۰ نفر
۱۴ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۵:۴۱

یک عمر برنامه‌ریزی می‌کنیم، سگ‌دو می‌زنیم، و سودای آرزو(ها)یی را در سر می‌پرورانیم که همه زندگی ما بدان(ها) وابسته است.

پیرمرد برای تحقق آرزوی دیرین خود و همسر فقیدش،
راهی سفری دور و دراز می‌شود...

* * *
یک عمر برنامه‌ریزی می‌کنیم، سگ‌دو می‌زنیم، و
سودای آرزو(ها)یی را در سر می‌پرورانیم که
همه زندگی ما بدان(ها) وابسته است.
و واقعیت تلخ زندگی همه ما این است که
هیچگاه،
بله هیچگاه مجال آن را پیدا نمی‌کنیم
پی آن(ها) برویم و
به همین سادگی، گویا همگی محکومیم به اینکه
آرزوهایمان را با خود به گور ببریم!

به قول دوستی وقتی جوانی و عشق موتوسیکلت هزار دیوانه‌ات کرده، پول نداری!
و وقتی که پول داری، دیگر نه از جوانی خبری هست و نه از عشق موتور هزار!

حالا این جوان قدیمی، یکه و تنها،
می‌خواهد به آرزوی کودکی خود و همسر درگذشته‌اش،
جامه عمل بپوشد که
پسربچه‌ای سمج، در رخت پیشاهنگی،
به زور هم‌سفر این مسافرت پرمخاطره می‌شود.

بنا به اقتضای ژانر،
سفر و سختی‌ها و ناملایمات آن،
تلاشی است برای نائل آمدن به شناختی ژرف‌تر از
خود، دیگران و زندگی!

در هر حال، آپ سرشار از مفاهیم عمیق انسانی است که
انسان را به تامل وامی‌دارد تا تجدید نظری داشت باشد در اینکه
نکند که روزمرگی، زندگی‌اش را از زندگی تهی کرده باشد؟
نکند آرزوهایش را ذخیره آخرتش کرده باشد؟
نکند شخصیت‌های آرمانی و کاریزماتیک،
چیزی جز ساخته و پرداخته‌های ذهن ساده و زودباور وی نبوده باشند؟
نکند قدرت آرزوهای بی‌نظیر کودکی (و کودک درونش) را دست کم گرفته باشد؟
نکند عشق را در ماندن و درماندگی و درجا زدن اسیر و زمین‌گیر کرده باشد؟ و
فراموش کرده باشد که عشق، رفتن، صیرورت و خود را درنوردیدن است؟

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 134955

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =