جریان سیال مرگ در زندگی قطع شده اما ادامه‌ دارد

نمایش «چشم بر هم زدن» با قلاب انداختن به وجه های مختلف و نوستالژیک دهه شصت آغاز می شود؛ شاخصه هایی که به اندازه کافی در این سال‌هایِ بیم از آینده و میل به بازگشت به گذشته به شکل های مختلف باز آفریده شده اند.

سارا جمال‌آبادی: حدود دو ماه است که در تالار حافظ،  نمایش «چشم بر هم زدن» به کارگردانی محمد حسین زیکساری و نویسندگی محمد زارعی روی صحنه می رود. نمایشی که در فضای سالهای دهه 60 می گذرد و تنها دو اجرا- روز شنبه و یکشنبه- تا پایان خود فاصله دارد.

این نمایش بر اساس رمان «بزرگ بابای آنتن دار» نوشته فرهاد بابایی، ساخته و پرداخته شده است. رمان «بزرگ بابای آنتن دار» - و البته نمایش چشم بر هم زدن اگر کاتالوگ این نمایش را ورق بزنیم- از دریچه هوشیاری تن و حواس آغاز می شود"نفس ها جاری؛ به زمینی که رویش دراز کشیده اید توجه کنید؛ به سفتی آن و وزن خودتان که روی زمین افتاده است.چشم ها بسته و نفس ها جاری!....به چشمک زدن ادامه بدهید و به آن اهمیت بدهید و جریان خون مغزتان را در کف پاهایتان از یاد نبرید، خونی را که از شما جاری می شود خوب احساس کنید." اما این هوشیاری تن و آگاهی حواس به از دست دادن و فرو ریختن در تلاطم تبدیل وضعیت قرمز به سفید و سفید به قرمز می انجامد. وضعیتی ادامه دار و بی پایان همچون کابوسی که از نقطه پایان اش، مانند تاولی که می ترکد و آب داغ روی باقی سطح پوست می پاشد، دوباره شروع به تازه شدن، انتشار و سوزش می کند.

نمایش «چشم بر هم زدن» با قلاب انداختن به وجه های مختلف و نوستالژیک دهه شصت آغاز می شود؛ شاخصه هایی که به اندازه کافی در این سال‌هایِ بیم از آینده و میل به بازگشت به گذشته به شکل های مختلف باز آفریده شده اند، از تکرار برنامه های تلویزیونی آن سال ها و حتی  موسیقی ها  گرفته تا تولید کالاها و محصولات آن زمانی مثل دفتر و کتاب و حتی شیشه های شیر و ... اما آنچه این نمایش را که بی سر و صدا و حاشیه در تالار دور از هیاهوی شهر- تالار حافظ- روی صحنه می رود، متمایز و قابل توجه می کند؛ متن آن است. متنی بر اساس رمانی که در عین حال که همه این نشانه ها را دارد؛ میل به  فرا از دهه شصتی بودنِ صرف و گریختن از همه این آویزها و نشانه هایی دارد که تا به امروز بر در و دیوار هر نوع روایتی از این سال ها بسته شده  و در عینِ تداعی؛ اجازه درک و لمس بیشتر آن زمان را از تماشاگر-بهتر است بخوانیم مشاهده گر- در هر جایگاهی که باشد؛ گرفته است.

رمان «بزرگ بابای آنتن دار» و بعد بالتبع آن نمایش «چشم بر هم زدن» نه فقط معطوف به دهه شصت وشناسه های آن، صدای بمب و آژیر و نوستالژیی اوشین دیدن و ریسه کشیدن و کفتر پر دادن و شانه های اِپل دار و خوابیدن روی پشت بام نمانده؛ حتی درگیر مرگ در زیر آوار جنگ با همه تکان دهنده بودنش خصوصا با بازی قابل توجه علی پویا قاسمی نمی شود و  از این مقطع ِ هیجان انگیز برای سر و دست نشان دادن در هنر نمایش و تصویر( و حتی ادبیات) استفاده نکرده و با عبور از آن سال ها به همراهی روح های سرگردان آن دهه؛ به دنبال بدن های تکه تکه شده اما ناباور از مرگی که به تمامی آنها را در خود کشیده، تا همین امروز و این زمان و اتفاق هایی که افتاده حرکت می کند و منجمد نمی شود.

رمان و متن نمایشی زاییده شده از آن؛ جسم های مرده آن سال ها را از زیر آوار و جلوی صفحه کوچک تلویزیون 14 اینچ سیاه و سفید ، از زیر خِر خِر امواج ِ رادیویی تا فرکانس های ماهواره ای صاف امروز می کشد اما تنها چیزی که تغییر نمی کند و به لاشه ای پوسیده تبدیل نمی شود؛ اخبار است، اخباری که همچنان از وضعیت سفید به قرمز تغییر می کند و آنتن آن در گوش پسر ِ مرده خانواده فرو می رود و حتی خواب مرگ را برایش سخت می کند.

با استناد به این بن مایه قوی و خلاقانه که نتیجه ذهنیت نویسنده و اجرای هوشمندانه کارگردان است؛ تماشاگر درگیر تراژدی و کمدی در هم پیچیده ای می شود که آغاز و میانه و انتهای داستانش، سیال بودن مرگ در زندگی را به تصویر می کشد و مردگانی را که کاسه چشم های از هم پاشیده شان؛ هنوز به دنبال زندگی است، زندگی که با گذشت سال ها هنوز ؛ همچون عضوی تازه قطع شده؛ احساس می شود اما وجود ندارد.

241243

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 788599

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 12 =