۰ نفر
۸ آذر ۱۳۹۶ - ۰۵:۴۵

۱- هر چیزی وقتی به اوج کمال خودش می‌رسد از دسترس تعریف دور می‌ماند.

آن وقت است که یا باید به دامن شعر متوسل شد و با توصیفات شاعرانه به انشانویسی رو آورد و یا صریح و آشکار گفت: نمی‌دانم چه باید گفت. استاد شفیعی‌کدکنی در کتاب خواندنی در احوالات و مقامات م.امید می‌گوید: شبی از اخوان پرسیدم تو یک دوره درخشان ده‌ساله در کارنامه شعری‌ات داشتی. در آن ده‌ سال چه اتفاقی افتاد که آن همه آثار درخشان به ادبیات فارسی اضافه شد؟ اخوان تا صبح کلی دلیل منطقی آورد تا به من اثبات کند که آن ده‌ سال خیلی اتفاقات دست به دست هم دادند تا آن سروده‌ها به منصه ظهور برسند اما دم صبح وقتی دید نمی‌تواند حق مطلب را ادا کند گفت: در آن سال‌ها چیزی از دامن غیب در دامن من گذاشتند. (نقل به مضمون). بله، گاهی چاره‌ای جز این‌که بعضی رخ‌دادها را به عالم غیب حواله دهیم نداریم، چون با زبان زمینی نمی‌توانیم توضیح بدهیم دقیقاً چه اتفاقی افتاد. بازی برگشت ایران و استرالیا که به حماسه ملبورن شهرت یافت در زمره این اتفاقات است. یک بازی عجیب و غریب که هر چه فکرش را بکنید و هرچه به تماشای چندباره آن بنشینید نمی‌توانید بفهمید چه اتفاقی افتاد. شاید بتوانید بگویید: خیلی عجیب بود. اصلا یه جوری بود. دیگه تکرار نمی‌شه. هرچی بود فوتبال نبود.

۲- بله، هرچه بود فوتبال نبود. به هرحال فوتبال با همه غیرقابل پیش بینی بودنش یک قوانینی دارد، یک حداقل هایی دارد، یک دو دوتا چهارتایی دارد. مگر می شود این همه اتفاق خلاف آمدعادت در یک مسابقه نود دقیقه ای بیفتد. سرعت استرالیایی ها آن قدر زیاد بود که همه ما فکر می کردیم مشکل از پخش تلویزیونی است و دارند فیلم را با سرعت بالا نمایش می دهند. فشار آن قدر روی دروازه ما زیاد بود که بعدها عابدزاده گفت: پنج شش دقیقه از بازی گذشته بود که یکی از بچه ها آمد و گفت: چه قدر دیگه مونده نیمه اول تموم بشه. و این حس را ما هم که پای تلویزیون نشسته بودیم داشتیم. کافی بود کمی انصاف داشته باشیم تا حکم کنیم: استرالیا شایسته پیروزی است و ما در مقابل این تیم قدرتمند هیچ حرفی برای گفتن نداریم. اما فوتبال میدان دل و دلدادگی است و بخصوص وقتی پای تیم ملی در میان باشد سخن گفتن از انصاف و عدل و اخلاق و این حرف ها شوخی است. در چنین مسابقه ای فقط باید بازی را برد. به هرقیمتی. کدام آرژانتینی ای گلی را که مارادونا با دست به انگلستان زد مردود می داند؟ او با دست گل زد و بعد این حیله خود را دست خدا نامید و همه آن ها که دوستش داشتند سخنش را پذیرفتند. ما هم اگرچه می دانستیم پیروزی حق استرالیایی هاست و آن ها خیلی بهتر از ما بازی می کنند اما دلمان می خواست اتفاق غیرمترقبه ای رخ دهد و زیر لب زمزمه می کردیم: ای خدا ای فلک ای طبیعت، شام تاریک مارا سحر کن! و سحر شد. خدا و فلک و طبیعت صدای مارا شنیدند و آرزوی محال رنگ واقعیت به خود گرفت. البته دلایلی را هم می توان برای غلبه ما بر استرالیایی ها برشمرد. من چندبار فیلم بازی را دیده ام و به گمانم دو عامل مهم در راه یابی ما به جام جهانی از دیگر عوامل موثرتر بودند: اول از همه و مهم ترینش: احمدرضاعابدزاده. دروازه بان استثنایی تاریخ فوتبال ایران. او در این بازی جز در یک مورد تقریبا بی نقص ظاهر شد. روی دو گلی که دریافت کرد ذره ای خطا نداشت. هر دروازه بان دیگری هم جای او بود در مقابل آن دو ضربه هیچ کاری نمی توانست صورت دهد. در عوض او توپ هایی را گرفت که کم تر دروازه بانی در دنیا قادر به مهار آن ها بود. اما این همه ماجرا نبود. آن چه او را به ستاره درخشان این بازی بدل کرد روحیه ویژه و ممتاز او بود. چطور در جهنم ملبورن خنده از روی لبان این مرد محو نمی شد؟ با چه اعتماد به نفسی دوبار توپ را با یک دست دفع کرد؟ چه انگیزه ای او را وا داشت در اوج آن همه فشار و استرس روی زمین پشتک بزند؟ انگاری مطمئن بود بازی را نمی بازیم. از کجا؟ آن همه اطمینان و اعتماد از کجا می آمد؟ عابدزاده همیشه دروازه بان خوب و مطمئن بوده. روزِ بد به ندرت در کارنامه اش دیده می شود اما آن روز چیز دیگری بود. فوق العاده بود و درخشان ترین ستاره ای که در زمین درخشید. و اما دومین عامل مهم توفیق ما در این مسابقه: دیوانه ای که به ناگهان و بی هیچ دلیلی به سمت دروازه ایران هجوم آورد و تور دروازه را پاره کرد. مردک زشت رویی که حتی محبوب هم وطنان استرالیایی اش نبود. کاری که او کرد اگر نگوییم بیش تر از عابد زاده به تیم ملی یاری رساند دست کم باید بگوییم کاری بود همسنگ دلاوری های احمدرضاعابدزاده. او هم غیرت ایرانی ها را برانگیخت تا پاسخ این گستاخی را به بهترین شکل بدهند و هم به ما فرصت داد تا اندکی از آن فشار خرد کننده خلاص شویم و هم این که روحیه استرالیایی ها ر ا به کلی درهم ریخت. استرالیایی ها در بازی رفت علیه ما بسیار لغز خواندند.

مارا به بی فرهنگی متهم کردند و مدعی شدند تماشاگران ایرانی در حق آن ها توهین و تحقیر بسیار روا داشتند و کلی حرف و حدیث دیگر. و حالا جلوی چشمشان دیوانه ای کریه منظر همه آن چه گفته بودند را به باد هوا بدل کرد و این تیم مدعی و مغرور را در مظان اتهام نشاند. حالا حتی اگر آن ها بازی را هم می بردند باید پاسخگوی این رفتار زشتشان می شدند. رفتار زشتی که به هیچ وجه قابل توجیه نبود. آن ها دو گل هم از ما پیش بودند و هیچ دلیلی برای این رفتار ناپسند نداشتند. درست از همین جا بود که ورق برگشت. حالا سه عامل دست به دست هم دادند تا بتوانیم استرالیایی های بی نزاکت را ادب کنیم. انگیزه ما برای درهم شکستن این به اصطلاح قاره( خودم با این به اصطلاح خیلی حال کردم. اصلا یه وقتایی حال می ده با ادبیات کیهان صحبت کنی) با همین حرکت ابلهانه ده چندان شد. نیروی فیزیکی هدر رفته نیز در آن هفت هشت دقیقه باز تولید شد. حریف نیز درهم شکسته و تحقیر شد. و حالا همه چیز آماده بود برای فرو ریختن هیمنه پوشالی تیم کشوری که با کم تر از صد و بیست و سال سابقه آمده بود به ما درس اخلاق و ادب بدهد. کریم باقری و خداداد عزیزی دو نام ماندگار شدند در تاریخ و با دو گل پیاپی جایشان را برای همیشه در قلب ایرانی ها سفت کردند.

۳- آن چه کیلومترها دورتر از جهنم ملبورن اتفاق افتاد خود حماسه ای دیگر بود. مردم ناگهان و بدون هیچ برنامه از قبل تعیین شده ای به خیابان ها ریختند. در همه جا. من آن روزها مشهد بودم. برای سرکشی به خانه پدری رفته بودم. سر و صدای بیرون از خانه مرا هم به خیابان کشاند. باور نکردنی بود. مردم تا پاسی از شب در خیابان ها بودند. می زدند و می رقصیدند و هلهله می کردند. بی حجاب و باحجاب، عامی و عالم، روشنفکر و حزب اللهی و ...همه و همه در کنار هم. درست مثل بعدازظهر سوم خرداد 1361 که خبر آزادی خرمشهر در سرتاسر ایران منفجر شد و خونین شهر یک بار دیگر خرمشهر نام گرفت. از ابتدای پیروزی انقلاب 57 این دومین باری بود که همه مردم شادمان بودند. من فقط راه می رفتم و گریه می کردم. هیچ چیزی به اندازه دیدن شادمانی همه مردم نمی تواند خوشحال کننده باشد. آیا این اتفاق بازهم تکرار می شود؟

* این یادداشت نخست به تاریخ ۹۶.۸.۵ در سایت فرهنگستان فوتبال منتشر شده است.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 732050

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 13 =