مهدی درستی: آنان شاهدان و راویان جنگ بودند، صحنهها و لحظات تاریخی را در قاب عکس جاودان کردند و اسناد تصویری گرانبهایی را برای همیشه به یادگار گذاشتند اما هیچگاه خودشان در کادر نبودند و دیده نشدند؛ عکاسان، رزمندگانی بودند که به جای اسلحه، دوربین عکاسی بر دوش داشتند.
محمود ظهیرالدینی از جمله عکاسان دفاع مقدس است که با آثار خود لحظاتی ماندگار را از هشت سال دفاع مقدس به تصویر کشیده و جاودان کرده است.
با او که صدمات و جراحات شیمیایی را به عنوان یادگار جنگ با خود دارد و دو هفتهای است که برای چندمین بار در بیمارستان بستری شده، درباره عکسهایش و لحظات تلخ و شیرینی که در این هشت سال تجربه کرده است، گفتوگو کردهایم.
خاطرهای از فداکاریها
ظهیرالدینی درباره دلاوریهایی که در میانه میدان جنگ شاهد آن بوده است، میگوید: «در یک محور عملیاتی، لودری در حال خاکریز زدن بود، بیشتر از دو متر نمیزد که رانندهاش را با گلوله مستقیم میزدند، چند نفر راننده دیگر هم داشت که پشت دیواری سیمانی سمت دیگری در امان نشسته بودند و وقتی گلوله مستقیم به راننده قبلی میخورد، نفر بعدی سریع پشت لودر میرفت و جنازه او را بیرون میکشید و شروع به خاکریز زدن میکرد. آنان به شهادت یقین داشتند و هر پنج نفر تکتک بالای لودر رفتند و هرکس یک متر، دو متر خاکریز میزد تا عراقی ها میزدنش.»
شبی عجیب
ظهیرالدینی شبی را که در جبهه شیمیایی شد، چنین روایت میکند: «همان شبی که شیمیایی شدم رفتم خط دیدم مکان مناسبی برای عکاسی کردن است، به جز دوربین هم وسیله دیگری نداشتم، شب در سنگرهایی که بود خوابیدم و به راننده هم گفتم ماشین را اینجا پارک کند. یک راننده اراکی گذاشته بودند تا من را به مکانهای مختلف ببرد، او گفت: «من اینجا نمیمانم خطرناک است و من گفتم بهتر است برای عکاسی اینجا بمانم تا ساعت ۱۲ ظهر که آفتاب در این سمت هست عکاسی کنم. او هم رفت و من خوابیدم که شب شیمیایی زدند و چون ماسک نداشتم صبح بیدار شدم و دیدم خون بالا میآورم و سریع من را پشت یک وانت انداختند و فرستادند عقب.»
پشت به تانکهای عراقی در حال عکاسی از رزمندگان
این عکاس باسابقه در مورد امکانات حداقلی عکاسان برای مراقبت از خود در میدان جنگ، میگوید: «بچههایی که برای عکاسی به جنگ میآمدند، تجهیزات زیادی نداشتند، زیرا در منطقه به صورت دائم مستقر نبودند و میگفتند میرویم برمیگردیم. ولی غافل از اینکه اتفاقات این چنینی هم رخ میداد، یا مواقعی که شیمیایی میزدند و همه ماسک داشتند ولی عکاسان در همان هوا تنفس میکردند و به عکاسی میپرداختند.»
او اضافه میکند: «من عکس دیگری هم دارم که عراق در حال پاتک زدن است و من رفتم روبهروی خاکریز خودمان تا از نیروهای خودی عکاسی کنیم و اصلا حواسم نبود که پشت به نیروهای عراقی هستم و تانکهایشان دارد به سمت ما میآیند.»
همیشه داوطلب بودم
ظهیرالدینی با اشاره به اینکه قبل شروع عملیات از آن مطلع میشد، درباره علاقهمندی همیشگیاش برای حضور در خط مقدم، میگوید: «من اغلب به عنوان رزمنده اعزام میگرفتم و عملیات هم که میشد، از آنجا که دکتر خرازی رییس ستاد تبلیغات جنگ بود قبل عملیات میدانستیم امشب یا فردا عملیات است، شاید خبرنگاران سایر رسانهها با تاخیر متوجه میشدند، اما بدون آنکه به ما بگویند عملیات هست میپرسیدند چه کسی به خط میآید و من و چند نفر دیگر هم همیشه داوطلب بودیم.»
او ادامه میدهد: «گاهی اوقات هم شب در مسیر بودیم که عملیات میشد و صبح خودمان را به منطقه میرساندیم یا به محض رسیدن به منطقه عملیاتی آغاز میشد و ما شروع به عکاسی میکردیم.»
تفکر کارمندی نداشتیم
او یکی از ویژگیهای اغلب عکاسان جنگ را دوری از نگاه کارمندی عنوان میکند و میگوید: «اصلا تفکر ما آن زمان کارمندی نبود و همه چیز شکل داوطلبی داشت، تعدادی از عکاسان هم بودند در ایرنا که نمیرفتند و کسی هم به آنان خردهای نمیگرفت. جنس ما جنس جنگ رفتن بود و از ابتدا هم که رزمنده بودیم و سپس به عنوان عکاس وارد منطقه شدیم تصورمان این بود که عکاسی سختیهای کار رزمندگان را ندارد.»
شبهای عملیات خیبر
او در مورد خاطرات خود از حضور در عملیات خیبر میگوید: «در عملیات خیبر شبی به خط زدیم و دو محور را در دو شب اول گرفتیم که شب سوم وقتی به خاکریز عراقی رسیدیم لو رفته بودیم و تا نزدیک شدیم یک دوشکا گذاشتند و با منورهای ۱۴ تایی که شب را مثل خورشید روشن میکرد، همه را به رگبار بستند و خیلی سریع سینه خیز برگشتیم عقب اما تعداد زیادی از بچهها آنجا شهید شدند.»
تلاش برای خبررسانی سریع به تهران
به گفته ظهیرالدینی سرعت انتقال خبرها و عکسها به تهران یکی از مهمترین نکاتی بود که باید آنان در نظر میداشتند. او در این مورد میگوید: «اگر اتفاق خبری بود که باید زود به تهران میرسید، تنها کاری که برای سهولت در کار میتوانستیم انجام دهیم، سیاه و سفید گرفتن عکسها بود به دلیل آنکه در خود خبرگزاری امکان تبدیلشان وجود داشت. مواردی هم که عملیات حساسی بود فیلمها را با ماشین به خبرگزاری میفرستادیم تا سریع تبدیل و منتشر شود.»
او ادامه میدهد: «شیوه عکاسی مانند الان که دیجیتال باشد نبود و فیلمهای ۱۲ تایی بود که نمیشد بیخودی رگباری عکس بگیریم، مانند الان نبود که یک عکاس از یک مصاحبه ۵۰۰ تا عکس میگیرد، آن زمان باید کم و گزیده میگرفتیم، شروع عکاسی من از جنگ بود و داشتم تجربه میکردم، مشکلاتی مانند محدودیت نگاتیو وجود داشت و باید مدیریت میکردیم که به درستی از آنها استفاده کنیم.»
عکسهایی که آرشیو شدند
او در مورد سرنوشت عکسهایش میگوید: «همه عکسها در اختیار خبرگزاری است، یک نسخه هم به عنوان صاحب اثر به ما نمیدهند و وقتی هم درخواست میکنیم که عکسهایمان را بدهند، تقاضای مبلغی برای هر عکس میکنند.»
او ادامه میدهد: «آنان نه خودشان از عکسها درست استفاده میکنند و نه به بچههای عکاس تحویل میدهند که خودشان کتاب عکس دفاع مقدسی منتشر کنند.»
او میگوید: «زمانی هم برنامهای برای دیجتیال کردن عکسها داشتند که نگاتیوها را پس از اسکن کردن بدون توجه به نظم و قافیههایش داخل گونی جمع کردند، انگار نه انگار که سرمایههای این مملکت است.»
او همچنین با انتقاد از وضعیت نگهداری نگاتیوها، میگوید: «افرادی هم که برای اسکن عکسها استخدام شده بودند بدون هیچ تخصصی به این کار مشغول میشدند و سلیقهای آثار را اسکن میکردند و به ظرافت نگاتیو و حساسیت کار هیچ توجهی نمیکردند. البته این آسیبها تنها محدود به بخش دفاع مقدس نیست و آرشیو ایرنا که از سال ۱۳۰۳ جمع آوری شده بود دستخوش این مسایل شده است.»
او میگوید: «انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس خوشبختانه بخشی از عکسها را جمعآوری کرده است اما باز هم کامل نیست و بهتر است از این آثار کپیهایی تهیه شود تا در مکانهایی چون موزهها، کتابخانه ملی و ... توسط افراد متخصص و آشنا با این حرفه نگهداری شود.»
ظهیرالدینی همچنین با اشاره به چهار دوره که مسئولیت سرویس عکس ایرنا را برعهده داشت، میگوید: «مجموعه عکسهای سالهای اول جنگ هم هست که به صورت کتاب منتشر شده است و قابل استفاده است. در همین زمینه آنقدر ما ناراحت شدیم و حرص خوردیم، چهار دوره من رییس اداره عکس ایرنا بودم و فردی مسئول آرشیو شده بود که اطلاعی از نحوه نگهداری نگاتیوها نداشت، وقتی که زونکن نگاتیوها را تحویل میداد طرف مقابل به صورت فلهای و نامرتب آن ها را تحویل میداد و او هم بدون اینکه خردهای بگیرد دریافت می کرد و بار دیگر هم نگاتیوها را می داد به او یکبار گفتم وقتی بار اول که زونکن های مرتب را دادی و به صورت فلهای تحویل گرفتی نباید دفعه دیگر به آن فرد میدادی، الان چگونه میخواهی این نگاتیوها را از روی شماره مرتب کنی؟ در پاسخ من میگفت که خب باید یک نفر اینجا باشد که این کار را انجام دهد. در کل اصلا توجهی نمیشد. آن زمان هر اتفاق یا مراسمی که بود به ایرنا فقط اعلام میکردند که برای تهیه عکس بیاید و به سایر رسانهها هم تحویل دهد.»
چند عکس و چند خاطره
مروری بر چند یادگاری از آثار این عکاس دفاع مقدس، پایان بخش گفتوگویمان بود که در ادامه میخوانید:
عکاسان در مواقع حساس جنگ با شجاعت تمام همراه گردانهایی بودند که شب به خط میزدند، یکی از شبهایی که در جبهه بودیم، یکی از بچههای طرح کاد خبرگزاری (همان که در آخر عکس سمت راست سر خود را خم کرده)، از بین دوستان بلند شد و با ما سلاموعلیکی کرد. شب عملیات این بچه طرح کادی و باقی گروه میخواستند به خط بزنند. شب گذشت و عملیات انجام شد و فردا صبح که آمدیم بچهها را دیدیم از آن جوان پرسیدیم که گفتند شهید شده است.
این عکس مربوط به یکی از عملیات در منطقه جنوب کشور است؛ این رزمنده به دلیل اصابت ترکش، سر و دستش خونین بود و وقتی که ما را دید سعی کرد صاف بایستد. خونریزی او در عکس به دلیل سیاه و سفید بودن مشخص نیست.
این پیرمرد هم عمو حسن نام داشت، یک روز دو اسیر گرفته بود که روی کول یکیشون نشسته بود و نفر دوم را هم به فاصله پنج متر جلوی خودش آورده بود عقب. پیرمرد با حال و باصفایی بود.
یک روز که رهبری (آن زمان رییسجمهور بودند) به مناطق عملیاتی غرب کشور آمده بودند، داشتم از رزمندگان و ایشان عکس میگرفتم، گفتند که نمیشود که شما مدام از ما عکس بگیری خودت هم بیا و در عکس باش، من هم دوربین را تنظیم کردم و یکی از بچهها آمد و این عکس ثبت شد.
57243
نظر شما