش طبعی‌های رکیک کردن، و عمر را صرف لهو و لعب کردن، و در آفتاب بسیار خوابیدن، و جلّاد و قتّال و ملازم حاکم بودن، و نامقیدی و خیانت و بی دیانتی بسیار کردن، و به همسایه فقیر چیزی ندادن، و اهل و عیال واجب النفقه خود را از بخل و دنائت ضایع گذاشتن، و چیزی ندادن که محتاج به طلب شوند، یا دزدی کنند، و روا نکردن حاجت برادران مؤمن خود بشرط توانائی، و در مهمات و حاجات اقارب و دوستان خود سعی ننمودن بشرط امکان، و اجرت قرآن و تعلیم آن، و فروختن قرآن و کتابت قرآن بسیار کردن، و عمل به وصیّت نکردن، و در حمّام سنگ بر بدن مالیدن، و لنگ بسته بر روی مالیدن، و عورت خود را در آب باز کردن، و لنگ به کنار گذاشتن، و به گل سر شستن، و دارو نکشیدن در حال اختیار، و ناخن به دندان چیدن، و پیشاپیش والدین خود راه رفتن، و ناخن ریختن، و پدر و مادر را به نام خواندن، و صدا بر ایشان زدن، و اُف در روی ایشان گفتن، و تمرّد از گفتار ایشان نمودن، اگر چه کافر ذمّی باشند، و اموال ایشان را دزدیدن یا به تعدّی گرفتن، و از خانه بیرون کردن، و آب و نان به ایشان ندادن، و آب دهن و بینی بسیار در مساجد انداختن، و در چاه آب و حوض‌ها و غدیر آب و خزانه و غلتین حمام بول کردن و استنجا کردن، و آب روان نیز این حکم را دارد، و ایستاده شلوار پوشیدن، و قلم بر روی قلم قط زدن، و چراغ و شمع را به پف خاموش کردن، و در روی قبر مؤمن یا در قبرستان جماع کردن، و بر روی قبرها نشستن، و جنب و حایض داخل مساجد شدن، و اسب تاختن بر روی قبرها، و غرور و تکبّر نیز باعث فقر و پریشانی است، و دیگر اهل خود را به نماز امر نکردن، و مستاجر انتقالات پادشاهان شدن، و عیب جویی مردم کردن، و کبوتر پرانی کردن، و سخن چینی نمودن، و قصه خوانی، و گفتن من و ما مکرّر، برای مال و جاه خود و مردم را حقیر و ذلیل و معیوب و رسوا کردن، و کمتر از خود دانستن، و مکرر همیشه مصرّ بر معصیت بودن، و اعانت فسّاق و فجّار و کفار و ظلَمه مکرر نمودن، و حق اجیر و ملازم و رعایای خود را بردن و ندادن، و در حساب پا به مردم زدن و جریمه و خدمت گرفتن، و زر قلب و مغشوش را دانسته خرج کردن برای نفع خود و ضرر مردم، و عمل کیمیا و قلابی گری کردن، و علم اعداد، و اجتناب از حرام نکردن، و جنس را به جنس زیاده زیاده فروختن، و گندم فروشی و آسیابانی کردن، و از پی لذّات و شهوات حرام رفتن، و جواب سلام ندادن، و در بیت خلا حرف زدن، و ملک وقف و قبرستان را داخل خانه و ملک خود کردن، و ضبط نمودن غلات و سایر حبوبات به جهت گرانی، و سحر دیده و نظر کردن و بستن و نگشادن، و تفرقه میان زنان و مردان، و اطفال مسلمانان و زنان ایشان را با زنان اهل ذمه به سبب دعا و طلسماتِ سوختن اسماءالله و طلسماتِ نیرنجات برای خود یا مردم، [و بستن مردان را بر زنان و اطفان و زنان مسلمان را به سبب دعا و طلمسات برای مردم یا از برای خود خواندن] رام کردن برای فجور، و زن خود با محارم و اقارب و کنیزان خود را به زنا فرستادن، و از اجرت این عمل خوردن و سوره‌های عزایم را در حال حیض و جنابت خواندن، و مکرر بی‌وضو دست بر خط قرآن مالیدن، و کفر و ردّه گفتن، و قمار باختن، و چرس کشیدن، و بنگ و بزه خوردن، و قلندری و درویشی کردن، و بی ضرورت سؤال کردن از بی غیرتی، و سوختن جلود و استخوان حیوانات خصوصاً انسان، و به رو خوابیدن، [و سروپای برهنه کردن و استخوان و سرگین بر خود مالیدن، و نظر کردن به خانه همسایگان برای خواهش نفس و لذّات] و نظر به خانه همساده کردن، و بر عیوب ایشان مطلع شدن، و هتک حرمت و عیوب مؤمنان کردن، و خواب دروغ نقل کردن، و سر را به أشنان شستن و غسل کردن بی لنگ مگر در جایی که سقف داشته باشد، و از دو طرف دهن چیزی خوردن، و خلال کردن به چوب گز و به کاه و گیاه ها، و نشسته، عمامه [دستار] پیچیدن، و رو به قبله و پشت به قبله بول و جماع کردن، و شانه شکسته بر سر و ریش زدن، و استاده و راه رفتن شانه کردن، و تکیه کرده و خوابیده، و به دست چپ بی ضرورت طعام خوردن، و دست بر دندان زدن، و پوست تخم و سیر و پیاز سوختن، و موی ریش را به دندان بریدن، و فکر معمّا کردن، و قیمت قاذورات و نجاسات و چیزهای حرام خوردن، و در اوّل صبح روی بی نماز یهود دیدن، و سر بر زانو نهادن، و دست بر عقب بستن و راه رفتن، و دست به زیر زنخ گذاشتن برای امور دنیا، نه از برای مطالعه درس و حدیث و آب به سگ ریختن، و به آبی که از آفتاب گرم شده باشد و در ظرف سرگشاده غسل کردن و وضو ساختن، بلکه علت پیسی پدید می‌آورد، و آب در آفتاب پاشیدن [و جلق زدن، و با بزرگتر از خود هزل کردن و شانه شکسته بر سر و ریش زدن، و سرّ خود با زن خود گفتن مگر بضرورت، و با ایشان مشورت کردن، و در مساجد خوابیدن] و چیزی خوردن و دهن نشستن، و دست ناشسته از طعام خوابیدن و نان از گدایان خریدن و خوردن و هزل کردن با بزرگتر از خود و ریشخند کردن خصوصاً پیران و علما و صلحا، و دشنام به خدا و رسول و امام و پیر دادن، و شراب فروشی کردن، و به مصلحت زنان کار کردن، و در بازارها راه رفتن چیزی خوردن، و خواب کردن در گورستان و حمام، [و خواب بسیار کردن، و نان به دندان پاره کردن و نان به زانو گذاشتن و خوردن از دهن] و جماع بسیار کردن، و وطی با حیوانات، و عمل ذباحی و سلاخی، و دست از کار برداشتن از راه تکبّر با وجود احتیاج، و طلب روزی ننمودن، و در خانه نشستن و توکل کردن، و از خدا روزی طلب کردن، و نان بر سر زانو نهادن، و از دهان خوردن بدون دست ها، و کتمان شهادت نمودن، و شهادت دروغ دادن، و اجرت گرفتن، و عریان خوابیدن بی ستر و لحاف، و در صبح چراغ خاموش شده را دیدن، و بعد از نماز اوراد نخواندن، مگر به امر ضرورت و خوابیدن بعد از نماز صبح، و مصاحبت کردن با زرده گوش و ریش زرد و ازرق چشم، و کفش و جامه و شلوار در زیر سر گذاشتن، و خوابیدن و ریش تراشیدن، و بروت گذاشتن، و فروختن و خریدن و پوشیدن رخوت [رَخت] مردگان، و شب در آینه دیدن و باد دمیدن بر آینه، و سر به آستانه نهادن و خوابیدن، و تُف بر آب انداختن، و تُف بر روی مؤمن انداختن، و عمداً یا از برای شغل دنیا نماز را به تأخیر انداختن، و زدن یتیمان و بیوه زنان و دشنام به سایل دادن، و در بیت الخلا چیزی خوردن و مسواک کردن، و رو را به دامان خشک کردن، و لتّه‌ای بر عورتین بسته باشند به رو مالیدن، خصوصاً لتّه جماع و حیض، و دست را به خشتک زیر جامه مالیدن و پاک کردن، و رو را به شلوار خشک کردن، و در شب جمعه سیر و پیاز خوردن، و غیبت بسیار کردن، و از ظروف شکسته و وصله کرده و کوزه شکسته و از پیش دسته کوزه آب و طعام خوردن، و در شب، خانه جاروب کردن و دیگ و ظروف ناشسته در شب گذاشتن، و روغن چراغ سوختن، و اجرت حرام و قیمت آن فرا خوردن، و در میان زراعت، و میان دو زن گذشتن، و نشستن مربع و پا بر روی پا گذاشتن و چیزی خوردن، و کلاه نمد و طنبان کرده [گرده]! پوشیدن نه به ضرورت، و طنبک زدن، و کون جنباندن، و آتش بازی کردن و گاو جنگی و قوچ جنگی و گرگ و امثال اینها را نگاه داشتن، و دولت و مالی که خداوند عالمیان داده باشد را به مصرف حرام صرف کردن، سرّ فقر و درویشی و ذلّت و خواری و طلب و دریوزه ناسپاسی و ناشکری است، و خار کردن نعمت‌های الهی است، و فروختن قاذورات هم حرام است، و موجب فقر و از این قبیل اعمال بسیار است به این اکتفا نمودیم، باقی الله یعلم بحقایق الامور».  (اختیارات خطی، ص 235 ـ 232، موارد داخل کروشه از چاپی اسلامیه.). گو این که بسیاری از این موارد مضمون روایات است و برخی هم تطبیق‌های اجتهادی، اما نوع بیان، اصطلاحاتی که بکار رفته، و استنباطاتی که مؤلف از تطبیق برخی از روایات با آداب و عادات بد جاری داشته، می‌تواند به ما در شناخت دوره صفوی کمک کند. برخی لغات و ترکیب‌ها هم از نظر ادبی جالب توجه است.

نویسنده، دوباره به سراغ چهارشنبه سوری رفته، و مطالبی را در این باره بیان کرده است. پیش از این هم عباراتی در این باره بود که آوردیم، در اینجا می‌نویسد: «خاتمه: بدان که در چهارشنبه سوری که دُرد آخر ماه صفر است، و در میان عوام الناس شهرت دارد، این از طیره و فال بد است، چنان که در اول کتاب در باب روزچهارشنبه گذشت». وی سپس در باره سرتراشیدن و این که گفته‌اند این سنت از سلمان است، اشاره کرده، و آن را رد نموده و گوید: «در ابتداء اسلام اکثر مسلمانان موی سر را بلند می‌گذاشتند، و احادیث دارد که هر که موی سر را بلند بگذارد باید شانه کند و شق کند، و تعمیر آن را بکند و پاکیزه بدارد». اما این که برخی سرتراشیدن را از سلمان و مستحب می‌دانند، به نظر وی کار «قلندران و دلّاکان» است است که می‌خواهند از محبوبیت سلمان استفاده کنند، در حالی که تراشیدن و نتراشیدن هر دو معمول بوده است. سرتراشیدن هم خوب و از ده سنت ابراهیم است که باقی آن «ختنه کردن است و شلوار پوشیدن و مسواک کردن و ریش را شانه کردن و خضاب کردن و سرمه کشیدن و شارب گرفتن و دارو کشیدن و بوی خوش مالیدن و ناخن گرفتن» است و در هر حال، سر تراشیدن از مخترعات سلمان نیست. تازه به عکس، «از ائمه معصومین علیهم السلام، حضرت امام حسن علیه السلام بقدر چهار انگشت موی سر مبارک خود را بلند می‌گذاشتند وبه اصطلاح لفظ حدیث وارد شده، موی سر به این قدر را وفره می‌گفتند». اما نکته شگفت این است که در روزگار نویسنده، به تدریج موی بلند گذاشتن، رسم شده است: «به مرور ایام موی سر بلند گذاشتن و نتراشیدن به طریق فرنگان و اهل کفر برطرف شد، و اینکه عوام سادات و صبیان، گیس و زلف می‌گذارند و یا کاکل می‌بافتند بسیار مذموم است و مکروه و بدنما به طریق کفره قلماق [قومی از مغول] است، و حدیثی در این باب وارد نشده» است. در این سوی، مطالبی که طرفداران موی بلند مطرح می‌کرده‌اند هم دلیلی ندارد: «اینکه خَردرویشان و قلندران، و بعضی از مؤذنان ابله احمق می‌گویند که بر دو گیسوی فرح بخش محمد صلوات، و می‌گویند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گیسو داشت، و هر وقت دعا می‌کرد بر کف دست مبارک می‌گرفت، و مناجات می‌کرد، آنها دروغ می‌گویند و تهمت نسبت به آن حضرت می‌گویند، و کفر است».

صوفیه هم که موی بلند می‌گذاشتند در ترویج این رویه نقش دارند و آنها مقلد نصارا و هندوان هستند: «اینکه اجامره و اوباش صوفیه چتر [شاید  chater زلف موی چتری پیشانی دختران] می‌گذارند، این طریقه نصاری و هندوان است، این نیز بد است». موی بلند گذاشتن، البته برای کسی که به حج می‌رود، توصیه شده است: «باید در احرام حج و عمره نتراشند تا وقتی که مُحل شوند آن زمان سر بتراشند، و اگر هم بگذارند باید در ماه‌های حج باشد مثل شوال و ذی القعده و ذیحجه بلکه از ابتدا ذوالقعده نباید تراشید، و بلند باید گذاشت، اگر عمره بگذارد، یک ماه بگذارد». نیز «در ایام عاشورا بد نیست که نتراشند که اگر منظور به تعزیه امام حسین (ع) باشد، و این نیز سندی ندارد». در پایان این قسمت، عبارتی دارد که قدری نامفهوم است، اما شاید بکار کسی بیاید: «و اگر برای رسم و تعارفات که سنگ و تیغ مُهر شد! سر مردم را نتراشند و سیر کنند، و در پای منبرها و هر جا که پسری خوش بخواند آنجا روند، این سر بریدنی است نه تراشیدنی! و این بسیار بد است». در باره زنان، موی بلند، خوب و قابل ستایش است: «لیکن زنان را سنّت است که موی سر را بگذارند تا بلند شود، و زنان که گیسوهای بلند دارند در احادیث مدح ایشان وارد شده، و گیس بلند از لوازم حسن است بلکه اصل حسن است!»

در باره ریش تراشیدن هم نکات جالبی از عادات جاری مطرح شده است: بدان که ریش تراشیدن به طریق ینکچریان و لَوَندان روم و فرنگان و راجه‌های هنود و اجامره و اوباش شیعه و قلندران از بدعت معاویه است، و تکل تو گذاشتن قزلباش و ایرانیان، آنچه ظاهر می‌شود، در قدیم الایام نیز بوده، و این که می‌گویند رستم بن زال ریش و شاخ داشته، عبارت از تکلتو بوده، اما باید که جای آن را که خالی می‌کنند، نتراشند و به مقراض بر چینند».

در مورد بروت و سبیل هم نکته این که «و چیدن شارب که مشرف به تراش باشد، بسیار ممدوح است، و از آداب فضلا و صلحاست، بلکه سنت مؤکد است، و سبیل به حرامی که در میان عوام الناس شهرت دارد، آنانی هستند که بروت را نمی‌چینند به نوعی که دهن ایشان را می‌گیرد، و ریش را می‌تراشند و به سنت معاویه عمل می‌کنند، بلکه از مریدان اویند، و این را از قزلباش خوش آینده نیست. و از اهل بازار و میرزایان و روستائیان و اوباش قبیح و مکروه است، و شانه کردن سر و ریش و گیس و خضاب کردن از سنت‌های مؤکد است». (اختیارات خطی، ص 247 ـ 248).

فصول پایانی کتاب در باره عمل غالب و مغلوب، سکز یلدوز و... 
به نظر می‌رسد، چند فصل آخر، منهای یکی دو مورد، در باره برخی از علوم متفاوت، اما در اصل، متعلق به سلسله‌ای از دانش‌های مربوط به سعد و نحس است که میان اقوام ترک یا صوفیان یا یونانیان بوده و به مسلمانان رسیده است. غالب و مغلوب، رجال الغیب صوفیانه، نظریه اختلاجات یونانی و منتسب به اسکندر و سکز یلدوز از آن جمله است. مهم این است که این مطالب چه جایگاهی در نگاه شرعی دارد و این که واقعا اظهار نظرهایی که صورت گرفته تا چه اندازه مربوط به علامه مجلسی است. مطالب فصول آخر در دو نسخه خطی و چاپی مورد مقایسه ما، گاهی متفاوت، عناوینی در یکی هست که در دیگری نیست. اما موارد زیر تقریباً مشترک است، مگر آن که اشاره کنیم.

فصل سی و پنجم در باره غالب و مغلوب، یک رسم کاملاً شگفت است که هیچ نسبتی با متون دینی ندارد و مجلسی گوید که منسوب به ارسطوی مقدونی است. هر کسی را که اسکندر برای نبرد به ولایتی می‌فرستاده، با این روش، «ظفر و غلبه او را از این حساب استنباط می‌کرده‌اند». روش این بوده که «چون میان دو قوم محاربه واقع شود و یا با کسی مناظره و دعوی داشته باشد... اسم هر یک را از آن خصمان، جداگانه به ابجد جمّل حساب کنند و نه نه طرح نمایند تا آنچه از اسم طرفین بماند، حکم کنند، و سزاوار آن است که در اسم ابراهیم و اسماعیل و اسحاق هر دو الف را حساب نمایند. القاب و کنیات و تعریفات مثل آقا حسین و آقا بک، و آقا خان، و باباخان و قاضی خان و حاجی خان حساب کنند». توضیحات دیگری هم آمده و در نهایت گوید:  «واضع این علم در اول فیثاغورس حکیم بوده و علم آسمانی است و این از اسرار و در نزد ائمه معصومین علیهم السلام بوده». (ص 249). این متن هم در نسخه چاپی اختیارات (اسلامیه، ص 140 ـ 141) و هم در خطی (ص 248 ـ 249) آمده است!

احکام سکز یلدوز که نوعی پیشگویی و نظام سعد و نحس ترکی است در ادامه آمده، و سپس تتمه‌ای در احکام بست که در باره ساعات محترقه است و بسیار بد، و تعریف ویژه‌ای دارد، آورده است. دنباله آن، باز احکام ذوبابه است، ستارگاه ای «هر وقت پیدا شود، در عالم فتنه و شورش پیدا می‌شود و خون ریزش پدید آید، و کثر پادشاهان را زیان رسد، بلکه بعضی تاج و تخت را وداع کنند، پیش از نیم شب از مشرقی است و بعد از نیم شب از مغربی است». (ص 252) معلوم می‌شود این یکی مربوط به جنگ‌های جهانی است! باب سی و هفتم در باره رجال الغیب است که آن هم ضمن این که مربوط به ماه قمری و روزهاست، اما اشاره به نوعی ارواح دارد که مسبب برخی از امور هستند و دعاهایی دارد که برای رفع و دفع نحوست است. در پایان در وجه دینی آن آمده است: بدان که احوال رجال الغیب از احادیث ظاهر نشده، ولی در میان شیعه شهرت تمام دارد، آنچه گمان فقیر است آن است که ارواح ائمه (ع) و خضر و الیاس باشند، و لیکن در میان جمعی سنیان و اهل تصوف و بزرگان ایشان و اهل نجوم شهرت عظیم دارد که ثقات منجمان جدولی از برای رجال الغیب نویسند». (اختیارات، چاپی اسلامیه، ص 150) توضیحات اخیر در خطی (ص 255) نیامده، اما در عوض، مطالبی در باره این که این مساله مربوط به اقطاب صوفیه و چهل تن از ابدال است، آمده است. به نظر می‌رسد، ریشه صوفیانه داشته باشد.

نمونه دیگر «احکام اختلاجات» است که به عنوان یک دانش از همین دست منتسب به یونان شده است. «و آن عبارت است از جستن اعضای آدمی به ناگهان، و گویند زیاده بر سه مرتبه هرگاه جست، باد است، و این علم متعلق است به حضرت ذوالقرنین که آدمی را از خیر و شر و نفع و ضرر آگاه می‌گرداند و این مکرر به تجربه رسیده است». در واقع، این حرکتهای ناگهانی نوع تفأل به خیر و بد است و گویی حوادث ناگوار، اعضای آدمی را هوشیار می‌کند تا جستنی داشته باشد. این دانش، این نوع جستن‌ها را در جاهای مختلف بدن و دلالات آن بحث می‌کند (اسلامیه، ص 150 ـ 152).

این بود گزارشی از کتاب اختیارات علامه مجلسی که از نظر طبقه‌بندی علوم رایج، هم ذیل آثار تقویمی و نجومی و هم در شمار آثار چند دانشی است، با این ویژگی که سعی کرده اثری برای هدایت عامه بنگارد، هدفی که در بیشتر آثار خود آن را دنبال کرده است. فواید حاشیه‌ای این اثر یکی آشنا کردن ما با تقویم شرعی و دیگری اطلاعات پراکنده اما جالب توجه و گاه نوی است که در اختیار می‌گذارد.

(این مقاله را برای یادنامه مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی نوشتم و علاوه، در مقالات و رسالات تاریخی دفتر چهارم هم منتشر شده است.)

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 762848

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • رضا A1 ۰۴:۴۵ - ۱۳۹۷/۰۶/۱۲
    0 0
    سلام وقت بخیر چگونه می توان بعضی از فصول کتاب چهل گانه علامه مجلسی را تهیه کنم لطفا راهنمایی کنید واقعا نیاز دارم با تشکر فراوان