محمد بقایی (ماکان) پژوهشگر حوزه ادبیات و از اساتید دانشگاه به مناسبت 27 فروردین، سالروز درگذشت جلالالدین محمد بلخی مشهور به «مولانا» یادداشتی نوشته است:
مولانا بدون تردید یکی از چند چهره بزرگ در تاریخ تفکر بشری است که شوربختانه مانند بسیاری از چهرههای برجسته فرهنگی دنیای شرق، تحت تأثیر رسانههای غربی و تفاوت زبانی، آنچنان که باید در جهان شناخته نشده و ارزش وی برای بسیاری از مردم دنیا ناشناخته مانده است، مگر در سالهای اخیر که با تلاشهایی که بر بنیاد دیدگاهی سیاسی و اقتصادی از سوی کشوری که مدفن مولانا در آن است، جهت معرفی او و ترجمه اثر سترگ این متفکر بینظیر یعنی «مثنوی» به عمل آمده که این خود، سبب شده تا گروههای فرهنگی و روشنفکری برخی کشورهای غربی با زوایایی از دیدگاهها و اندیشههای او آشنا شوند.
از جمه تلاشهایی که برای شناساندن او صورت گرفته تحقیقات و ترجمههایی بوده است که بوسیله محققان و پژوهشگران مهاجر ایرانی در کشورهای دیگر به خصوص در ایالات متحد به عمل آمده و همچنین آثاری که بوسیله مولویشناسان خارجی مانند ویلیام چیتیک (William Chittick) صورت گرفته و زمینهساز شناخت این چهره انساندوست شده است، طوری که ترجمه برخی از غزلهای او به زبان انگلیسی در کشور آمریکا جزو پرفروشترین کتابها درآمده است؛ به رغم آنکه میدانیم در ترجمه، به خصوص ترجمه شعر، بخش مهمی از لطف کلام و همچنین مفاهیم و ظرایف مکتوم در شعر از دست میرود.
از این مورد میتوان نتیجه گرفت که افکار و اندیشههای مولانا تا چه میزان با ذهن و قلب آدمیان امروزی به خصوص انسانهای آگاه تطابق دارد. بیجهت نیست که یکی از متفکران بزرگ دنیای غرب یعنی «آندره مالرو» در اواسط قرن بیستم اظهار داشت که قرن بیست و یکم دو راه بیشتر در برابرش نیست: یا بر اثر کشاکشهای نظامی آرامش خود را از دست خواهد داد، یا با روی آوردن به اندیشهها و افکار مولانا به آرامش و تسلی خاطر خواهد رسید.
به نظر میرسد پیشبینی آندره مالرو اکنون صورت واقعی به خود گرفته و جهان نیازمند نگاهی عمیقتر به افکار و اندیشههای جلالالدین مولوی بلخی است. اما ترویج این اندیشههای سترگ هرگز با فعالیت بخش خصوصی در سطح جهانی تأثیر واقعی را نخواهد داشت و از آنجا که هر اندیشمند، شاعر، نویسنده و هنرمندی وابسته به فرهنگ خاصی است بنابراین بر متولیان فرهنگ فرض است که در ترویج آن آراء و اندیشهها بکوشند تا به این ترتیب نه تنها به طریق اول دست یابند بلکه وجهه و اعتبار فرهنگی خود را به مردم دنیا بشناسانند.
حقیقت این است که جلال الدین مولوی متولد بلخ است، شهری که زمانی بخش عمدهاش از آن خراسان بوده است، نوجوانی خود را در آن دیار گذراند، پس از دیدار با فرید الدین عطار نیشابوری -که ذکاوت و تیزبینی او را بسیار میستود- همراه پدر از طریق حجاز به قونیه رسید و در آنجا پس از گذشت سالیانی، درگذشت و اکنون مزار وی در این شهر قرار دارد. با این حال این حقیقت بر کسی پوشیده نیست که این شخصیت اندیشمند ایرانی آثار جهانی همچون مثنوی، دیوان کبیر و کتابهایی خلق کرده است که تمامی به زبان فارسی و متعلق به فرهنگ ایرانی است اما شوربختانه مصادرهکنندگان مفاخر ایرانی سعی در تصاحب چهرههایی نظیر او و اتصال به فرهنگ خود دارند، چنانچه همسایه دیگری -که علت وجودی آن سر در عهدنامههای تحمیلی گلستان و ترکمنچای دارد- با نصب مجسمه شاعر بزرگ ایرانی، «نظامی گنجوی» در شهر رم آن را متعلق به فرهنگ خود دانسته است! از این روست که نیاز به خودنگری در مدیریت کلان فرهنگی کشور بسیار احساس میشود.
/6262
نظر شما