هوشنگ ابتهاج شعر زیر را برای محمدرضا لطفی سروده است.

به گزارش خبرآنلاین، متن این غزل از این قرار است:
 
پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم
که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم
 
 ره مگردان و نگه دار همین پرده  راست
 تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم
 
 چه غریبانه تو با یاد وطن می‌نالی
 من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
 
شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت
 کی بود باز که شوری به چمن در فکنم
 
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
 آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم
 
 نی جدا زان لب و دندان جه نوایی دارد؟
 من ز بی همنفسی ناله به دل می‌شکنم
 
 بی تو آری غزل «سایه» ندارد «لطفی»
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم
 
 
58241
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 281788

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 10 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۰۲:۵۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۲۶
    64 1
    همه مرغان هم آواز پراکنده شدند آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم (وطنم؟)
  • بدون نام KR ۰۷:۴۵ - ۱۳۹۱/۱۲/۲۶
    22 0
    واقعا لذت بردم از اين مطلب