بروکسل،سومین و آخرین مقصد سفر است . ظریف وهیات برجامی باید در آنجا با خانم موگرینی و سه وزیر خارجه اروپایی مذاکره کنند.

 

هواپیما مسافت مسکو تا بروکسل را حدود 3ساعت طی می کند.موقع فرودآمدن با فرودگاهی کوچک و با هواپیماهایی محدود مواجه می شویم. دقایقی بعد یکی از کارکنان سفارت که خانم میانسالی است و از ابتدا تا انتهای سفر(جز ساعات اقامت در هتل)ما را همراهی می کند، می گوید فرودگاه اصلی بروکسل در جای دیگری واقع شده و جایی که ما در آن فرود آمده ایم،به پروازهای دیپلماتیک و رسمی و نیز هواپیماهای خصوصی اختصاص دارد.

***

از قبل خبرمان کرده اند که برای تیم رسانه ای ویزای بلژیک نگرفته اند و قرار است این کار در فرودگاه انجام شود. بعد از مدتی سرپا ماندن به سالنی راهنمایی می شویم که تعدادی مبل برای نشستن آماده است و البته بی هیچ امکان پذیرایی جز آب.

یکی دو کارمند سفارت که همراه مان هستند چندبار می روند و می آیند. ظاهرا به آنها گفته اند صدور ویزای ما ربطی به وزارت خارجه ندارد و باید توسط اداره مهاجرت انجام شود که زیرمجموعه وزارت کشور است. فرقی نمی کند که بلژیک باشد یا ایران یا افغانستان. همین که باید بین دو وزارتخانه هماهنگی شود،معنایش این است حالا حالاها اینجا ماندگاریم.

بعد یکساعت، غرزدن ها شروع می شود. مگر چقدر می شود تلگرام چک کرد؟هرچند که اینترنت بلژیک از 7دولت آزاد باشد؟ چقدر می شود خاطره گفت؟چقدر می شود سلفی گرفت؟

این کارها که انجام می شود نوبت به متلک پرانی می رسد. مثلا اینکه ملاقات هیات دیپلماتیک با موگرینی فرداصبح است و چون تا آن موقع کسی با ما کار ندارد،به فکر مان هم نمی افتند!

سرانجام ،وقتی خبر خوش صدور ویزاها می رسد که 4ساعت از حضورمان در فرودگاه گذشته. شانس آورده ایم که در بروکسل، شب ازساعت 22 شروع می شود . بنابراین زمان رسیدنمان به هتل فقط یکی دوساعت بعد از غروب آفتاب است!

سیمکارتهای اینترنت دار را که می گیریم به سمت اتاق می رویم. شام را داخل یک پاکت برایمان گذاشته اند. به اندازه همان 4ساعتی که در فرودگاه بوده ایم یخ کرده است.

***

صبح هنگام صبحانه،عراقچی را هم می بینیم. با ظریف و تخت روانچی سر یک میز نشسته اند.کنجکاوی روزنامه نگارانه مان می گوید که سگرمه هایشان توی هم است. آیا عراقچی که یکی دو روز زودتر به بروکسل آمده و بحثهای کارشناسی اش را به ظریف گزارش داده،خبری از سختی مذاکرات داده؟ یا دلیل دیگری در میان است؟

فرصت نمی کنیم بیشتر در عالم تخیل غوطه ور شویم. باید به محل شورای اتحادیه اروپا برویم؛همانجایی که ظریف و موگرینی باید حرفهای همدیگر را بشنوند  و برای نشست بعدازظهر که با حضور سه وزیرخارجه انگلیس و آلمان و فرانسه برگزار می شود،آماده باشند.

خبرنگارهای دیگری هم هستند. از شبکه های انگلیسی و آلمانی و فرانسوی و... منتظرند ظریف بعد از مذاکره با موگرینی مصاحبه کند. یکی دوساعت بعد ظریف می آید. برخلاف صبح که چهره اش جدی بود، این بار بشاش است. در حرفهای کوتاهش می گوید با موگرینی مذاکرات خوبی داشته باز هم از لزوم تضمین ها اروپایی ها به ایران در حفظ برجام می گوید.

***

ناهار را مهمان سفارت ایرانیم. در مسکو خورش قیمه بادمجان بود و اینجا قرمه سبزی.انتقام شام دیشب را هم گرفتیم! بعد از ناهار گروهی از رسانه ای ها به هتل رفتند و جمعی دیگر به سمت مرکز شهر رفتیم.

مناطق قدیمی شهر،معماری سنتی و حتی می خواهم بگویم کهنه ای دارند. از ساختمانهای خیلی بلند خبری نیست.  موانعی که در خیابانهای مختلف به منظور کارهای عمرانی گذاشته اند ترافیک درست کرده و به همین دلیل هم نمی توان از کنار خیابانها به عنوان پارکینگ،چندان استفاده کرد.به همین دلیل پیداکردن جای پارک برای راننده خودرویی که با آن آمده ایم کار آسانی نیست. او می گوید کارهای عمرانی کند پیش می رود.و به عنوان مثال از بازسازی میدانی در نزدیکی خانه شان حرف می زند 4-5سال طول کشیده است!

سفر کوتاه است و صرف نمی کند که برای جستن دلیل این همه کندی ،همین وقت کم را مصرف کنیم. به ویژه اینکه هوای مه آلود و خنک بروکسل که در برخی مناطقش با حضور درختهای انبوه، رویایی تر و زیباتر جلوه می کند، کاستی ها را برای ما که مدتی ناچیز در آنجا می مانیم،پنهان می کند.

گردش مختصر در منطقه مرکزی شهر را که از خیابانهای اطراف میدان معروف گراندپالاس شروع شده تا وسط میدان ادامه می دهیم.ساختمانهای میدان در قرنهای 15 و 17 ساخته شده اند و نمونه ای از معماری کهن اروپایی را به رخ می کشند.گویا مردم جشنهای ملی و کریسمس را در اینجا برگزار می کنند.

نزدیک میدان، مجسمه عجیبی را دیدیم که می گویند نماد کشور بلژیک است. مجسمه پسرک عریانی است که از برنز ساخته شده و او را در حال ادرار کردن نشان می دهد. این مجسمه در سایزهای متفاوت در مغازه ها هم به فروش می رسد.افسانه ای هم برایش نقل می کنند. به این ترتیب که در اوایل قرن 12میلادی که کشورشان مورد حمله قرار می گیرد،کودکی خردسال به اسارت درمیاید و او را در سبدی می گذارند و از درخت آویزان می کنند. کودک از همانجا روی سر سربازان دشمن ادرار می کند و...

البته روایتهای دیگری هم از این کودک هست. اما هرچه باشد - چه راست یا دروغ - بهره گیری از چنین نمادی برای یک کشور، آن هم در اروپایی که متمدنش می نامند، توی ذوق می زند.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 778552

برچسب‌ها