یوسف علیخانی، مدیر نشر آموت با اعلام این خبر به خبرآنلاین گفت: با وجود زمان کوتاهی که از انتشار و توزیع این رمان گذشته، این اثر در صدر جدول پرفروشهای ماست و بعد از آن می توان به کتاب های «خرید قلاب ماهیگیری برای پدربزرگ، امواج گرسنه، قصه های یک دقیقه ای و 206 معما» اشاره کرد.
به گزارش خبرآنلاین، در خلاصه داستان «نسکافه با عطر کاهگل» آمده است: «شهریار از گذشته خود چیزی نمیداند، اما تصاویری مبهم، گاهی او را آزار میدهند و احساس میکند جایی که در آن زندگی میکند، خانه و زندگی اصلی او نیست. اغلب اوقات هنگام خوردن نوشیدنی همیشگیاش (نسکافه) احساس میکند عطر کاهگل در مشامش میپیچد و در ادامه همیشه یک دیوار کاهگلی در ذهنش زنده میشود. سرانجام با مشاهده یک صحنه تصادف، حافظهاش را به دست میآورد و یادش میافتد اسم اصلی او شهریار نیست و ...«نسکافه با عطر کاهگل» تقابل دو نوع زندگی (پسرفته و ایدهآل) در جامعه امروزی و تضاد کنشها و واکنشها، رؤیاها، دنیاها و امیدهاست.»
«م. آرام» برای نوشتن رمان «نسکافه با عطر کاهگل» برنده دومین دوره «جایزه رمان اول ماندگار» شده است. جایزه «رمان اول ماندگار» هرساله به رمانهایی تعلق میگیرد که نویسندگانش برای اولینبار رمانی نوشته باشند و پیش از این جایزه، رمانی از آنها منتشر نشده باشد.
نویسنده این رمان پیش تر در گفتگویی اعلام کرده بود: «نسکافه با عطر کاهگل شاید به نوعی درآمیختگیِ دو عنصر امروزی و کهن، یا ثروت و فقر باشد؛ که هر دو، رابطه ای تنگاتنگ با زندگی شخصیت های اصلی کتاب دارند. در عین حال، نوعی رویارویی هم می تواند بین دو زندگی ایده آل و پس رفته قلمداد شود. نمایشی تراژیک از روزگار تلخ کودکانی خیابانگرد و بی گناهانی محکوم به فنا. جامعه ای که به دلیل قرار گرفتن در زیر پوسته پوسیده شهری متمدن، نه به چشم می آیند و نه از خود نشانه بروزی دارند. با این همه، سرسختانه به امید رسیدن به آتیه ای درخشان، یکی رؤیاهایش را فدا می کند تا دیگری پُلی شود میان برزخی جهّنم گونه و بهشتی برین. گمان نمی کنم بشود کلیّت نسکافه با عطر کاهگل را در چند پاراگراف بیان کرد، چون موضوعاتی که در این رمان مطرح شده، لحظه به لحظه زندگی جماعتی را تعقیب می کند که همگیِ ما هر روز و هر دقیقه در اغلب نقاط شهرمان می بینیم.»
به گفته نویسنده در نسکافه با عطر کاهگل، با دو زبان کاملاً متفاوت روبرو هستیم. یکی خاص طبقات متمدن و اشرافی و دیگری قشر ضعیف و پَس افتاده ای که تکیه کلام های خاص و منحصر به فرد خود را دارند...در واقع، کودک با زبان خودش حرف می زند، معتاد با تکیه کلام ها و عاداتش، زن ها با ویژگی هایشان، فقیر و غنی با شاخصه های زیست محیطی شان، عاقله مردها، اساتید دانشگاه و ...
«نیم ساعت بعد، ننه با صورتی سرخ از عصبانیت برگشت خانه، وارد اتاق شد و آمد طرفم. داشت با خودش حرف می زد: مرتیکۀ بی همه چیز، بی وُژدان، زورش به یه بچه یتیم رسیده! ها، یتیمه، اگه نبود که حالا وضعش این نبود. با اون بابایِ باباسَّگِش که کارِش شده خماری و علاّفی.
بعد نشست کنارم و چشم هایش را با تأکید گشاد کرد:
اگه یه بار، فقط یه بار دیگه دَس روت بلند کرد، بهم بگو تا آبروشو بکُنم تو … !»
در بخشی از این رمان می خوانیم:
«از کوچه به داخل کندو پیچیدم. گلاب از مدرسه آمده بود. گلابتون داشت دورِ حوض، دنبال اسماعیل پسرِ صدیقه خانم میدوید. غلام، لباسهای نو تنش بود و کفش نو به پا داشت، از همانها که پسر آقا مهندس هم داشت. بلند بالا و خوش تیپ شده بود! ننه، جوان و سرِحال، با صدیقه خانم توی درگاه اتاقمان نشسته بود و داشت استخوان پاک میکرد! بویی خوش، حیاط را برداشته بود. قاسم آقا منقل نداشت و دیگر مواد نمیفروخت. شوکت کنار دستش مشغول تخمه شکستن بود. از اتاق سید عماد، دود بلند میشد. فریدون خان توی اتاقش میرقصید و آقا سلیمان، با دوستهایش دست میزدند. آقا محسن آمده بود و حرفی از کرایه خانه نمیزد. آب حوض، چه شفاف بود. ننه داد زد: «چرا اونجا وایستادی اکرم، بیا تو دیگه، اکرم... اکرم... اک... ریار! شهریار... شهریار! داشت برف میبارید، سردم بود و استخوانهایم تیر میکشید.»
ـ شهریار ... مامان به قربونت، پاشو دیگه پسرم.
ـ بلایی سرش نیومده باشه مامان؟ کجا مگه رفته بودین آخه، شهروز؟
ـ ببخشید، هَمهش تقصیر من بود، نباید میذاشتم بره. لعنت به من!»
رمان «نسکافه با عطر کاهگل» در 384 صفحه و قیمت 15هزار تومان منتشر شده است.
6060
نظر شما