لختي چشمانمان را برهم بگذاريم و بياد بياوريم كه ما يعني همه انسانهايي كه در حال حاضر روزگار ميگذرانيم به اختلاف چند سال، پا در كاروان هستي گذاردهايم و تبعاً به فاصله چند سالي، نيز همراه كاروانيان هم سن و سال از اين كره خاكي رخت برميبنديم و به مقصدي بنام نيستي ميپيونديم.
حال كه چنين سرنوشت گريزناپذيري در انتظار تك تك ماست بد نيست، كه نگاهي دوباره به آنچه ميخواهيم و آنچه انجام ميدهيم بيندازيم.
بيترديد اين قصه تكراري را همه شنيدهايم كه از ما فقط نامي بهجا ميماند و خاطرهاي، و شايد بيتفاوت از آن عبور كردهايم؛ وليكن ميخواهم تلنگري بزنم كه خدا كند از ما نامي باقي بماند و نه بدنامي ....
حال كه باز براساس يك واقعيت تكراري ما با دست خالي چشم به اين جهان گشودهايم و قرار است با دست خالي اين دنيا را ترك كنيم:
چرا بايد اين همه حرص مال دنيا را بخوريم
چرا با آلوده كردن خود حق ديگران را پايمال كنيم
چرا با اعمال خشونت، آرامش را از ديگران بگيريم
چرا در تفكرات و تصميمگيريها عقلانيت و انسانيت را جايگزين بيدرايتيها و خودخواهيها ننمائيم
چرا مهرباني و دگردوستي را از آدمها دريغ كنيم
چرا بعضي از ما حتي فرصت عبور يك عابر پياده و حق تقدم يك اتومبيل در تقاطع را به ديگران نميدهيم
و چرا براي دنيايي بدون جنگ و عاري از فقر تلاش نكنيم
و دهها چراي ديگر ....
بپذيريم كه در همين دنياي دون امروز نيز، ما مسلماً محكمه وجدانمان ميبايد پاسخگوي اعمالمان باشيم و باز پس از خروج از گردونه هستي نيز بازماندگانمان، ميراثدار كارهاي خوب و بد ما خواهند بود و سرانجام در محكمه الهي و دادگاه كائنات ميبايد از آنچه كار بد كه انجام دادهايم سرافكنده حاضر شويم و هر آنچه كار خوب را كه ميتوانستيم ولي انجام نداديم را با شرمندگي توجيه كنيم. مسلماً در اين دو محكمه يعني وجدان و پروردگار نه زور به دادمان ميرسد و نه زر....
بياييد چشمهايمان را بشوييم و تا فرصت باقي است نگاهي ديگر بر رسالتها و مسؤوليتهاي انساني خود بيندازيم.
نظر شما