دهه هشتاد، نسلی تازه از نویسندگان و کارگردانهای تئاتر حضوری پررنگ در فضای حرفهای داشتند. جوانهایی با ایدههای خلاقانه و جذاب که از سویی وامدار تجربههای نسل گذشته بودند و از سویی دیگر به چشماندازی وسیعتر میاندیشیدند. به بازیهای روایتی، نوآوری در اجرا و حرکتهای خلاقانه برای تنوع بخشیدن به ابعاد بصری هنر تئاتر اعتقاد داشتند و سراغ مضامینی رفتند که بکر و جذاب بودند.
حال و هوای آن روزهای تئاتر ایران با تجربههای محمد یعقوبی، رضا گوران، نیما دهقان، حمیدرضا آذرنگ، حسین کیانی، اصغر دشتی و چهرههایی دیگر گرم و دوست داشتنی بود. اما از آنجا که هر موجی، روزی فروخواهد نشست. آن روزها گذشت و برای بسیاری از آن نامهای محبوب و پرکار، موفقیت سابق تکرار نشد، هر چند خاطرات آن نمایشها در ذهن دوستداران هنر تئاتر باقی ماند. نمایش «خاموشی دریا» محصول همکاری دو چهره شاخص تئاتر دهه هشتاد، رضا گوران و نیما دهقان است. گوران در قالب نویسنده و کارگردان با «یرما» و «ابرهای پشت حنجره» در یادها مانده و نیما دهقان بیشتر با «مادرمانده»، «خنکای ختم خاطره» و «ترن».
«خاموشی دریا» اقتباسی آزاد از رمانی به همین نام است. یک متن خارجی با تغییرهایی در شخصیتها که در ظاهر ربطی به روزهای پرتنش ما ندارد اما نمونهای شناخته شده از ادبیات مقاومت است و به ایستادگی فرانسویها در برابر هجوم آلمان بر سرزمین و فرهنگشان اشاره دارد. نمایش بسیار مرهون بازی خوب و حضور پرانرژی شهرام حقیقتدوست است. بازیگری که همیشه روی صحنه بهتر از مقابل دوربین بوده و تواناییهایش کمتر در سینما و تلویزیون دیده شده. سکوت زن و شوهر فرانسوی به دلیل طولانی بودن، ملالآور است و این گرمای حضور حقیقتدوست است که تماشای نمایش را قابل تحمل میکند.
آنهایی که اجراهای حقیقتدوست در «همسایه آقا»، «اهل قبور»، «بیداریخانه نسوان» و «ابرهای پشت حنجره» را دیدهاند خوب میدانند که او تنها برای بازی در نقشهایی شبیه افسر اس اس در «خاموشی دریا» مناسب نیست. هر چند از لحظهای که روی صحنه قدم میگذارد تماشاگر میتواند حدس بزند با چه کاراکتری روبروست. اما او این نقش منفی را با اجرایی بیرونی و قوی تاثیرگذار کرده. قدرت بیانش را به رخ کشیده و مهارتش در دیالوگگویی و ترکیب احساسهای متضاد در صحنههایی نزدیک بهم را نمایش داده. در فصلی که از زن برای رقص دعوت میکند، همچون کودکی معصوم به نظر میرسد و جایی که از اهداف حزب نازی و قدرت آلمان در اروپا دفاع میکند مثل آتشفشانی خروشان میغرد و مرد فرانسوی را زیر رگبار کلمات تند و آتشینش خرد میکند.
تماشای بازیاش در «خاموشی دریا» لذت بخش است و اوست که در رقابت با دو بازیگر دیگر، صحنه را تصاحب میکند. این برای بازیگر تئاتر، نهایت موفقیت است. «خاموشی دریا» پایانی امیدبخش دارد، مرگ افسر جوان میتواند پیروزی زوجی باشد که در سکوت با نیستی و هراس مبارزه کردند. این مرگ، نوید چیرگی هنر، زندگی و اصالت بر گفتمانی است که جز خشونت و مرگ، دستاوردی ندارد.
غریب آشنا
تعریفهای کلیشهای و قضاوتهای غیرمنصفانه معمولا متوجه آثاری است که مضمون مذهبی دارند، این قاعده فقط محدود به تئاتر نیست و در سینما و تلویزیون هم وجود دارد. «لیلا... و چند مسافر» به نویسندگی و کارگردانی محمد رحمانیان درونمایه ملی و مذهبی دارد. قصه با داستان جانبازی شروع میشود که شیمیایی شده و سالها پس از پایان جنگ، در بستر شهید میشود. پس از آن تماشاگر با مسافرانی همراه میشود که به سمت مشهد در حرکتند تا به زیارت امام رضا (ع) بروند.
نیمه دوم نمایش پرشورتر و جذابتر است. این به واسطه تعدد و تنوع شخصیتها و خرده داستانهایی است که در این نیمه میبینیم. میتوان گفت، «لیلا...» در میان آثار متاخر رحمانیان، نمایشی یکدست و منسجم، تاثیرگذار و پر حس و حال و درگیرکننده است. او در این سالها آموخته چطور از مهارتش در دیالوگنویسی و تیپسازی استفاده کند، میداند چطور موسیقی و ترانه را به نمایشهایش پیوند بزند و حتی میداند از کدام بازیگر در کدام تیپ استفاده کند. برای همین اگر تماشاگر دنیای رحمانیان و دغدغههایش را بشناسد، «لیلا...» را دوست خواهد داشت.
او به خوبی در این فضای پرآشوب، محبت به ایران را دل مخاطب زنده میکند و از عشق به امام غریبی میگوید که مامن و پناه بسیاری از ایرانیان است. نگاه او به موضوع معجزه هوشمندانه است. هر مسافر از نگاه خود با امام رضا (ع) ارتباط دارد، نوازنده ساز، خواهر شهید، راننده و حتی زنی که سرطان دارد و به امید آرامش به زیارت میرود نماینده اقشار مختلف جامعه هستند که میزان باور و اعتقادشان به مسائل مذهبی یکسان و یک شکل نیست، اما در این برزخ بیامیدی و یاس، رسیدن به بارگاه امامی که دستان پرمهرش را برای پذیرفتن غمهای ما گشوده، عین حاجت روایی است. «لیلا...و چند مسافر» قصه قهرمانهایی است که از دل همین جامعه و روزگار قد افراشتهاند. جانباز شیمیایی، پسر نوجوان، گلین خانم، مرد راننده، نوازنده ساز، زن بیمار و ... در کنار ما زندگی میکنند. به احترام این قهرمانها باید ایستاد.
241243
نظر شما