پوتین طی سالهای گذشته از ملیگرایی افراطی اکثریت مردم جامعه استفاده کرده و با جهتدهی این موضوع به نفع خود بهرهوری لازم را از آن کرده است.
مردم روسیه همواره به دنبال یک تزار و ناجی بودهاند و موفقیت و پیشرفت خود را در گرو رهبری او ترسیم کردهاند. این تفکر موجب شد بعد از فروپاشی حکومت تزارها و روی کار آمدن کمونیستها بعد از گذر چند سال بار دیگر روند مدیریت و حکمرانی به سبک تزارها به صحنه بازگردد.
با توجه به روند رقابتی که بین غربگراها و تزارگراهای روس وجود داشت برنامهریزیهای پوتین بعد از قلع و قمع چچنها موجب بر سر کار ماندن او شد و در نتیجه پوتین به عنوان عضو سابق کا گ ب، دموکراسی را بهطور کامل در روسیه ذبح کرد و با افکارسازی در این کشور به سویی حرکت کرد که گویی تنها او میتواند روسیه را آنطور که شایسته است مدیریت کند.
این تصویرسازی اما بحران دیگری را در روسیه شکل داده است. جانشین بعد از پوتین همواره گزینهای است که مورد سوال قرار میگیرد. به واقع از آنجا که سیاستگذاریهای روسیه در راستای حذف احزاب و نبود اندیشههای آزاد در مسیرهای متفاوت شکل گرفته است موجب یکسونگری سیاستهای این کشور پهناور شده است. اصولا کشورهایی که به دموکراسسی بیتوجه هستند نه در پهنه دستیابی به عدالت و آزادی قرار میگیرند و نه توانایی توسعه و رشد اقتصادی کافی را دارند. روسیه نیز وابستگی جدی به فروش مواد خام دارد و از آنجا که تجارت مدرن و پسامدرن را تجربه نکرده و وارد دوره چهارم تجارت جهانی نشده است مشکلات پیچیدهای در زمینه تجارت و توسعه اقتصادی خواهد داشت.
موید این موضوع اشارهای است که پوتین طی سخنرانیهای انتخاباتی خود مبنی بر عدم توانایی کنترل فقر بیان کرده است. هر چند این سخنرانیها اغلب مصرف انتخاباتی دارد اما این کشور اگر با مدلهای دموکراتیک پیش میرفت بهطور قطع شرایطی بسیار بهتر از امروز داشت.
رویکرد روسیه همواره نظامی- امنیتی بوده است و از آنجا که پوتین همه سعی خود را بر توسعه نظامی متمرکز کرده طبیعی است که مشکلات اقتصادی این کشور هر روز فزونی یابد. همچنین دخالتهای مکرر روسیه در اوکراین، گرجستان، قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی نیز همواره هزینههای گزافی بر دوش روسیه گذاشته است. این دخالتها هرچه افزایش مییابد روسیه از نظر اقتصادی ضعیفتر میشود و سیاستهای داخلی آن نیز ناکارآمد تر از گذشته پیش خواهد رفت.
پوتین با سیاستهای خود روسیه را به قهقرا میبرد و اقدامات سلبی آن در منطقه و همچنین دخالتهای نظامی و شیطنتهای سیاسی در خاورمیانه به ویژه در سوریه مشکلات آن را بیشتر میکند. نتیجه این تصمیمات نه تنها ضعف روسیه بلکه منزوی شدن آن در مقابل اروپا و آمریکاست که نمونه اخیر آن را در رفتار با دیپلماتهای بریتانیا شاهد بوده ایم. نظامهای حکومتی با تصمیماتی شبیه روسیه هرگز موفق نبودهاند و آیندهای نخواهند داشت مگر شکست و نابودی.
در کنار مشکلات سیاسی و اقتصادی، روسیه از بحران هویت نیز رنج میبرد؛ فقر در این کشور گسترش پیدا کرده و جمعیت از سویی در حال کاهش است و در این بین تعداد مسلمانان این کشور هم افزایش مییابد، شرایطی کما بیش مانند سالهای آخر اتحاد جماهیر شوروی که این بار هم میتواند به فروپاشی منجر شود.
* سفیر سابق ایران در آذربایجان
منبع: جهان صنعت
نظر شما