۱ نفر
۲۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۶:۲۶

آن زمانی که هنوز «ب.ز» و «م.خ» و «ش.ج» و کلا از این نام های من درآوردی برای انواع متهمان نفتی و غیر نفتی رایج و رسم نشده بود ما یک «م.ز» خیلی دوست داشتنی، داشتیم؛ سالهای نوجوانی،خانه روزنامه نگاران جوان ایران،هفته نامه تکرار نشدنی خانه،ما،خاطرات،خطرات و....

من اما قبل از عضویت در خانه روزنامه نگاران جوان با صفحه دانش آموز روزنامه «خبر جنوب» همراه بودم و در حال آموختن الفبای دنیای کاغذی و روزنامه نگاری، آن جا نیز مردی مطبوعاتی بود و دلسوز که شاید بیش از همه دغدغه نوجوانان و جوانان داشت؛«حسین واحدی پور».

او بهمن پگاه راد-یکی از نویسندگان مطرح حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان کشور- را مسوول صفحه دانش آموز روزنامه اش کرده بود؛صفحه دانش آموز خاطره انگیزی که بعدها جوانان روزنامه نگار زیادی به جامعه مطبوعات کشور معرفی کرد.

*****

خانه روزنامه نگاران جوان که آن سالها با نام «خانه» معروف بود واقعا خانه امنی بود برای روزنامه نگاران نوجوان و جوانی که عطش دنیای جذاب روزنامه نگاری داشتند؛ سالهایی که تلگرام و اینستاگرام و انواع شبکه های اجتماعی که چه عرض کنم حتی ایننترنت هم هنوز در ایران درست و حسابی دسترسی عمومی نداشت.

سالهایی که بچه های روزنامه نگار غیر حرفه ای ایران، همراه با حرفه ای ها، هر هفته،هفته نامه ای در می آوردند و اسمش را هم «خانه» گذاشته بودند؛ همه این ها اما زیر سر «م.ز» بود.

یک هفته نامه رنگی ویژه نوجوانان و جوانان که محتوای مطالبش همه «تولیدی» بود و هر چه بود علاقه و عشق بود و دیگر جز آن چیزی نبود.

آخرین شماره خانه را هیچ وقت فراموش نمی کنم. روزی که هفته نامه را خریدم و بر روی آن نوشته شده بود:«شماره آخر»؛یک روز تلخ و ناراحت کننده؛ یک روز زجرآور و مایوس کننده...

آری؛«تحریریه بچه های ایران» قربانی دعوای راست و چپ شده بودند و نتیجه تلخش، تعطیلی هفته نامه خانه بود.

اصلا نسبت به نام سعید مرتضوی از همان سالها(1377) حساسیت داشتم.آخر، حکم تعطیلی «خانه» هم مانند بسیاری نشریات آن سالها با امضای پر رنگ او انجام شد.

«م.ز» هم که تا مدتی دستش برای مخاطبان نشریه رو نشده بود و همچنان «م.ز» بود در نهایت مجبور به اعتراف شد و مخاطبان مشتاق و فراوان هفته نامه خانه فهمیدند همو که نزدیک دو سال پای درد دلشان می نشسته و در ستون های مختلف هفته نامه خانه پاسخ سوال هایشان را می داده، محمدرضا زائری بوده است!

او که در شماره آخر خانه و در«خداحافظی راست راستکی اش» نوشت:«شما اگر جای من باشید چطور این سرمقاله را شروع می کنید.چطور سلام می کنید وقتی که می دانید این سلام یک خداحافظی راست راستکی است؟

شما اگر جای من باشید چطور این سلام را می نویسید؟ چطور خداحافظی می کنید وقتی که می دانید اکثر خوانندگان این شماره بغض راه گلوهایشان را بسته و اشک در چشمان مهربانشان نشسته است؟»

و «م.ز» راست می گفت،راست راست، مثل همان «خداحافظی راست راستکی اش» بغض و اشک با ما بود و دوستان دیگر که من می شناختم...

نکته اول: بهانه این یادداشت گذری بود به سالهای نسبتا دور و یاد کردن از محمدرضا زائری عزیز که همچنان پرتوان در رسانه گام بر می دارد.

نکته دوم: ظاهراحکم جلب دوساله سعید مرتضوی صادر شده، این یادداشت گریزی است به این که بدانیم خیر این بزرگوار به ما نسل سوخته دهه شصت هم رسیده،قابل توجه آقای جهانگیری معاون اول رییس جمهور!

نکته سوم: سالهایی که من به صورت مکاتبه ای و نامه های پستی با خانه روزنامه نگاران جوان در ارتباط بودم،اغلب نامه هایم برای بخش جشنواره نشریات تجربی خانه روزنامه نگاران بود؛ حالا و پس از گذشت 20 سال به صورت اتفاقی فهمیده ام پاسخ گوی بسیاری از نامه های آن سالهای من محمدرضا اسدزاده بوده که الان دبیر بخش وبلاگ خبرگزاری خبرآنلاین است؛ این یعنی دنیای کنونی شدیدا کوچک است.

ویژه: آنان که تاریخ نمی دانند محکوم به تکرار کردن آن هستند/سانتایانا

پی‌نوشت: درباره مترونامه اینجا را بخوانید.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 762207

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 13 =