«امروز» جدیدترین ساخته سیدرضا میرکریمی حاصل همکاری مشترک او با شادمهر راستین در نگارش فیلمنامه است. تجربهای که همچون فیلم قبلی آنها؛ «به همین سادگی» منجر شده به بسط تصویر زن- مادر در یک اثر مینیمال با درامی درونی و نگفتن آنچه باید حس شود.
بر همین اساس چند مولفه مشترک را میتوان در هر دو فیلم دنبال کرد که فشردگی زمان اتفاقات در یک روز، حجم کم دیالوگها بخصوص در مورد شخصیت محوری و نهایتاً تکیه بر کاراکترها و شخصیتهای پیرامونی که از خلال برخورد یا حضور آنها، کاراکتر اصلی به طور غیر مستقیم بیان میشود، برخی از این ویژگیها است.
در «امروز» شخصیت محوری یک راننده تاکسی مرد است که از خلال تضاد او با زنی که به عنوان مسافر سوار ماشین میشود، درامی کمرنگ شکل میگیرد و پیش میرود. مثل کمحرفی مرد در مقابل پرحرفی زن که به تَبع آن از مرد تصویر یک کاراکتر درونگرا میسازد و زن را به عنوان شخصیتی برونگرا معرفی میکند. اما همین دو آدم به ظاهر متضاد وقتی در خلوت اتاق درد بیمارستان مقابل هم قرار میگیرند، به یک فصل مشترک میرسند که حسرت و آرزوی فرزند است.
فیلم بدون آنکه در مسیر قصه و درامی پررنگ و متداول حرکت کند، همین خط به ظاهر ساده و اتفاقی را دنبال میکند و از خلال حرکت مرد در این مسیر و همراهی او که ابتدا به نظر نمیآید بر اساس انگیزهای خاص باشد، به تدریج با کدهایی این کاراکتر را نمایان میکند.
مردی که میتوان کمحرفی او را ذاتی یا ناشی از پیشینه حضورش در جنگ و جانباز بودن و تضادی بزرگتر با جامعه پیرامونیاش در نظر گرفت. این کد شخصیتی کلیدی میشود تا با تکیه بر آن و درخواست زن که می خواهد پرسنل بیمارستان فکر نکنند تنها است، مرد نقش شوهر را بازی کند تا امکان بستری شدن زن در بیمارستان فراهم شود و در برابر رفتار نامناسب پرسنل بیمارستان که او را شوهر بیرحم زن تصور میکنند، واکنشی نشان ندهد تا به زن کمک کند.
نکته مهم و اهمیت فیلم در این است که کاراکتر زن- مادر را نه به طور مستقیم و از خلال محوریت او و همراهی با لحظههای شخصی و تنهاییهایش در طول فیلم، بلکه از زاویه نگاه مرد و در تضاد با ویژگیهای شخصیتی او معرفی میکند و در نهایت به تصویری خاص از این زن- مادر میرسد.
زنی که در برابر خفت و خواری سر خم کرده اما از بدبختیهایش دم نمیزند و آبروداری میکند تا فقط بتواند مادر شود. زنی که با همه ترسها، ضعفها و نگرانیهایش آرزو دارد دخترش مثل خودش تنها و بیمادر بزرگ نشود. این آرزو و دیالوگی که بین این زن و مرد در اتاق درد بیمارستان رد و بدل میشود، کلیدی است برای نزدیک شدن به پیشینه و حال شخصیتها و کنش نهایی مرد که هر چند تعیینکننده است اما به جهت منطق داستانی جای سوال دارد.
«رد کارپت» دومین فیلم سینمایی رضا عطاران پس از «خوابم میاد» است که بر اساس داستانی از خودش شکل گرفته است. فیلم تشکیل شده از یک خط داستانی که سفر شخصیت اصلی به کن و حضور او را در جشنواره سینمایی این شهر دنبال میکند و خطوط فرعی و اتفاقات پیرامونی به فراخور امکان ایجاد شده در همان لحظه فیلمبرداری، پیش میروند.
در واقع فیلمنامه دقیق و جزئینگری وجود ندارد بلکه با طراحی شخصیتی که برگرفته از ویژگیهای شخصی خود عطاران در کنار کدهای نمایشی پرداخت شده است، این خط سیر دنبال شده و در ادامه موقعیتهای لحظهای به مثابه آیتمهایی جذاب و گاه مجزا شکل گرفتهاند تا در نهایت شاهد به بنبست رسیدن رویای قهرمان و پایان تلخ فیلم باشیم.
به همین دلیل فیلم مجموعهای است از شوخیهای معمولی و گاه خیلی بامزه که تنها حاصل موقعیتسازیهای لحظهای هستند نه از پیش تعیین شده و به همین دلیل نمیتوانند ارتباط دراماتیک قوی با هم و کلیت فیلم برقرار کنند و تأثیرشان هم در حد همان موقعیت و لحظه است.
شوخیهایی که گاه رفتارهای ذاتی و اجتماعی ما را در سویههای مثبت و منفی نشانه میروند و به واسطه تضاد این خصوصیات با جامعه و مردمان مقابل، سازنده طنز و لحظههای کمیک هستند. اما واقعیت این است که فیلم با تکیه بر این سوژه جذاب و هوشمندی ذاتی رضا عطاران که خود نویسنده، کارگردان و بازیگر فیلم است میتوانست جذابیت دراماتیک بیشتری داشته باشد.
«پنج ستاره» نخستین تجربه کارگردانی مهشید افشارزاده با فیلمنامهای از علیاکبر قاضینظام است. بازیگری که دهه شصت در فیلمهای مختلفی حضور پیدا کرد و مدتها از سینما دور ماند تا این بار در حیطهای جدید گام بردارد. این اولین تجربه بر اساس فیلمنامهای از قاضینظام که اثر درخشانی چون «نیاز» را در کارنامه دارد، میتوانست علاوه بر کنجکاویبرانگیزی، جذاب هم باشد.
اما فیلم مجموعهای است از یک سری اتقاقات لحظهای و سست که ناشی از حضور یک دختر دانشجو به عنوان خدمه در یک هتل پنج ستاره است. نه شخصیت اصلی، کاراکترهای متعدد پیرامونی و کاراکتر منفی کلیشهای میتوانند بُعد پیدا کنند و برجسته شوند و نه خطوط فرعی، منطقی محکم و فراتر از پیشبرد درام در لحظه دارند.
درامی که برای پیشبرد به حضور تخیلی آمیتا باچان در هتل متوسل شده و به همین بهانه مانوری سوالبرانگیز روی فیلمهای هندی و ترانههای این سرزمین میدهد که لابد خاطرهانگیز باشد! غافل از آنکه این تنها دستاویزی است برای همراه کردن مخاطب با هر تمهیدی نه یک طراحی حسابشده و دقیق برای درامی پیشبرنده و متکی بر یک رئالیسم اجتماعی که به نظر میآید فیلم به واسطه نشانههای موجود مدعی آن باشد.
نظر شما