اینجا کسی همه چیز را برای فروش گذاشته است

فیلم "همه چیز برای فروش" ساخته امیر ثقفی نشان می دهد که فیلمساز بیش از هر چیزی به دنبال این است که فیلم از لحاظ بصری تاثیرگذار و ماندگار به چشم بیاید و روی میزانسن، قاب بندی، رنگ و نور و فضاسازی تک تک نماهایش فکر کرده است. پس می دانسته برای اینکه بتواند از دل آن بیابانهای خالی و ساکت، پمپ بنزین متروک، خانه های بیغوله وار و جاده های بی انتها و دورافتاده قاب های چشم نوازی ارائه دهد، باید داستانی داشته باشد که با جنس و حال و هوای فضا و جغرافیا و لوکیشن هایش تناسب و هماهنگی بیابد.

پس به سراغ آدم وامانده و به انتها رسیده ای می رود که هرچه در این زندگی خشن و بی رحم بیشتر تلاش می کند، عمیق تر در منجلاب بدبختی و نکبت فرو می رود. مرد که سالهاست خودش را از یاد برده و عادت کرده که از این دنیا سهمی نداشته باشد، تنها رویایش خوشبختی برادرش است. پس وقتی پای آینده او به میان می آید، هر خواری و خفتی را به جان می خرد و به هر سختی و فلاکتی تن می دهد تا برادرش را نجات دهد.
اشکال فیلم در این است که در این پروسه دردناکی که مرد برای نجات برادرش طی می کند، بجای اینکه با یک منحنی پرکشش و رو به اوج مواجه باشیم، همه چیز در یک خط ممتد و خنثی پیش می رود که رخدادهای آن قادر نیستند در روندی تدریجی به مخمصه ای که مرد گرفتارش شده، شدت ببخشند و مرحله به مرحله او را به اوج استیصال و ناتوانی برسانند تا درنهایت از پای بیفتد.
درواقع مواجهه مرد با تک تک افرادی که برای تهیه پول به سراغشان می رود، از بار دراماتیک یکسانی برخوردارند و اگر هر کدام از آنها حذف شوند و یا جایشان با هم عوض شود، هیچ تاثیری در سیر تحولی که باید مرد از سر بگذراند، ندارند و مرد نه آدم بهتری می شود و نه آدم بدتری. درحالی که هر کدام از این دیدارها می توانست داستانکی داشته باشد که به منزله مرحله ای از آزمون دشوار اخلاقی مرد تلقی شود که او را در معرض انتخابهای مختلف قرار دهد تا ببینیم تا کجا و چقدر می تواند در این تلاش برای نجات جان برادر، از لحاظ انسانی و اخلاقی و عاطفی سقوط کند یا پای ارزش ها و اصولش بایستد.
به دلیل همین تکرار موقعیت های مشابه و یکسان که مرد فقط در آن کتک می خورد و هیچ تغییری در شخصیت و روند انتخاب هایش رخ نمی دهد، فیلم نمی تواند ضرباهنگ و کشش داستانی اش را حفظ کند بچای پیشروی و گسترش مدام در همان وضعیت اولیه درجا می زند و ریتم فیلم آن چنان افت می کند که با وجود همه ایده های جذاب بصری، دچار سکون و ملالتی کشدار و یکنواخت می شود که تحمل آن را برای مخاطب مشکل می کند. از این رو امیر ثقفی در کنار علاقه و دلبستگی اش به فرم بصری باید توجه بیشتری به کشش داستان و ریتم فیلمش نشان دهد و برای زمان داستانی که در اختیار دارد ارزش بیشتری قائل شود و آن را در دل موقعیتهایی بیهوده و خنثی هدر ندهد.
مهم ترین نشانه پیشرفتی که ثقفی در این فیلم نسبت به فیلم قبلی اش کرده این است که حالا می داند نمایش عریان خشونت و بی رحمی که انسان را احاطه کرده، زمانی تاثیر می گذارد که از دل آن همه زخم و خون و درد و اشک و آه، حس زندگی برآید و در دل همه این جان کندن ها و بدبختی ها لحظاتی را ببینیم که به زندگی ارزش می بخشد و نمی گذارد که آدمها از آن دست بکشند، وگرنه این همه تلاش برای زنده ماندن به چه درد می خورد! بالاخره باید یک نقطه کوچک امیدبخش در زندگیشان باشد که ادامه و تحمل مصائب و رنجهای زندگی را برایشان ممکن کند، حتی اگر این لحظه تابناک قدم زدن مرد جوانی با صورتی از ریخت افتاده و سوخته در میان دشتی سرسبز باشد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 337250

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 6 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • منتقد A1 ۰۹:۰۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۹
    3 7
    فقط یک ربع از فیلم رو تونستم تحمل کنم . عجب سلیقه بدی دارید!! یا شایدم متفاوت نما هستید!! البته دومی محتمل تره چون بیگانه رو هم دوست داشتید!
    • نزهت بادی RO ۱۰:۳۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۹
      5 2
      شما بجای اینکه توهین کنید، بهتر است مطالب را دقیق تر بخوانید و میزان تحمل خودتان را ملاک خوبی یا بدی فیلمی قرار ندهید. درضمن جالب است که من فیلم بیگانه رو دوست نداشتم و در یادداشتم به دلایل آن اشاره کردم.
  • مایا A1 ۱۲:۱۶ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۲
    1 1
    من همش فکر میکنم این فیلم رو برای کی میخوان اکران کنن؟ واقعا کی میتونه این فیلم کند و کش دار و خسته کننده و زجر آور رو تحمل منه؟ گمونم جشنواره های خارجی هم که یه زمانی این فیلم های ایرانی رو دوست داشتن سالهاست خدا رو شکر این فیلم ها رو پس میزنن.
  • سارا A1 ۱۷:۳۲ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۳
    1 1
    من و دوستم نیم ساعت اول فیلم رو دیدم بعد متوجه شدیم سالن کلا خالی شده و فقط چند نفر موندن! از اونا هم یه عده خوابیده بودن .بعد ما هم اروم اومدیم بیرون که یه وقت بیدار نشن.