«کتاب آه» شامل بازخوانی و ویرایش مقتل «نفس‌المهموم» که اغلب نقل‌های صحیح مقاتل و کتب تاریخ را در خود گرد آورده و جزء جزء حادثه شهادت امام حسین (ع) را از 6 ماه قبل از عاشورا تا چند ماه بعد از آن روایت می‌کند.

خبرآنلاین در این روزهای پر برکت عطش و آه، فرازهایی از مقتل کتاب آه، ترجمه نفس المهموم شیخ عباس قمی را منتشر می‌کند. متن زیر گزیده ای از این کتاب فاخر و ارزشمند است:

همه که به آرزوهایشان نمی‌رسند ...
آنقدر « مشک » را به سینه چسباند،
همانجا لقبش دادند به « ابا القربه »
آخر هم هرکاری کرد
نشد آب را به خیمه ها برساند
از مشک آب نه
آخرین آرزوی عباس
آبروی عباس می‌ریخت ...


ای منتقم دو دست عباس
وقتی عباس رفت و کشته شد
لشکری باقی نمانده بود.
چون حسین او را بر کنارِ فرات بر زمین افتاده دید
بگریست و فرمود:
«الان إنکسر ظَهري و قلّت حیلتی.»

[ چون کار حسین بدین جا کشید]
فرشتگان بانگ به گریه بلند کردند و گفتند:
«ای پروردگار!
این حسین، برگزیده تو، و پسرِ دخترِ پیغمبرِ توست.»

خدا سایه قائم را به آنها نمود و گفت:
«به این انتقام می کشم خونِ او را.»
* قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جعفر ابن محمد الصادق علیه السلام:
«لَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَیْنِ مَا كَانَ ضَجَّتِ الْمَلَائِكَةُ إِلَى اللَّهِ بِالْبُكَاءِ وَ قَالَتْ «یُفْعَلُ هَذَا بِالْحُسَیْنِ صَفِیِّكَ وَ ابْنِ نَبِیِّكَ»
قَالَ فَأَقَامَ اللَّهُ لَهُمْ ظِلَّ الْقَائِمِ وَ قَالَ «بِهَذَا أَنْتَقِمُ لِهَذَا»
كافی ج1 ص465

عمر سعد بقیة روزِ عاشورا و فردای آن تا ظهر، در کربلا بماند و کشتگانِ خودشان را گرد آورد و نماز گزارد بر آنها و به خاک سپرد و حسین و اصحابِ او را همچنان در بیابان گذاشت.
پس حمید ابن بکیر احمری را گفت فریاد بزند که «لشکر روانه کوفه شوند!» و خود با هر که از کسانِ حسین مانده بود، آماده رفتن شد.
گلیم ها بر جهازِ شتر کشیدند و زنان را سوار کردند - بی تشکچه - و میانِ آن همه دشمن، با روی باز، کشان کشان می بردند.

(و آنان ۲۰ زن بودند و ۱۲ پسر از بنی هاشم که اسیر شدند. علی ابن الحسین آن روز ۲۲ ساله بود و محمد ابن علی ابن الحسین [الباقر] ۴ سال داشت. و حسن، معروف به حسن مثنّی، نیز با ایشان بود و نیز زید و عمرو و فرزندانِ حسن ابن علی با ایشان بودند.)

حسین بگریست و می گفت:
«خدایا! حکم کن میانِ ما و این مردمی که ما را خواندند تا یاری کنند،آن گاه ما را کشتند.»

دو دست زیرِ گلوی او گرفتو چون پر شدبه آسمان پاشیدو گفت :«چون خدا می بیند، آنچه بر من آمد سهل باشد.»**

و خونِ او بر زمین ریخت و گفت:«ای پروردگار! اگر نصرت را از آسمان بر ما بسته ایپس بهتر از آن نصیبِ ما کن
و از این ستمکاران انتقامِ ما را بگیر.»
حصین ابن تمیم تیری افکند که در لبِ او جای گرفت و خون از دو لبش روان گشت.

از اسب به زیر آمدو با غلافِ شمشیر قبری کندو طفل را به خون آغشته دفن کرد.

___________________________
* «ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل»
** «هوّن ما نزل بی انه بعین الله تعالى‏»

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 805776

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 12 =