پای حرف‌های چند نفر از افرادی که چمدان‌هایشان را بسته‌اند و به دنبال موطن دیگری هستند، با بهانه‌های مختلف که بیشتر اجتماعی است و بعضا اقتصادی.

فهیمه حسن‌میری: هر روز چمدان‌هایشان را برمی‌دارند و راهی می‌شوند. بدرقه‌شان می‌كنیم و با چشمانی اشكبار، پاره‌های تنمان را مثل تكه‌های یك فلز ناب می‌سپاریم به آهنربایی كه هر روز تعداد بیشتری از دوستانمان را به طرف خودش می‌كشد؛ آهنربای مهاجرت كه روز به روز، قوی و قوی‌تر می‌شود. و اصرارهای ما برای نرفتن عزیزانمان، دوستانمان، اقوام و اعضای خانواده‌مان، توانایی مقابله ندارد كه ندارد. و می‌روند. بیشتر به بهانه تحصیل و كار، چون اینطور كه خودشان می‌گویند این دلایل قانع‌كننده‌تر است، هرچند برای خیلی‌هایشان تحصیل فقط بهانه‌ای است برای زندگی در جایی ديگر، در يك رويا.

سكانس اول؛ موسسه آموزش زبان انگلیسی

چند نفر نشسته‌اند و در نوبت تعیین سطح هستند، چند نفر دیگر هم منتظرند كلاسشان شروع شود و در حال ورق زدن كتاب و مرور درس‌هایشانند. از قابلیت‌های چهارگانه حرف می‌زنند؛ اینجا در این موسسه زبان، به آنها كه می‌خواهند آزمون آیلتس بدهند، یاد می‌دهند چطور با تسلط، به زبان انگلیسی حرف‌ بزنند، بشنوند، بنویسند و بخوانند. اینجا اغلبِ دختران و پسرانِ جوان، خواب فرودگاه می‌بینند، خواب دانشگاه‌های خارجی، خواب كار در یك سرزمین دیگر، زندگی با مردم دیگر، خوابیدن و بیدار شدن زیر یك آسمان دیگر.

مهسای بیست‌وچهارساله یكی از اینهاست. می‌خواهد برود و مهم نیست كجا، مهم نیست چطور: «راستش را بخواهید برای من فرقی ندارد كه كدام كشور بروم، یعنی هنوز انتخاب نكرده‌ام كه با مدرك تحصیلی من كجا راحت‌تر می‌توانم پذیرش بگیرم. فعلا آمده‌ام اینجا مدرك زبان بگیرم و از چند ماه دیگر هم شروع می‌كنم به انجام مراحل پذیرش گرفتن از دانشگاه‌های خارجی. بالاخره یك جایی پیدا می‌شود كه من را بخواهد! من دیگر اینجا نمی‌مانم، به خانواده‌‌ام گفته‌ام برای تحصیل می‌روم، فكر می‌كنند عاشق رشته تحصیلی‌ام هستم و قرار است هزینه دانشگاهم را بپردازند، اما در هر رشته‌ای كه بتوانم پذیرش بگیرم می‌روم. چون شما غریبه هستید می‌توانم حرفم را راحت‌تر بزنم، مهم برای من ادامه تحصیل نیست، مهم این است كه اینجا نباشم. هر كسی این را درك نمی‌كند كه هرطور شده می‌خواهی بروی، ولی وقتی پای درس و دانشگاه باز شد، همه موافقت می‌كنند.»

كتابش را ورق می‌زند و انگار چیزی یادش افتاده باشد: «من یك خواهر بزرگ مجرد دارم، هر روز باید حرف و حدیث مردم را تحمل كند، نه می‌تواند مستقل شود و نه مورد خوبی برای ازدواج داشته، غصه‌خوردن‌های او را كه می‌بینم دلم نمی‌خواد این آینده را داشته باشم. خارج كه باشم حداقل می‌توانم یك زندگی معمولی بدون دخالت مردم داشته باشم، آزادی عمل داشته باشم، اینجا هم خانواده، هم فامیل و هم دوست و آشنا روی تمام كارهای خواهرم نظارت دارد، چهل سال دارد ولی اجازه نمی‌دهند تنها زندگی كند. جرمش فقط این است كه ازدواج نكرده. با این كه سر كار می‌رود و از نظر مالی مستقل است ولی هنوز یك شخصیت كامل محسوب نمی‌شود. چرا باید بمانم تا مثل او شوم؟ به خواهرم هم گفته‌ام، من می‌روم و بعد او را پیش خودم می‌برم كه از این شرایط نجات پیدا كند.»

محمدرضا اما اینجاست چون می‌گوید به مدرك زبان برای مقطع دكتری احتیاج دارد. او برخلاف بسیاری از همكلاسی‌هایش كه خودشان را برای رفتن آماده می‌كنند، می‌گوید: «همیشه به همكلاسی‌هایم هم می‌گویم، اگر كسی اهل كار و تلاش باشد، اینجا هم می‌تواند به خواسته‌هایش برسد. مگر خود من نیستم؟ از یك شهرستان كوچك توانستم در یكی از بهترین دانشگاه‌ها پذیرفته شوم، دانشجوی نمونه بودم و تمام مقاطع تحصیلی را بدون وقفه و با موفقیت پشت سر گذاشتم. الان هم در حال تحصیل در مقطع دكتری هستم و در یك دانشگاه هم تدریس می‌كنم. به راحتی می‌توانم از دانشگاه‌های خارجی پذیرش بگیرم و پیشنهادهای كاری هم دارم، اما نمی‌خواهم بروم، ممكن است فكر كنید شعار می‌دهم اما عمیقا معتقدم انصاف نیست وقتی از تمام امكانات این كشور برای رشد و پیشرفت استفاده كرده‌ام، حالا بروم دانش و تخصصم را در اختیار مردم كشورهای دیگر بگذارم. قبول دارم كه ما كشور در حال توسعه‌ای هستیم و از بسیاری امكانات هنوز محرومیم، اما اگر همه‌مان به دلیل منفعت‌طلبی، از اینجا برویم، قرار است آینده این سرزمین را چه كسی بسازد؟»

رامونا هم سی ساله است. از تعیین سطح برگشته و برگه‌های ثبت نام را نگاه می‌كند؛ كلاس‌های معمولی، فشرده و نیمه‌فشرده: «مجبورم كلاس‌های فشرده را انتخاب كنم. تا یك ماه دیگر از كارم استعفا می‌دهم كه همه تمركزم را روی زبان بگذارم. یك مقدار پول پس‌انداز كرده‌ام كه بتوانم چند ماه كار نكنم. قبلا هم كلاس زبان می‌آمدم ولی یك بام و دوهوا نمی‌شود. وقتی می‌خواهی بروی، باید از همه‌چیز دل بكنی،‌ حتی از كار و درآمدت. من و همسرم تصمیم خودمان را گرفته‌ایم. می‌خواهیم بچه‌مان در یك كشور پیشرفته با بهترین امكانات به دنیا بیاید و زندگی كند. همسرم مهندس برق است، توانسته در كانادا كار پیدا كند، من هم بالاخره بعد از مدتی آنجا كار پیدا می‌كنم.»

اما چرا رفتن و دل كندن؟ اینجا برای مهندس‌ها كار نیست؟ «اتفاقا همسرم شغل خوبی دارد، از دانشگاه معتبری فارغ‌التحصیل شده و همیشه پیشنهادهای كاری خوبی دارد. اما نمی‌خواهیم فقط امروز را نگاه كنیم. باید آینده‌نگری كرد. وقتی بازنشسته شد چطور؟ خودتان در این شهر هستید؛ واقعا به این زندگی، می‌شود گفت زندگی؟ هر روز هزار نگرانی داریم؛ هزار دغدغه داریم، نمی‌دانیم چطور باید از زندگی لذت برد. در چند سفر خارجی كه داشتیم دیدیم چقدر كیفیت زندگی فرق دارد. مگر قرار است چقدر عمر كنیم؟ سی سال اینجا زندگی كردیم، دیگر جایی باشیم كه به ما احترام گذاشته شود. بله سختی‌های مهاجرت را هم می‌دانیم اما مگر زندگی اینجا آسان است؟ به همسرم گفتم از این همه آلودگی و ترافیك و شلوغی خسته‌ام، یا برویم یك شهر كوچك و روستایی زندگی كنیم، یا یك كشور دیگر. تا این كه توانست از طریق یكی از دوستانش در كانادا كار پیدا كند. می‌خواهیم زندگی‌مان را از این یكنواختی و كسالت دربیاوریم. می‌خواهیم آینده بهتری برای فرزندمان درست كنیم.»

سكانس دوم؛ دفتر مهاجرتی

محمدحسین از دفتر مشاوره خارج شده، در فاصله‌ای كه تاكسی اینترنتی‌اش برسد، دلیل حضورش را در این دفتر مشاوره می‌پرسم. جواب‌هایی كه می‌دهد طولانی است؛ انگار قبلا بارها و بارها عین همین جمله‌ها را برای بقیه گفته باشد: «شما بگویید چرا نه؟ اگر حتی یك دلیل بیاورید كه من را قانع كند، می‌مانم. بحث انتخاب نیست، حالا دیگر فكر می‌كنم باید بروم، اگر تا دو سال دیگر ایران باشم، مناسبات خانواده و جامعه من را له می‌كند. وقتی دیدم اوضاع اقتصادی خراب است، وقتی دیدم شکاف‌های بین من و خانواده طوری است که نمی‌توانم حمایت کافی داشته باشم، تصمیم گرفتم هم كار كنم و هم درس بخوانم، اما واقعیت این است که بعد از سه سال درس خواندن و دو سال و نیم کار کردن و حتی دو شیفت کار کردن، هنوز از لحاظ درآمدی به ثبات نرسیده‌ام و فکر می‌کنم به آنچه مستحقش هستم نرسیدم. تازه، هنوز سربازی هم نرفته‌ام.»

رفتن، معجزه می‌كند؟ همه مشكلات ناگهان حل می‌شود؟ محمدحسین 26 ساله به جواب این سوال هم فكر كرده: «ببینید مساله این نیست كه همه این مشكلات حل می‌شود بلكه فكر می‌كنم این تلاش را به خودم مدیون هستم. شاید وضعیت بهتر شد،‌ شاید هم نشد و به ایران برگشتم. اما بهتر از این است كه اینجا وقت خودم را تلف كنم. الان من اگر بخواهم ازدواج كنم با یك ترس دیگر هم روبرو هستم؛ اینکه با ازدواج، احساس می‌كنم تن به شرایطی داده‌ام كه طبق میلم نیست. از مهریه ترس دارم، از طلاق و جدایی ترس دارم، از مخارج سنگین زندگی ترس دارم. خب، اگر ازدواج نكنم هم كه به چیزی دلبستگی ندارم، پس چرا باید فرصت تجربه زندگی در كشورهای دیگر را از خودم بگیرم؟ اصلا اشتباه كردم اینجا دانشگاه رفتم، همین زمان و هزینه را باید در یك دانشگاه خارجی صرف می‌كردم نه این كه اینجا فقط درس‌هایی بخوانم كه به درد كار كردن نمی‌خورد، حالا هم دیر نشده، رشته من مدیریت است، می‌روم آنجا این رشته را ادامه می‌دهم و در یك شركت معتبر كار پیدا می‌كنم. به خانواده‌ام هم گفته‌ام، من موفق می‌شوم و آنوقت همه آنها كه می‌گفتند نمی‌توانی و نمی‌شود به من حسرت می‌خورند. باید بروم.»

سودابه نفر بعدی است كه از دفتر مشاوره بیرون می‌آید، او هم دلایل خودش را برای رفتن دارد: «لیست ‌شماره‌تلفن‌های گوشی‌ام را ببینید، چند نفر از دوستانم مهاجرت كرده باشند خوب است؟ یك جایی می‌بینی خودت هستی و خودت، نه دوستی نه آشنایی. هر كدامشان یك گوشه دنیا هستند. هركدامشان را هم كه می‌بینم از من موفق‌تر شده‌اند. به اندازه هم كار می‌كنیم ولی درآمد آنها بیشتر است، وضعیت زندگی آنها بهتر است، شادی‌ها و تفریح آنها بیشتر است. خب چرا نباید بروم؟ پیش می‌آید كه از سختی‌های زندگی در خارج بگویند ولی اگر اینقدر سخت است، چرا برنمی‌گردند؟ چون هر طوری كه باشد بهتر از اینجاست.»

سودابه 37 ساله، تجربه یك ازدواج ناموفق هم دارد: «من یك بار اینجا ازدواج كرده‌ و جدا شده‌ام. پدر و مادرم هم در قید حیات نیستند. پس حتی اگر بروم و موفق هم نباشم، چیزی برای از دست دادن ندارم. هنوز هم كه با شما حرف می‌زنم معلوم نیست بتوانم بروم یا نه. مشاور گفته تلاش می‌كند و من هر چه لازم باشد پول برای این كار هزینه می‌كنم، اما خب شغل من طوری نیست كه بتوانم از طریق آن اقدام كنم. یك راه كه می‌ماند این است كه فعلا به عنوان دانشجو بروم و بعد ببینم آنجا چه پیش می‌آید. هرچند فكر می‌كنم تحصیل به یك زبان خارجی كار راحتی نیست، اما اگر چاره‌ای نداشته باشم این راه را هم امتحان می‌كنم. در همین دفترهای مشاوره یك بار یك نفر پیشنهاد قاچاقی رفتن و پناهندگی داد، اما نه، این یكی را دیگر نیستم.»

سكانس سوم؛ سفارت یك كشور اروپایی

می‌گوید اسمش مجید است، در صفی طولانی ایستاده و خسته است اما می‌داند این تازه اول راهی است كه می‌خواهد در آن قدم بگذارد: «نمی‌دانم چرا نگاه به كسانی كه مهاجرت می‌كنند اینطور است كه انگار آنها مقصرند، نه خانم، آنها فقط دنبال یك زندگی بهتر هستند همین. چرا یقه كسانی كه رنج مهاجرت را به ما تحمیل می‌كنند گرفته نمی‌شود؟ چرا این همه از «فرار مغزها» حرف می‌زنند ولی كاری برای نگه داشتن آنها نمی‌كنند؟ چه كسی دوست دارد از خانه و خانواده‌اش جدا شود؟ انگار مهاجرت ساده است، نیست، ما هم می‌دانیم نیست. ولی گاهی شرایط آنقدر سخت می‌شود كه ترجیح بدهی برچسب‌های غریبه و بیگانه و خارجی بودن را به جان بخری. من كِی فكر می‌كردم از وطنم دل بكنم؟ هیچوقت. اما حالا من را در این صف طولانی می‌بینید. من یك دانشجوی نمونه بودم، اما دیدم چیزی كه در دانشگاه‌های اینجا تدریس می‌شود، آنقدر دور از علم روز است كه من را به هیچ جایی نمی‌رساند. مدام خودم را با خواندن مقالات خارجی به روز نگه می‌داشتم اما می‌دیدم استادها كه باید جواب سوال‌هایم را بدهند از من عقب‌تر هستند. با چه انگیزه‌ای اینجا بمانم؟ هر جای دیگری بودم الان چندین پروژه مهم به من سپرده می‌شد اما اینجا چون اهل پارتی‌بازی نیستم، باید مدام درجا بزنم. از چند دانشگاه خوب پذیرش گرفته‌ام چون مثل اینجا نیست كه ارزش تخصص و دانش را ندانند. هنوز گاهی فكر می‌كنم نباید رفت، اما بعد می‌بینم بمانم اینجا كه حیف شوم؟ مثل خیلی‌های دیگر كه استعدادشان هدر رفته؟ تا وقتی كیفیت دانشگاه‌ها و وضعیت اشتغال این است، شك نكنید كه فكر مهاجرت به ذهن بیشتر دانشجوها می‌رسد، حالا بعضی‌ها آن را عملی می‌كنند و بعضی نه.»

زن جوانی كه در صف ایستاده، با تعجب به حرف‌هایش نگاه می‌كند و طاقت‌ نمی‌آورد چیزی نگوید: «این حرف‌‌ها كدام است؟ من خودم اینجا دانشجو هستم. الان هم كه می‌بینید اینجا هستم برای این است كه برای دیدن خاله‌ام بروم كه مریض است. او را هم بچه‌هایش برداشتند بردند به امید این كه یك زندگی بهتر داشته باشند، حالا یكی‌شان در رستوران كار می‌كند و یكی دیگر هم رفته و خبری از او نیست، خاله بیچاره من مانده و غصه‌هایی كه اگر اینجا بود هیچكدامشان را نداشت. حداقل خانواده‌اش را داشت كه در مریضی كنارش باشند. ایرانی‌ها فكر می‌كنند آنطرف آب‌ها برایشان حلوا خیرات می‌كنند، در حالی كه اینطور نیست، خیلی از نزدیكانی كه رفته‌اند را می‌شناسم كه افسرده و پشیمانند، اما روی برگشتن به ایران را ندارند، در همان سختی زندگی می‌كنند كه مهر یك آدم شكست‌خورده به پیشانی‌شان نخورد، خیلی‌هایشان واقعیت‌ها را به دیگران نمی‌گویند و همین می‌شود كه با چند عكس، بقیه فكر می‌كنند آنها ساكن بهشت شده‌اند، در حالی كه نمی‌دانند روز و شب‌هایشان چطور می‌گذرد.

مجید در مقابل تمام این حرف‌ها سكوت می‌كند. چند قدم جلو می‌رود، كاغذی را از كیفش بیرون می‌آورد، زیر لب آن را می‌خواند، برمی‌گردد و برگه را سمت من می‌گیرد: «هیچكس خانه‌اش را ترك نمی‌كند، مگر آن كه خانه‌اش، تا ساحل در تعقیبش نباشد، مگر آن كه خانه‌اش نگفته باشدش، قدم‌هایت را تندتر كن، لباس‌هایت را هم برندار، از دشت‌ها سینه‌خیز برو، سینه به آب‌ها بزن، غرق شو، نجات بده، گرسنگی بكش، گدایی كن، غرورت را زیر پا كن، كه بقای تو مهمتر از همه اینهاست، هیچكس خانه‌اش را ترك نمی‌كند، مگر آن كه خانه‌اش با آوازی در گوشش بگوید، برو، از من فرار كن، كه من نمی‌دانم به چه روزی افتاده‌ام، اما این را خوب می‌دانم، كه هر جای دنیا، امن‌تر از اینجاست.» شعری از وارسان شایر، شاعر سومالیایی، ترجمه مجیب مهرداد.

47234

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 649752

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 72
  • نظرات در صف انتشار: 4
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۴:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    من به خاطر پدر و مادرم ٢ ساله كه برگشتم و اگرچه اينجا وطنم هست و عاشقانه دوستش دارم اين مدت سختى و اعصاب خوردى زياد كشيدم به حدى كه دارم مجددا به رفتن فكر مى كنم
    • مازیار RU ۰۷:۱۳ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      میدونم تو ایران دستمزدها پایینه،تورم هست و خیلی از مشکلات اجتماعی دیگر کاش این مشکلات نبود و کسی مجبور به مهاجرت نبود ولی باید بگم که اون ور اب هم برامون فرش قرمز پهن نکردند و همه مهاجر ها موفق نمی شوند و زندگی بدتری نسبت به اینجا خواهند داشت کاش هر کسی که میره اول امکانات و توانایی هایش را بسنجه بعد بره اون ور اب تا گرفتار نشه که نه راه پیش داشته باشه و نه راه پس و حتی نتونه اعتراف کنه که اشتباه کرده ولی اگر میبینید با مهجرت زندگی بهتری خواهید داشت مهاجرت کنید هر کاری می کنید با چشم باز بنید
    • دكتر بغدادي A1 ۰۹:۳۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      74 45
      من براي فوق ليسانس رفتم ايتاليا ،والا همچين آشه دهن سوزي نبود حقوق پايين ، موقعيت كاري كم، سيستم بيمه و درماني معمولي ، مخارج زندگي بالا و گران، يعني شايد بتوني حداقل هاي زندگي رو تامين كني ايه ميخوايد بريد، كشور مقصد مهمه ، تحقيق كنيد
    • بی نام RO ۰۹:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      حداقل اونور 6 ماه درسال هوای آلوده تنفس نمیکنی.اولین نیاز بشر هواست بعد غذا.
    • بی نام A1 ۱۲:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      89 13
      منم باید برم به خودم قول دادم که هر چقدر که طول کشید ولی بالاخره برم . نخندید لااقل جنازمم که شده باید اونجا برسونم. از اینجا خستم نا امید و دلسردم. شرایط کارمم خوبه اما زندگی خوبی ندارم
    • فرهنگی A1 ۱۳:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      249 0
      پس چرا فرزندان مسولان همه خارج هستند و خودشان دو تابعیتی هستند؟
    • دات کام A1 ۰۹:۴۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
      21 0
      تجربه من در مکالمه با افرادی که حرف از وطن و اینا میزنن بیشتر تو این جمله خلاصه میشه" اونجا زیادم خوب نیست و تو اصلا فکر اومدن نکن ولی برای من خیلی هم خوبه و حاضر به برگشت نیستم" و وقتی هم ازشون میپرسی میگی چرا برنمیگردی چیزی نمیگن. خوب وقتی کسی مثل من اینجا شغل نداره وقتی جلوی استخدامی ها توی رشته ما رو گرفتن که الان سن ما گذشته من چیکار کنم؟
  • بی نام US ۰۴:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    120 7
    مقاله بسیار جالبی بود. ممنون
  • بی IR ۰۴:۲۳ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    از اول معلوم بود که چنین نتیجه گیری میکنید .ولی مردم خودشون همه چیز رو در نظر میگیرند و میرند وهمه واقعیت رو میدونند .برای همین هم هست که مهاجرت میکنند .
  • بی نام IR ۰۴:۲۸ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    واقعا آینده روشنی برای موندن نمی بینم. با اینکه عاشقانه خانوادمو دوست دارم و بهشون وابسته هستم، کار خوب دارم، زندگی معمولی خوب...اما نمی شه فقط امروز رو دید. ایران خیلی تنش سیاسی درست می کنه. این باعث می شه مردمش زندگی مرفهی نداشته باشن و همیشه سایه جنگ بالای سرشون باشه. دیگه حالا بحث های فقر و اقتصاد ضعیف و اختلاس و غیره بماند
    • بی نام A1 ۱۳:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      والا من نمیگم گلستانه ولی تا جایی که میدونم ضور ایرانی ها توی خارج اگر بخواند ایرانی و مسلمون بمونند سخت از قبل میشه. دوم اینکه سایه جنگ رو القا میکنند وگرنه وجود نداره. متاسفانه نمیشه شما داخل باشید و به حرف خارجی ها گوش کنید و حس راحتی داشته باشید. واقعا پاریس هواش الوده نیست؟ توی کره و ایتالیا و ... اختلاس نمیشه؟ یه سری چیزا هست بیشتر تصوره تا واقعیت
  • ه A1 ۰۴:۴۴ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    358 6
    اگر سرمایه های کشور خرج خود کشور شود هیچ کسی به فکر مهاجرت نخواهد افتاد...
  • بی نام A1 ۰۴:۵۸ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    یکی از مهمترین تناقضات اینه که اکثریت مهاجرین تو فکر مهاجرت به کشورهای آنگلوساکسون هستند ، بعد صبح تا شب به انگلیسی ها فحش می دهند.
  • بی نام US ۰۵:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    196 2
    حدودا ۱۰ سال پیش با ویزای دانشجویی به آمریکا آمدم و تا حدودی موفق بودم. به نظرم همه این عزیزان درست می گویند. هم آنهایی که از اوضاع ایران خسته اند و هم آن خانمی که از مشکلات ایرانی ها در خارج از کشور می گوید. واقعیت این است که اگر همراه خانواده مهاجرت نکنید حتی در صورت موفقیت هم همیشه نیمی از شما جا مانده و مرتبا به آن فکر می کنید و در صورت بروز حادثه به هم دسترسی ندارید. در ضمن به سختی وقت آزاد شما با دوستانتان یکی می شود تا بتوانید با هم باشید. ممکن است درآمد خوب و امکانات خوبی هم بدست بیاورید ولی در اکثر موارد باید تنهایی یا با همسرتان از آن لذت ببرید. مهاجرت با خانواده هم مزایا و مشکلات خودش را دارد. کمک حال هم بودن و در عین حال اختلافات بخاطر تطبیق با محیط جدید،تربیت فرزندان و..
    • mohsen IR ۰۷:۴۳ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      62 50
      اگه اونور بده چرا برنمیگردید
    • خ A1 ۰۸:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      68 16
      خب خارج زن میگیرم از تنهایی در میام
    • بی نام A1 ۱۳:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      خب خداروشکر از بین ما دروغگوها نجات پیدا کردید...سعی کنید زیاد تو سایت های ایرانی داخل کشور نیایید تا شیوه زندگی سالم تر شما با صحبت غیرمستقیم با دروغگویانی مثل ما جامعه دروغگومون میکنه و وگرنه ایرانی ها ذاتا محشر و فوق العاده هستن دچار مشکل نشه
    • بی نام A1 ۱۴:۱۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      43 1
      ماهم حقیقتش به خاطر این دلایل میخوایم بریم.
  • بی نام IR ۰۵:۲۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    اكثر مردم ايران اگر بتونن ميرن از آشناهاي ما هر كي رفته وضع دانشجوييش از من كارمند بهتره هم خونه تونسته اجاره كنه هم ماشين اجاره مي كنه هم بيمه درمانش كامله هم با پول دانشجويي داره به يورو پس انداز مي كنه سه ماه يكبارهم يه سفر بين كشوري ميرن
  • حسین A1 ۰۷:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    147 5
    ایکاش به جای رفتن به دبیرستان و گرفتن یک دیپلم بی ارزش به هنرستان می رفتم و یک هنری یاد میگرفتم و میتونستم از ایران مهاجرت کنم متاسفانه نه هنری بلدم نه پولی دارم و نه نخبه علمی هستم مجبورم در همین مملکت بمانم
  • بی نام A1 ۰۷:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    45 22
    سلام. هر كسى يك دليلى براى رفتن داره كه او را به اين تصميم مهم وادار ميكنه. گاهى از اين تصميمها مشكلاتى هستند كه ربطى به موقعيت ايران ندارد. من خيلى وقته ايران زندگى نميكنم و زندگى راحت و مرفهى دارم و هر وقت ميام ايران از همه جور مشكلات مشنوم. اگر وابسته به عزيزانتان هستيد بمانيد. غربت آدم را مى شكند به نحوى كه قطره قطره اب ميشويد. همه ما از ناچارى تصميم ميگيريم. ما هميشه نميتوانيم از مشكلات فرار كنيم بايد مشكلات را حل كرد. اگر ديگران عوض نميشوند بايد خودمان را عوض كنيم. همه جاى دنيا اسمان يك رنگ است. نوع نگاه باعث ميشود كه لذت ببريم.
    • بی نام A1 ۰۹:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      34 4
      خب تشریف بیارید و چند تا از مشکلات را حل کنید...ایرانی هایی که فقط شعار می دهید ایرانی اگر فردی فکر نمی کرد و نگاهش جمعی بود، این وضع کشورش نبود و در کشورهای خارجی هم اقلیت تاثیرگذاری به صورت جمعی بود و نه فردی...بسه و کمتر شعار بدید و از خارج نسخه برای حل مشکلات بدید.
  • سعید A1 ۰۷:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    85 2
    من توی ایران بودم، درس خوندم کار کردم و آماده بودم از جزیی ترین کارها انجام بدم تا به قول معروف وطنم رو بسازم، توی فعالیتها بودم، خلاصه همه جوره آماده هر کاری بودم، منتها کسی اصلاً از من استفاده کرد؟ کسی قصد داشت از من استفاده کنه؟ اصلاً برای کسی مهم بودم؟ راجع به شخص خودم صحبت نمیکنم خیلی از این دوستانی که مهاجرت کردن البته از راه قانونی اصلاً کسی نگاه بهشون نکرده و خیلی راحت گفتن بفرما هر جا میخوای برو
  • بی نام IR ۰۷:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    82 10
    «هیچكس خانه‌اش را ترك نمی‌كند، مگر آن كه خانه‌اش، تا ساحل در تعقیبش نباشد، مگر آن كه خانه‌اش نگفته باشدش، قدم‌هایت را تندتر كن، لباس‌هایت را هم برندار، از دشت‌ها سینه‌خیز برو، سینه به آب‌ها بزن، غرق شو، نجات بده، گرسنگی بكش، گدایی كن، غرورت را زیر پا كن، كه بقای تو مهمتر از همه اینهاست، هیچكس خانه‌اش را ترك نمی‌كند، مگر آن كه خانه‌اش با آوازی در گوشش بگوید، برو، از من فرار كن، كه من نمی‌دانم به چه روزی افتاده‌ام، اما این را خوب می‌دانم، كه هر جای دنیا، امن‌تر از اینجاست.
  • بی نام A1 ۰۷:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    86 5
    دخترم با دانشجوی هم رشته اش ازدواج کرد خانواده فرهنگی و مذهبی داشت ولی تربیت و مسوولیت پذیری نداشت از سال سوم ازدواج و دریک فرصت مطالعاتی با دختری که به قول خودش هر کاری کرده تا به آنجا برسد قرار گذاشت آمد با ضرب و شتم و ...................... دخترم را طلاق دادبا تهدید به اینکه اگر طلاق نگیرد دیگر نمی تواند تا آخر عمر ازدواج کند ومویش را سفید می کند دوباره به آنجا برگشت و با آن دختر ازدواج کرد و به آمریکا رفتند و عکس بچه شان را هم در اینترنت گذاشتند. حالا دختر من که در ایران بعد از طلاق مطلقه حساب می شود با مدرک دکترا سنش هم از 30 گذشته می خواهد مهاجرت کند تا به دیگران بفهماند از راه درست هم می توان به آنچا رسید ولی دل من که مادرم خون شده است
    • خ A1 ۰۹:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      45 8
      من که مجرد میرم و خارج ازدواج میکنم چون خیلی راحتتر هست
    • بی نام A1 ۱۱:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      47 11
      هاها...آره دخترهای خارجی منتظرن شما بری اونجا باهاشون ازدواج کنی...یکی دیگه از توهم های ایرانی...چه دختر و چه پسر
    • خ A1 ۱۳:۲۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      45 11
      خیلی از پسرهای ایرانی دیدم که اونجا با خارجیها ازدواج کردند و راحت هم بوده چرا اینجا با مهریه سنگین بخوان زن بگیرم
  • بی نام HU ۰۸:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    47 60
    تا بحال مریض شدی و حتی یک نفر رو پیدا نکنی که لیوان آب دستت بده؟ زندگی کردن در میان آدم هایی که همزبانت نیستن و مرگ و زندگیت براشون هیچ اهمیتی نداره فکر میکنی آسونه؟ مردمی که مطلقا به هیچ چیز اعتقاد ندارن خیلی برام جالبه وقتی میبینم که تو تلویزیونشون از آدمهایی که کوچکترین کار خوبی کردند و به قولی وظیفه انسانی رو بجا آوردن، به عنوان قهرمان یاد میکنند جامعه رو من و شما میسازیم، کسی که مردم بهش میگن ترشیده ناراحت میشه مسلما اینجاهم چیزهای زیادی آزارش خواهد داد.
    • بی نام A1 ۱۱:۴۴ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      70 4
      نمیدونم ایران رو خبر از داری یا نه؟ ولی اینجا هم کسی به داد ادم نمیرسه. ادم همزبونش به دادش نرسه خیلی ستمه.
    • بی نام A1 ۱۱:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      70 3
      عجب یعنی میگید اونا انسان نیستن عواطف انسانی حالیشون نیست این حرفا مال زماتی که مردم ذره ای از خارج از مخیط زندگیشون خبر نداشتن الان با این حرفا نمیشه این حرفها را غالب کرد
    • خ A1 ۱۲:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      65 3
      در نظرت نوشتی که مردم خارج به هیچی اعتقاد ندارند حالا نه که واسه ما خیلی هم معتقدند و محبت موج میزنه ؟ اتفاقا خیلی هم درستکار و راستگویی از اینجا هستند
    • بی نام A1 ۰۷:۱۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۸
      5 1
      انقدر ناراضی هستید خب برگردید.
  • حسين SE ۰۸:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    60 1
    تو هر كشوري كه يك شهروند خود حاكم بر سرنوشت امورات روزانه اش نباشه ان كشور خيلي مشكلات أساسي داره و در درجه نخست بايد سيستم به إصلاحات ساختاري و به خواسته هاي عموم مردمش تن بده در غير اين صورت متاسفانه زندكي كردن سخته
  • بردیا A1 ۰۸:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    69 10
    طبق آمار 54 درصد مردم آمریکا موافق قوانین ضد مهاجران ترامپ هستن، یعنی از هر 2 نفر بیش از یکی مهاجران را مزاحم میدونن. حق دارن مردمی که کشور خودشونو نتونستن بسازن چطور میتونن برای کشورهای اونا مفید باشن.
  • بی نام A1 ۰۹:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    91 4
    مهاجرت یک ویژگی خوبی که داره اینه: ایرانی ها وقتی داخل ایران هستند، فکر می کنن خیلی نخبه هستن و برن اونور روی دست می برنشون...اما وقتی میرن و با حقیقت عریان رو به رو میشن و می فهمن که خیلیا اونجا هستن که از اینا بهترن، نگاهشون واقعی میشه...من نمی دونم یعنی ما ایرانی ها هیچ وقت از خودمون نمی پرسیم، اگه ماها نخبه های عالم هستیم، چطور کشورهای اونا پیشرفته است؟
    • بی نام A1 ۰۵:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
      12 0
      آقای شمس تبریزی، اینکه وارد دانشگاه بشی و بری تو یک شرکتی کار کنی نخبه محسوب نمیشی، نخبه کسی است که بتونه شرکت بزنه و کارآفرینی کنه. نخبه کسی است که بتونه اقتصاد رو بهبود ببخشه و کشور رو جلو ببره...نخبه، کارمند نیست...نخبه کارمندساز هست. متاسفانه ملاک نخبگی در ایران بر مبنای رتبه کنکور هست. ضمنا در کشورهای پیشرفته، نخبه ها در حوزه های مهندسی نیستند و در حوزه های چون علوم پایه، اقتصاد و ... هستند. یادمه یکی از تحلیلگران برجسته آمریکایی می گفت: نخبه ها و آدم های ارزشمند آینده کسانی هستند که بتونن کارآفرین باشن و مشکلی رو حل کن، چون جامعه مدرن فرق کرده...این آدم ها تاثیرگذار هستن...تعریف نخبه در ایران با اون طرف فرق داره
  • بی نام RO ۰۹:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    42 9
    اگر میخواهیم در این هوا نمیریم باید بریم.هوا در فرودین عین زمسنون وارونه است دیگه امیدی به تهران نیست
  • مهدی A1 ۱۱:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    17 4
    من هم مثل خیلی از افراد تحصیل کرده دیگه به فکر رفتن و مهاجرت کردن بودم . و شرایطم هم تقریبا برای اقدام به مهاجرت خوبه ولی یه هفته نشستم خوب روش فکر کردم که از میان خانواده و مهاجرت کدوم رو انتخاب کنم دیدم دلم تاب نمیاره یه روز خونوادمو نبینم و باهاشون نباشم. رفیقم توی آلمان بود که پدرش فوت کرد توی هفت پدرش بهش خبر رسوندن، برام تعریف می کرد گفت نمی دونستم باید چیکار کنم گفت به حدی بغض کرده بودم که به حالت خفگی رسیدم و خوب بعدش سریع برگشت که حداقل تا آخر عمر مادرش کنارش باشه البته من هنوز پیشنهادم به اونایی که مثل من احساس دلتنگیشون قوی نیست پیشنهاد می کنم که حتمن برن و از امکانات زندگی در رفاه اونجا استفاده ببرن مخصوصا کانادا.
  • بی نام A1 ۱۱:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    70 2
    اگر خارج بده چرا همه آغا زاده ها در اروپا و آمریکا زندگی می کنند؟؟
  • بی نام IR ۱۱:۳۵ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    69 6
    بابا ما ایرانیا قبول کنید یکم سوسولیم انگار چه خبره یه خارج رفتن یا مهاجرت کردن یا مثلا میگه طرف تو رستوران کار میکنه و فلان عزیزم هر چیزی که بت آرامش میده رو انجام بده و تنرس من تو آخرین سفرم دیدم که پسره از آمریکا امده بود پاریس با یه دختر مراکشی فرانسوی ازدواج کرده بود توی رستورانم با اشتیاق کامل کار میکرد و هر شبم با موزیک میرقصید اتفاقا فوق لیسانس اقتصادم داشت از دانشگاه ماساچوست انقد ایندر اوندر بزنید تا موفق شید ما ایرانیا هم توقعلتمون زیاده هم یکم ترسوییم هم خیلی احساسی هم اینکه وای پس مامانم اینا چی میشن
  • شهره A1 ۱۱:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    67 5
    واقعا چرا بايد بمونيم؟ به اين سوال جواب قانع كننده بدين
    • خ A1 ۱۳:۲۵ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      28 2
      سوال بسیار خوبی پرسیدی
  • بی نام A1 ۱۲:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    28 3
    با توجه به تجربه من مهاجرت برای پسرا و دخترایی که سنتی یا مذهبی هستن عذابه. اینجا روابط بر پایه ازدواج نیست و این افراد از تنهایی آزار میبینن. دنبال ازدواجی اول ازدواج کن بعد بیا
  • مهرزاد EU ۱۲:۲۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    54 4
    هر وقت توریست ها به راحتی و تعداد زیاد وارد این کشور شوند بدانید این مملکت جای مناسبی است برای زندگی در غیر این صورت باید مهاجرت کرد.
    • بی نام IR ۰۵:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
      15 34
      حرف غیر منطقی.توریست برای 2 هفته میاد نه یک عمر...
  • رضا ۱۲:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    58 1
    سلام ، تمام كشورهاي خاورميانه ، گاو شيره اروپا و امريكا هستن ، از مغزهاشون مهاجرت ميكنن تا پولداراهاشون ، تا همه وهمه ، همين حالا خيلي مسولين ما دو گذرنامه اي هستند ، صداشون در نمياد ، بچه هاشون كه حتما
  • دانشجو DE ۱۳:۳۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    11 1
    من خارج از ایران تحصیل می کنم و همسرم به عنوان محقق کار میکند. به نظرم خیلی خیلی خوبه که ایرانی ها بیان کشورهای پیشرفته. اما باید تا می تونند چه از طریق اینترنت و چه از طریق رابطه ها معلومات و اطلاعات در مورد سیستم آموزشی جدید و منعطف و درسها و واحدهایی که می گذرونند و موضوعات تحقیق رو به هموطنان داخل انتقال دهند. مثلا الان فکر می کنم دانشگاههای ما هنوز ارزش کار روی پرینترهای سه بعدی رو درک نکرده اند. می شه خود دانشجوها پرینتر بسازند. حتی می شه پرینتر هزاریوروریی خرید و باهاش یه پرینتر 3 هزار یورویی پرینت کرد. البته اینجا هرکشور و هر دانشگاه یک سبک دارند. که می شه هر دانشگاهی در کشور از یکی الگوبرداری کنه. بعدشم فکر می کنم تا پیرنشده اند باید دوباره به ایران برگردند.
    • خ A1 ۱۵:۲۵ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      1 0
      کدوم کشور تحصیل میکنی ؟؟
    • بی نام A1 ۱۶:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
      11 0
      خب شما تشریف بیارید و این ایده رو پیاده کنید...با این دنیای فن آوری اطلاعات دیگه میشه از چیزهای مختلف سر در آورد...ایده هست، فضای اجرا نیست
  • بی نام A1 ۱۳:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    40 1
    من سی ساله برگشتم اما یک روز خوش ندیدم.وهرگز به علت مشکالات نتوانستم بجای خود برگردم......
  • دانشجو DE ۱۳:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    14 37
    ادامه کامنت من: اگر فکر می کنید که کیفیت زندگی در اینجا خیلی بالاست باید عرض کنم که در اروپا خانه ها خیلی کوچکتر از ایرانه و انرژی خیلی گرونه. کشورها اکثرا سوسیالیستی اند و بخش اعظمی از درآمد رو مالیات برمیداره و در نهایت حتی اگر از طبقه الایت جامعه باشید حقوق دریافتی تون فرق چندانی با کارگر بیسواد نداره. گرچه بیشتره اما با این حقوق خیلی نمی شه کیفیت زندگی آنچنانی داشت تا اینکه چندین سال کار کنید. در ضمن اینقدر مهاجر پناهنده در اروپا زیاده که مردم خود این کشورها اولین چیزی که به ذهنشون می رسه اینه که طرف خارجی شون پناهنده است، حالا هرچی لباس مارک دار بپوشید..در مورد پزشک ها هم وقت و اهمیتی بیشتری به مردم خودشون می دهند تا خارجی ها. این چیزها باعث شده اینجا رو وطن خودم ندونم و حتما برمی گردم.
    • دات کام A1 ۰۹:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
      15 2
      دوست عزیز کدوم شهر هستین. توضیحات شما بیشتر به یه شهر نژاد پرست شبیه تا یه شهر اروپایی
    • بی نام A1 ۱۳:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
      9 1
      خونه ها کوچیکه ولی فکراشون بزرگه ، انرژی گرونه ولی آرامش ارزون گیر میاد
    • بی نام A1 ۱۴:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
      3 0
      کشورها اکثرا سوسیالیستی ..... جان
    • بی نام DE ۲۲:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
      5 0
      من فرانکفورت برای یادگیری زبان بوده ام و الان مونیخ ام. همسرم در پاریس است. سه شهر بزرگ با جمعیت خارجی بالا. جالبه بدونید تو فرانکفورت از هر سه نفر یک نفر پاسپورت آلمانی نداره. حالا اونها که خارجی اند و پاسپورت آلمانی دارند به کنار. کل اروپا با خارجی ها همین رفتار رو دارند. البته شنیده ام که کانادایی ها هم اینطور اند ولی بروز نمی دهند. واقعیت این است و مخصوصا آلمانی ها خیلی راغب نیستند مدیر خارجی داشته باشند یعنی کسی که بالادست آنها کار می کند سخت قبول می کنند که خارجی باشد. حالا فرق نمی کند که آمریکایی باشد یا ایرانی. در دانشگاه و مراکز تحقیقاتی و بین دوستان رفتارهای این چنینی خیلی خیلی کمتر است. اما در خیابان و مراکز خرید و امثالهم طرف یاد گرفته خارجی ها را از بالا ببیند...
  • بی نام A1 ۱۳:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    84 4
    اﺻﻠﻦ اﻳﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﻧﻴﺴﺖ,, ﭘﻮﻟﺪاﺭ ﻛﻪ ﺑﺎﺷﻲ ﺗﻮ ﻛﺎﺑﻞ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮﻧﻲ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻋﺎﻟﻲ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ, ﻭﻟﻲ ﻧﻜﺘﻪ اﻳﻨﺠﺎ ﺗﻮ اﻳﺮاﻥ ﺩﺧﺎﻟﺖ و ﻓﻀﻮﻟﻲ ﻣﺮﺩﻡ و ﺳﺮﻛﻜﺸﻲ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﻳﮕﺮاﻥ اﺳﺖ, ,, ﺁﺭاﻣﺶ ﺭﺧﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﻓﺖ, ﻣﺎﻫﻢ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ
  • بی نام A1 ۱۴:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    74 4
    هیات علمی دانشگاه دولتی در یک شهر درجه یک بودم. امکان خرید یک ماشین یا مسافرت نداشتم. استرس بالا، عدم اطمینان به وضع جامعه، روابط بسیار مخرب انسانی بین آدمها حکایت روزمره زندگی من بود. الان سه سال هست نیوزلند زندگی میکنم: خانه لوکس، ماشین آخرین مدل، زندگی در یکی از بهترین شهرهای دنیا، برخوردهای بسیار محبت آمیز مردم محلی که مطلقا احساس خارچی بودن به آدم نمیدهد، هوای پاک، امکان مسافرت به بهترین نقاط توریستی دنیا . اما مهمترین جیزی که اینجا من به آن رسیده ام امید به آینده بهتر در صورت تلاش شخصی است که آنهم ناشی از عدالت اجتماعی است. البته موفقیت من ناشی از تلاش و پشتکار شخصی و صد البته محیط مناسب اینجاست. اما نکته اینجاست که من در ایران بیشتر تلاش میکردم. الان تاسفم اینه که چرا زودتر نیومدم
    • بی نام A1 ۰۶:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
      9 0
      موفقیت شما بخش کوچکی ازش ناشی از تلاش و پشتکار شخصی تون هست، بخش اعظمش به مردم نیوزلند ربط داره که کشور خوبی ساختن که مهاجری چون شما رو می تونه در اونجا به منتهی درجه آرزوش برسه و ناراحت باشه چرا زودتر کشور خودش رو ترک نکرده. یکی از دوستان در کانادا هست: اون روز می گفت که فقط یک ایرانی هست که حتی در خارج پز ماشین و سفرش رو به بقیه میده و خودشون اصلا معنای زندگی کردن براشون چیز دیگری است.
    • بی نام A1 ۰۶:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
      11 22
      سعی کنید زیاد فارسی هم حرف نزنید تا احساس تاسف تون بیشتر نشه
    • خ A1 ۱۲:۲۸ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
      3 0
      خیلی ممنونم میشم که رشته تحصیلی خودت می گفتی
  • بی نام A1 ۱۵:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
    9 34
    من 21 سالمه.دختر و مجرد هستم و اعتقادات مذهبی دارم.از طرفی به رشته ی تحصیلی ام خیلی علاقمندم و معدل خوبی دارم. رویاهای زیادی هم برای ادامه تحصیل و کار دارم.اما متاسفانه مشکلات جامعه ی ایران برای ایجاد شغل و حمایت از دانشجویان بقدری کمه که اخیرا فکر ادامه تحصیل در خارج را در سرم انداخته که بهای بیشتری به رشته های علمی و دانشجو و تحقیقات می دهند.با این حال تناقضات فرهنگی و مذهبی ام ، دوری از خانواده ، بعضی از رفتار های نژاد پرستانه علیه مسلمانان خصوصا خانم های محجبه در خارج وجود دارد، که من را مردد میکند. واقعا سر در گم شده ام. هم ایران را دوست دارم ، هم تحقق رویاهایم را در خارج از ایران می بینم.
  • بی نام IR ۰۴:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
    34 1
    من سه ماه ایران نبودم اگه میتونید باغربت بسازید خوبه برید همه چی سرجاشه این عالیه هزینه خونه و غذاهم خیلی کمتر از تهرانه
    • فاطمه A1 ۰۶:۱۳ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
      0 0
      کجا رفتید؟
  • محمدرضا IR ۰۵:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
    8 0
    جواب سوال موندن یا رفتن رو سی سال دیگه به عینه میبینید. البته امیدوارم که اونروزو نبینید
  • دات کام A1 ۰۹:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
    35 0
    تجربه من در مکالمه با افرادی که حرف از وطن و اینا میزنن بیشتر تو این جمله خلاصه میشه" اونجا زیادم خوب نیست و تو اصلا فکر اومدن نکن ولی برای من خیلی هم خوبه و حاضر به برگشت نیستم" و وقتی هم ازشون میپرسی میگی چرا برنمیگردی چیزی نمیگن. خوب وقتی کسی مثل من اینجا شغل نداره وقتی جلوی استخدامی ها توی رشته ما رو گرفتن که الان سن ما گذشته من چیکار کنم؟
  • بی نام IR ۱۲:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
    4 9
    نتیجه ای که من بهش رسیدم اینه:ایران چشم انداز خوبی در آینده خواهد داشت تغییر آرام رو اگه دقت کنیم میشه حسش کرد کشورهای اروپایی درست و حسابی همیشه ابری و خیس و سرد با مزاج ایرانیا جور در نمیاد افسردگی همیشه در کمینه .اسکاندیناوی که با مالیات ۵۰ درصد میچرخه صنعت نداره فکر ایتالیا و اسپانیای ورشکسته رو از سرتون بیرون کنید آمریکا که ویزا نمیده تعطیل شد.. میمونه آلمان که بعد از آمریکا بهترین جا برای مهاجرته بخاطر صنعت و کشاورزی که اگه نفت و بهش اضافه کنیم میشه آمریکا چرا رو صنعت تاکید میکنم چون اینها از مردمشون به اسم مالیات نمیدزدن که هزینه دولتو تامین کنن جای پیشرفت رو دارید اگر تو ایران مخ بودید و با اراده وگرنه آلمان هم یک میلیون مهاجر معمولی رو پذیرفته..
  • بی نام A1 ۱۳:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
    7 1
    دوستان من ۶ اختراع دارم وهیچکدام از سازمان ها ریالی ازمن حمایت نکردن .ارشد مکانیک هستم به نظر شما من چیکار کنم .. اختراعاتمو به کشور های دیگه بفروشم و برمیا بدون حمایت اینجا بمونم...بمونم چیکار کنم وقتی ارزشی واسم قائل نیستن
  • ali US ۰۶:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۸
    20 21
    من نه مي خوام و نه ميتونم كسي رو از مهاجرت منصرف كنم و آنهايي كه ميخواهند بروند خواهند رفت اما از يك واقعيت هرگز نميتونن فرار كنن و اونم اينه كه شما در بهترين حالت بتونين به امريكا بريد كه در اينصورت فكر نكنين دارين به بشريت خدمت ميكنين بلكه دارين به يك هيولاي سرمايه داري كه جنگ و خونريزي جزيي از تاريخشه خدمت ميكنين.اين هيولا براي قويتر شدن خودش همه جور امكاناتي رو در اختيارتون ميزاره كه خودشو قويتر كنه.پس خدمت به بشريت رو لطفا از ذهنتون پاك كنين شما تنها بردگان سرمايه داري هستين
    • خ A1 ۰۹:۵۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۹
      21 9
      اخبار صدا و سیما زیاد می بینی
    • ali IR ۱۲:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۹
      10 9
      نخیر شما زیاد تو توهمات کانال های اونور غرق شدی
  • خانه ان ال پي A1 ۰۸:۳۵ - ۱۳۹۶/۱۲/۰۸
    4 0
    بسيار مقاله جالبي بود واقعا بايد به جمع بندي درست برسيم تا بتوانيم در زندگي موفق باشيم.