در این مستند، کارگردان بی هر تعارفی، رمانتسیم را به کناری نهاده و کاملاً رئالیستی با اشخاص و وقایع روبهرو شده، نه رل مصدقی بودن را بازی کرده و نه سنگ کاشانی را به سینه زده. برای انجام کارش تمامی هنرش را به کار گرفته تا مخاطب بدون خمیازه و با چشمانی باز، مستندش درباره دوسیه مسکوت نخستوزیر مقتول را ببیند و فراموش نکند که بازیگران عالم سیاست نمیتوانند به دستهایشان دستکش مطلقاً سفید بپوشانند.
سیداحسان عمادی در دوسیهاش برای قتل رزمآرا
چندان به حاشیه نمیرود اما در ذکر جزییاتی که به جذابیت اثر میانجامد چندان امساک
نکرده، به قدر کفایت از زندگی شخصی او کلام و تصویر ساخته و سیر ارتقاء مقام سپهبد
مقتول را مغفول نگذاشته. حتی به خصوصیات و عادات شخصی و کاری او اعم از کمخوابیدن و
سحرخیزی و دخالت در جزییات امور زیرمجموعهاش بهخوبی پرداخته و برای روشنتر
نمودن موضوع اخیر، به فرمانهای نخستوزیری برای ممنوعیت بوق زدن اتومبیلها، ممنوعیت
پوشیدن پیژامه در معابر برای مردان و ... به شیوهای نیمه کمیک اشاره کرده تا
روحیهٔ کاملاً نظامیگرانهٔ بدون تساهل و تسامح رزمآرا را نشان دهد.
علیرغم این
تلاش قابل تحسین، چند جای خالی در فیلم او را نمیتوان نادیده گرفت: برای مثال؛ گویا
کارگردان از یاد برده که یکی از بازیگران مهم دهه ۲۰ ایران، حزب توده بوده که
اتفاقاً زلفش در چند واقعه به پای رزمآرا گره خورده که از آن جمله اتهام این حزب
در همکاری با رزمآرا در ترور شاه (بهمن ۱۳۲۷) و نیز فرار تودهایها از زندان در
زمان صدارت وی بوده است. ضمن آنکه تمجیدهای کیانوری (آخرین دبیرکل حزب توده و متهم
به ترور شاه) در کتاب خاطراتش از رزمآرا را هم نباید همچون ۲ مورد مذکور به
موارد مسکوت این دوسیه میافزود.
نکته عجیب دیگری که در این در این فیلم به دوسیهای مسکوت تبدیل شده، رأی اکثریت قاطع نمایندگان به نخستوزیری رزمآراست. یعنی همین کسی که ۸ ماه بعد ترورش صدای هیچیک از نمایندگان را درنیاورد و عجیبتر آنکه همین نمایندگان رأی به عفو و آزادی فردی دادند که با افتخار اعلام کرد: من رزمآرا را کشتم!
و نکته آخر اینکه گویا کارگردان این مستند اصرار چندانی به پیدا کردن راز قتل و ابهامات مربوط به قاتل واقعی ندارد، غافل از آنکه تلاش برای شناختن قاتل میتواند لااقل سرنخی برای شناخت بیشتر و بهتر جریاناتی همچون دربار، فداییان اسلام، جبهه ملی و... باشد.
samadmoqadam@gmail.com
نظر شما