به گزارش خبرآنلاین، «ناصر ارمنی» مجموعه داستانهای کوتاه با موضوع اجتماعی است. داستانهای این کتاب گاهی با زبان طنز و گاهی با زبان کنایه جریانهای جامعه را به نمایش می گذارد. داستانهای کوتاه این کتاب در حین عجیب بودن چنان واقعی اند که با خواندن تمام این کتاب متوجه می شوید در عمق جامعه پا گذاشته اید و رفتار مردم را زیر ذره بین قرار داده اید. این کتاب که به چاپ سیزدهم رسیده، تنها مجموعه داستانی که از رضا امیرخانی منتشر شده است.
این کتاب مجموعه ای از یازده داستان کوتاه با عناوین: زمزم، انگشتر، رتبه قبولی، یک پژوهش خشن، کوچولو، ناصر ارمنی، کمال، سه نفر، خیابان، سال نو و گوش شنوا است. زبان نویسنده در این مجموعه جذابیت آثار داستانی بلند امیرخانی را دارد و ظرافتهایی که او در سوژه و نوع نگاه و پایان بندیهای خاص داستانهایش دارد، آنها را دارای سبک و سیاق منحصر به فردی کرده است. زمان همه داستانهای این مجموعه زمان حال و اتفاقهای رخ داده در آن تماماً اتفاقهایی است که در روزگار معاصر رخ میدهد.
ناصر ارمنی داستان مردی با نام ناصر است که فرزند همسر دوم پدر خود است.پدر برای آنکه بابت اختیار کردن همسر دوم به دردسر نیفتد و دیگران، خصوصا همسر اولش از این قضیه بویی نبرند، برای آنها خانه ای در محله ارمنی ها، که در آن زمان برای مسلمانان اقامت در آن محله ها ننگ بود، خریداری کرد. لقب ارمنی را از همان دوران نوجونی، همسالان ناصر به او دادند و در این داستان می خوانیم که چطور با وجود تلاش هایی که کرد، حتی تا پس از مرگش هم نتوانست این لقب را از کنار اسم خود پاک کند.
در بخشی از این داستان که نام کتاب هم از آن گرفته شده، می خوانیم:
«می گویند ناصر هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش خانه ی بالای حسن آباد را خرید. می گویند پدر ناصر که دو زنه شد، مجبور شد خانه ی دیگری بخرد و به مفهوم واقعی کلمه «تجدید فراش» کند. یک زن در خیابان مختاری، خانه ی آبا و اجدادی، یک زن در بالای حسن آباد، توی حله ی ارمنی ها. زن دوم زایمان اول پسر می زاید. همین ناصر را. خانه ی بزرگ و دلبازی می خرد، دوتای خانه ی اولی. نه اینکه خیلی عاشق چشم و ابروی مادر ناصر باشد، بلکه بیشتر به خاطر ارزانی.
کسی چه می داند؛ شاید از همین جا بود که روی ناصر لقب ارمنی گذاشتند. لقب، پر بی راه هم نبود. ناصر از مدرسه که بیرون می آمد به دو می آمد تا با بچه محل ها به حسن آباد برود. دو سه تا کلمه هم ارمنی یاد گرفته بود.
- پی تر باروک آری حاکیم ناظامی!
بچه های مدرسه او را ناصر ارمنی صدا می زدند. ناراحت که نمی شد هیچ، خوشش هم می آمد. گاهی به بچه های مدرسه ارمنی هم یاد می داد. به یکی دوتا از بچه های شر، چند تا فحش آبدار ارمنی یاد داده بود. آنها هم تا حسن آباد بچه محل های ناصر را دنبال می کردند و به ارمنی و با همان دو سه تا کلمه فحش می دادند. رو همین حساب، ارمنی ها مدتی با ناصر قهر کردند. بیچاره مجبور شد کلی منت بکشه تا دوباره با او آشتی کنند...»
این ناشر همچنین کتاب «آیینه ها را باور کن» نوشته محمد حسین ارجمندی را منتشر کرده است که در 24 بخش به رشته تحریر درآمده و به دو بخش اصلی خاطرات و جملات ادبی تقسیم میشود. نویسنده برآن بوده تا با بیان خاطرات میان خود و دخترش، با نگاهی تمثیلی، پلی به رابطه انسان با خدا بزند. از این رو، وی در بخش نخست، خاطرات و تجربیات خود از زندگی را نقل کرده و در ادامه، با استفاده از زبانی ادبی و تلفیق با آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت(ع)، رابطه میان بنده و خداوند را تبیین کند. در واقع شاید بتوان گفت که مقصود اصلی نویسنده از نگارش این خاطرات، تبیین مفاهیمی اخلاقی در مواجهه با موضوعاتی است که همه انسانها در گروههای سنی متفاوت با آن دست و پنجه نرم میکنند.
در مقدمه این کتاب آمده: دراین کتاب نیز سعی شده است تا با بهره گیری از داستان سرایی و تشبیه، نخست با روایت خاطرات واقعی توجه خواننده به موضوع جذب شود تا در ادامه، معانی نهفته در دل داستان با بیان شباهت های میان رابطه ی پدر و فرزند با رابطه ی پروردگار و بنده هویدا گردد...
در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:
سینه پدر و مادر ها گنجینه اسرار فرزندان است و هیچ کس نمی تواند ادعا کند که فرزند من – در خارج یا داخل خانه – کار ناپسندی انجام نداده است. به هر حال همه بچه ها از این گونه کارها انجام داده اند و هیچ استثنایی در این خصوص وجود ندارد. سخن بزرگواری را در ستایش رفتار پسندیده مادرش یاد دارم که می گفت: «خواهر من از کودکی مشکل روانی نامحسوس داشت که هیچکس جز مادرم از آن آگاهی نداشت. مادر این راز را تا دم مرگ با کسی در میان نگذاشت و ما بعد از مرگ مادر بود که از این راز آگاه شدیم. پدر و مادر آبروی فرزند را آبروی خود می دانند و به هیچ وجه حاضر نیستند حتی برای ثانیه ای شرمساری – ناشی از افشای راز - فرزند را بر رخسار او بنگرند. در این خصوص من و همسرم هم همین نظر و اراده را داریم.
به یقین علاقه خداوند به حفظ آبروی ما به مراتب بیشتر از علاقه پدر ها و مادرها به حفظ آبروی فرزندانشان است. زیرا خداوند آفریدگار انسان است، در حالی که پدر و مادر فقط او را به دنیا دعوت کرده اند. از این روست که خداوند هیچ گاه دوست ندارد آبروی بنده ای که اشتباهی را از سر نادانی انجام داده است، بریزد و پیش دیگران رسوا شود. این حس آبرو داری به مراتب نزد پروردگار بیش از پدر و مادر هاست... همه ما به اقتضای زندگی و تصمیمی که خداوند برای ما میگیرد، در زندگی سهم مشخصی از قرص کاکائویی نعمتها داریم. حال این خداست که تصمیم میگیرد قرصهای کاکائویی را چگونه و به چه مقدار به ما بدهد. براین اساس انسانها به چند گروه تقسیم میشوند؛ گروه اول: این گروه سهم قرص کاکائویی خود را یکباره دریافت میکنند. به نظر میرسد خداوند به دو دلیل سهم قرص کاکائویی این گروه را اینگونه دریافت میکند ...
سرسره بازی، مقصر کیه، فلفل، مراقبت، قرص کاکائویی، دیگه دوستت ندارم، درد دندان، ترس از دوگانگی، و قرص نعنایی، نام برخی از داستانهای این مجموعهاند.
6060
6060
نظر شما