به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، سوم خرداد همواره و پس از گذشت 36 سال یادآور خاطرات تلخ و شیرینی بسیاری برای مردم ایران است، رویدادی که با این صدا «شنوندگان عزیز توجه فرمایید، خرمشهر، شهر خون آزاد شد.» در ذهن همگان به یادگار مانده است.
به واقع سوم خرداد در تقویم ایران روزی بسیار بزرگ است، روزی که جوانان غیور ایرانی با دستانی خالی و همت متعالی رو در روی نیروهای بعثی ایستادند و پس از 578 روز با آزادسازی خرمشهر فتح الفتوح کردند.
در کنار رزمندگان عکاسانی بودند که با ثبت این دلاورمردی ها یکی از گویاترین تصاویر تاریخ معاصر ایران را از خود به یادگار گذاشتند. به همین مناسبت با سه تن از عکاسان آن دوران گفت وگویی کرده ایم که در ادامه میخوانید.
خاطرهای تلخ از یک روز بارانی در خرمشهر
مسعود زنده روح کرمانی از جمله عکاسانی است که در دوران جنگ تصاویر بسیاری را ثبت کرده است، او که در آن زمان به عنوان دانشجو راهی مناطق عملیاتی شده بود، از خاطرات فتح خرمشهر برایمان می گوید: «حس و حال آن زمان با الان قابل قیاس نیست، زمانیکه خرمشهر آزاد شد جو کشور جنگی بود و تحرکاتی که عراق و ایران داشتند برای مردم همواره دربردارنده اخبار ناامید و امیدوار کننده بود. آزادسازی خرمشهر شروع حرکتهای دیگری شد که پیروزیهایی را برای ایران به ارمغان آورد و شادی و شعفی را در کشور و مناطق جنگی ایجاد کرد.»
او ادامه می دهد: «من هنوز صدای کریمی را فراموش نمی کنم که می گفت خرمشهر، شهر خون آزاد شد. حدود پنج شش ماه بعد که به خرمشهر رفتم، بخش های زیادی از شهر همچنان حال و هوای جنگ داشت و خمسه خمسه های عراق به خرمشهر می خورد. یک شهر عجیبی که تنها یکی دو قسمت آن سالم مانده بود و کوچه ها و خیابان هایش بوی باروت می داد.»
این عکاس درباره تصاویری که از خرمشهر گرفته است، توضیح میدهد: «من وقتی به خرمشهر رسیدم، سوژهای که برایم جالب بود زندگی مردهای بود که در شهر قابل رویت بود. خانههایی که عراقیها در آن زندگی کرده بودند و چیزی از آنها نمانده بود، برخی از تجهیزات نیروهای بعثی، نوشتههایشان روی دیوارها، سنگرها در شهر بودند. شاید اگر با تجربه امروز بودم سوژه دیگری را ثبت میکردم ولی در آن زمان جلوههای زندگی مرده در خرمشهر برایم جالب بود.»
زنده روح کرمانی درباره وضعیت خرمشهر پس از جنگ و سفری که به این شهر داشته، می گوید: «من خیلی کم پس از جنگ به آبادان و خرمشهر توانستم سفر کنم، پس از جنگ یک بار حدود 10، 12 سال پیش به خرمشهر رفتم. آن زندگی که باید جریان داشته باشد جریان نداشت. آنچه که از دوستانم هم که اخیرا رفته بودند شنیدم همین مسئله بود. برایم عجیب است که تکلیفمان را یک جا روشن نمیکنیم. ما یک شهر جنگ زده داریم که بخشهایی از آن را می توانیم یادگار بگذاریم و سایر نقاط آن را بسازیم و مهیا زندگی کنیم اما در طول این سال ها این کار را نکردیم و هنوز زندگی به خرمشهر بازنگشته است.»
او به یادماندنیترین خاطرهاش از خرمشهر را اینطور توصیف می کند: «در خرمشهر چیزی که هیچگاه نمی توانم فراموش کنم، آن لحظه هوای نیمه بارانی بود که عراق شروع به خمسه خمسه زدن کرد و من به یک ساختمان پناه بردم که بعدها فهمیدم بیمارستان بود. آنقدر در طول این سال ها ناراحتم که در بیمارستان زیر پایم پر بود از پوکه های فشنگ و من نتوانستم عکس بگیرم و فقط گریه می کردم.»
خوشحالی توام با تلخی فراق رفیقان
جاسم غضبانپور از جمله عکاسان بومی خرمشهر است که در زمان فتح این شهر در مناطق عملیاتی نبوده است ولی با این حال آزادسازی شهرش را بهترین خاطره اش از دوران جنگ می داند و درباره سفر دوباره اش به این شهر اینطور توضیح می دهد: «من به دلیل آنکه خرمشهری هستم، همچنان آنجا زندگی میکنم و تمام اقوامم آنجا هستند و ماهی حداقل یک یا دو بار به آنجا سفر میکنم و رابطهام با خرمشهر قطع نشده است.»
او درباره وضعیت امروز خرمشهر پس از 36 سال میگوید: «خرمشهر هنوز خرابه شهر است و در حد آن باقی مانده است. خرابه شعر به این معنا که خرمشهر قبل از جنگ آب درجه یک و هوای خوب داشت ولی پس از جنگ آب شرب و فاضلاب مردم یکی است، اشتغال و کار برای جوانان وجود ندارد، هوا بسیار بد است و به همین دلیل خرابه شهر است.»
این هنرمند اضافه میکند: «خرمشهر شهری است که اقتصاد درجه یک قبل از جنگ داشت، بزرگترین بندر ایران بود، بیشترین توریست را داشت و همه چیز آن درجه یک بود، الان تبدیل به خرابه شهر شده است.»
این عکاس درباره خاطره ای که از فتح خرمشهر همواره در ذهن دارد می گوید: «حادثه خرمشهر برای من دو وجه داشته است، اول اوج خوشحالی که پس از 18 ماه شهرم آزاد شد و توانستم وارد آن بشم و دوم هم در عملیات بیت المقدس یکسری از عزیزترین دوستان دوران مدرسه ام به شهادت رسیدند که برایم تلخ بود.»
غضبانپور افزود: «کتابی هم دارم با عنوان «شهدای تیپ 22 بدر» که متعلق است به 50 شهید خرمشهری عملیات بیت المقدس که از دوستان من هم بودند.»
شهری در اسارت اما زنده
امیرعلی جوادیان یکی عکاسهایی است که در آن مقطع از سوی خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران برای عکاسی به منطقه اعزام شده بود و در طول عملیات بیتالمقدس صحنههای نابی را به تصویر کشید که این چنین دربارهشان می گوید: «عملیات بیت المقدس از ابتدا تا انتها یک ماه طول کشید، در آخرهای کار بچهها واقعا خسته شده بودند، کمبود تجهیزات کم تری داشتیم، حضور یک ماهه بچه در جبهه و گرمای شدید هوا دست به دست هم داده بود تا توانی برای رزمندگان باقی نماند. در همین حال و با خستگی تمام بود که بچه ها با پای پیاده و آرام آرام به سمت خرمشهر رفتند، اتفاق عجیبی بود، برای مرحله آخر عملیات خاصی تدارک دیده نشده بود و همه چیز در یک روز اتفاق افتاد و در نهایت هم 19 هزار اسیر عراقی داشتیم که در فضای جنگی اتفاقی خاص بود.»
او می افزاید: «شهری که واقعا اسم عوض کرد، ابتدا خرمشهر بود و در زمان اشغال به خونین شهر تبدیل شد. شهری مظلوم که دشمن تا توانست آن را به توپ بست و خانهها را ویران کرد، وقتی وارد خرمشهر شدیم مناطق بسیار زیادی مین گذاری شده بود، در همان روز فتح خیلی از بچهها به سبب ناآشنایی با محیط روی مین رفتند و شهید شدند. روز سوم خرداد بسیار عجیب بود، تمام مردم ایران از اردبیلی، یزدی و... در روز فتح خرمشهر در این شهر بودند.»
جوادیان درباره فعالیت عکاسی پس از آزادسازی خرمشهر توضیح می دهد: «بعد از آزادی خرمشهر شروع به عکس گرفتن از تمام ویرانیهای شهر کردیم، دیدن شهری که تا دیروز حیات در شریان های اصلی اش جریان داشت در این وضعیت کار سختی بود، اما شیرینی فتح این سختی را کمی راحت می کرد، از هر منطقهای مانند مدرسهای که ویران شده، آزمایشگاه و بیمارستانی که سقفش ریخته عکس می گرفتم. در شهر گشت می زدم و در کوچه پس کوچهها به دنبال سوژه بودم که چشمم به مسجد جامع از درگاه این پنجره قدیمی افتاد، زاویه قشنگی بود که مسجد از پشت این پنجره به دیده میشد.»
این عکاس میافزاید: «وقتی کاملا وارد خرمشهر شدیم ظهر شده بود و در هر طرف به دنبال سوژه ای برای عکاسی می گشتم که ناگهان از دور دیدم یک نفر در حال خواندن نماز است و دارد سجده می کند. در پشت او هم یک سنگر زیبا و نخلی بود که فضای خیلی خوبی برای عکس ایجاد میکرد. آن نخل برای من تمثیلی از سرافرازی و آزادیخواهی بود که در صلابت و استوار ایستاده است و آن سنگر هم بیانگر امید به طی کردن مسیر. یادم هست بعدها از روی این عکس نقاشی های بسیاری کشیده و تندیس هایی طراحی شد.»
57243
نظر شما