سحر عصرآزاد

"عصر جمعه" نخستین فیلم بلند سینمایی مونا زندی حقیقی در حالی از 28 آذرماه 1389 به اکران سینماها درآمده که پنج سال از ساخت و به نمایش درآمدن آن در جشنواره فجر می‌گذرد. فیلمی که در طول این سال‌ها بارها در جلسات خصوصی به نمایش درآمده و مورد نقد و بررسی و تحلیل گرفته و حالا با اکران عمومی، حلقه گمشده سرنوشت آن با گره خوردن به مخاطب تکمیل شده است.

مونا زندی که سابقه همکاری و دستیاری با کارگردان برجسته‌ای چون کیانوش عیاری، رخشان بنی‌اعتماد و ... دارد و آثار کوتاهش نیز مورد توجه قرار گرفته، در اولین گام ورود به سینمای حرفه‌ای تلاش کرد با افرادی حرفه‌ای و همسو با دغدغه‌ها و سلایقش همکاری کند. حضور فرید مصطفوی فیلمنامه‌نویس برجسته و قدیمی سینما که بخصوص با بنی‌اعتماد همکاری موفقی در "زیر پوست شهر"، "خون‌بازی" و ... داشته جزئی از این تلاش است که تأثیر خاص خود را بر عمق داستان و موقعیت قهرمان زن فیلم "عصر جمعه" گذاشته است.

او در این فیلم نگاه جزئی‌نگرانه خود را متوجه یک موضوع حساس اجتماعی کرده و از ورای این نگاه زوایای پنهان زندگی یک زن- مادر را می‌کاود. فیلم به مقطعی از زندگی این زن می‌پردازد که شاید در وجه رئال امکان اتفاق افتادن نداشته باشد.

زنی با بغض فروخورده پانزده ساله که درام به او فرصت اعتراف می‌دهد تا خود را سبک کند. کارگردان تلاش کرده در ابتدای فیلم تصویری از روال عادی زندگی زن (شقایق/سوگند) با پسر پانزده ساله‌اش ارائه دهد و پس از آن مولفه‌های دراماتیک را به کار گیرد تا این روند عادی، واجد پتانسیل و ضرب‌الاجل زمانی شود. ضرب‌الاجل زمانی از تمهیدات کارکردی است که در صورت پرداخت مناسب در قصه‌های این چنینی جواب داده و وجه منطقی به فشردگی و دراماتیزه شدن اتفاقات می‌بخشد.

به این ترتیب همانطور که به تدریج اطلاعات درباره نوع زندگی و روابط سوگند به عنوان یک زن/ مادر/ آرایشگر زنانه و ... داده می‌شود، با حضور خواهر وی (بنفشه)، گذشته پر مخاطره سوگند هم آشکار می‌شود. وخامت حال پدر و آرزوی او برای دیدن سوگند بر بالینش همان ضرب‌الاجل زمانی است که وجه منطقی به فشردگی اتفاقات می دهد و البته درام را پیش می برد. در چنین شرایطی است که پازل شخصیتی او به عنوان دختری نوجوان که مورد تعدی قرار گرفته، از خانواده طرد شده، محکومیت زندان را تحمل کرده، ... و بار زندگی خود و پسر نوجوانش را به تنهایی بر دوش کشیده تکمیل می‌شود.

از نگاهی دیگر می‌توان "عصر جمعه" را سوگنامه‌ای برای یک پسر نوجوان دانست که تازه در پانزده سالگی می‌فهمد بی ریشه است و پدر ذهنی و آنچه از رابطه پدر و مادر برای خود ساخته، پوچ و توخالی است. اینجاست که او کانون اصلاح و تربیت را بر خانه و دامان مادر ترجیح می‌دهد و به تنهایی پناه می‌برد. سرنوشتی که شاید با توجه به مابه‌ازاء‌های واقعی، خوشبینانه‌ترین انتخاب و پایان برای این کاراکتر باشد.

از این نگاه و حتی در خصوص چینش پایانی فیلم می‌توان این وجه را مد نظر قرار داد که "عصر جمعه" با وجود تلخی که در شکل فعلی دارد، می‌توانست سیاهتر و تلخ‌اندیشانه‌تر هم باشد چراکه عمق موقعیت این دو شخصیت چنین ویژگی دارد.

بازگشت سوگند به دامان خانواده با همه جوش و خروش‌هایی که دارد و همان دستی که پسر پس از رفتن مادر بر شال گردنی که او بافته می‌کشد، خوش‌بینانه‌ترین تعبیر در فینال چنین فیلمی است و کارگردان با نگاه هوشمندانه خود تلاش کرده آن را بزرگنمایی نکند. اما واقعیتی را که همه می‌دانیم نمی‌توان تغییر ماهیتی داد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 116938

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 3 =