دوستم از یک ایرانی یاد کرد که در شهر بوردوی کشور فرانسه زندگی می‌کند و در زمینه فرش و هنر فرش کارهای شایان توجهی کرده و در نوع خود یک استثناء به شمار می‌رود. نام او حسین امینیان‌ندوشن است.

اول: از زمانی که پای تلگرام به فضای مجازی باز شد، ارتباط و مبادله اطلاعات بین داخل و خارج از ایران فضایی متفاوت پیدا کرده است. اگر روزی مورخان حوزه ارتباطات اجتماعی بخواهند یک تقسیم‌بندی از جهش‌های ارتباطی ترسیم کنند، به قطع و یقین دوره ارتباطی بعد از ورود تلگرام را به عنوان یک نقطه عطف خواهند نوشت. اگر چه این وسیله ارتباطی در غرب و به خصوص آمریکا شناخته شده نیست؟ اما برای ایرانیان مقیم این دیار و سایر نقاط دنیا به مهمترین ابزار ارتباطی تبدیل شده است. گفته می‌شود به زودی نسخه امکان ارتباط تلفنی و شاید بعدها تصویری این برنامه کاربردی(Application) نیز نصب شود که طبیعی است فضایی متفاوت‌تر را در ارتباطات فیمابین ایجاد خواهد کرد.

دوم: یک ماه قبل بود که از طریق دوستی بحث و چت(گپ‌زنی اینترنتی)، به فرش و موقعیت بربادرفته فرش ایرانی در دنیا کشید و در این میانه او از یک ایرانی یاد کرد که در کشور فرانسه زندگی می‌کند و در زمینه فرش و هنر فرش کارهای شایان توجهی کرده و در نوع خود یک استثناء به شمار می‌رود. ابتدا چندان جدی نگرفتمش و پیش خودم گفتم شاید می‌خواهد بازار گرمی کند. اما وقتی گفت که او از دست فرانسوا میتران( رئیس جمهور سال‌های دهه ۱۹۹۰ فرانسه) جایزه‌ای ویژه دریافت کرده است و نخست وزیر و رئیس مجلس  و نخست وزیر سابق فرانسه و ریاست بیش از ۱۵ دوره مجلس فرانسه(  ژاک شابان دلماس درسال‌های دهه ۷۰ تا ۹۰) بارها و بارها از کار او تقدیر کرده‌است. حس کنجکاوی‌ام تحریک شد. همان لحظه نام و زادگاهش را پرسیدم که گفت از ندوشن میبد یزد. دوباره پرسیدم:‌نامش؟ گفت: حسین امینیان ندوشن. نام ندوشن بی‌اختیار مرا به سمت استاد محمدعلی اسلامی ندوشن پرتاب کرد و با خود گفتم شاید از اقوام و بستگان ایشان باشند. بعد فهمیدم که در یک ولایت زیسته‌اند. در اینترنت سرچی کردم. اما هیچ چیزی به فارسی دیده نشد. به انگلیسی که نامش را در موتور جست وجو انداختم. با صفحات زیادی روبرو شدم که البته تقریبا همه آنها به زبان فرانسه بود.

سوم:چند روز بعد یک دوست آمریکایی عاشق ایران را در یک انجمن فرهنگی ایرانیان در شهر اوکلند دیدم. نامش استیون است. دو سال قبل به ایران آمده بود و در موسسه دهخدا زبان فارسی کار می‌کرد. او عاشق هر چیزی است که نامی از ایران را با خود یدک می‌کشد. از ادبیات فارسی گرفته تا غذاهای ایرانی و خودش می‌گوید تمامی رستوران‌های ایرانی این منطقه(شمال کالیفرنیا) را سر زده و از طعم و رنگ انواع غذاهای ایرانی بسیار بیشتر از من ایرانی خبر دارد. فرش ایرانی هم ازجمله دغدغه‌های اوست. زبان فارسی را هم مثل بلبل حرف می زند و واقعا چه استعداد شگفتی دارد که در کمتر از دو سال چنین به محاوره، به زبان فارسی مسلط شده است. کارش هم مترجمی است و در دادگاهی درشهر سن حوزه کالیفرنیا کار می‌کند. آنجا فهمیدم که او به زبان اسپانیایی و فرانسوی هم مسلط است. با خود گفتم او که عاشق فرش ایرانی هست، و زبان فرانسه هم می‌داند، پس چه بهتر که از او بخواهم کمی به من کمک کند در باره این ایرانی مقیم فرانسه که می‌گویند در زمینه فرش طوفان به پا کرده است.

پیش از ان تصمیم، آن دوست ایرانی ما می‌خواست یک ارتباطی بین من و آقای امینیان برقرار کند، چون می‌دانست که من به دنبال افرادی متفاوت در رشته‌های مختلف هنری هستم که در خارج از ایران سری بین سرها در آورده‌اندو از آن مهمتر این افراد گمنامند و تقریبا کمتر علاقه مند به رسانه‌ای شدن و در بوق و کرنا کردن خویشند.ازش خواستم اجازه دهد ابتدا یک تحقیقی درباره اش بکنم که اگر این تحقیق به نتیجه‌ای خوش انجامید، آنگاه این ارتباط سر بگیرد.

آقای استیون بعد از خواندن چند مطلب و نشان دادن چند نشریه معتبر فرانسوی به من اطمینان داد که فرد یاد شده آدمی خبره و نخبه در کار خود است و از او در نشریات و رسانه‌های منطقه خودش( بوردو) و نیز چند رسانه فرانسوی مهمتر سخن و مطلب و گزارش منتشر شده است.

کمی هم از ویژگی‌های کاری‌اش خواند و برایم ترجمه و در نهایت مطمئنم کرد که با یک آدم پرتلاش اما کمتر شناخته شده در نزد ایرانیان روبرو هستم و البته از‌ آن مهمتر! غیر سیاسی، چرا که اگر می‌خواستم چیزی برایش بنویسم باید امکان انتشار در ایران هم داشت و این برایم مهم بود، چرا که این دوست ما می‌گفت او عاشق ایران است.

حسین امینیان ندوشن و ژاک شابان دلماس. نخست وزیر سابق فرانسه

ژاک شابان دلماس، نخست وزیر سابق و ریاست مجلس فرانسه و حسین امینیان ندوشن

چهارم: چند روز بعد دوباره گپ و گفتی بین آن دوست و من درگرفت که خودش ناشری فرهنگی در ایران است و صحبت به آقای امینیان رسید. اینجا بود که از او خواستم یک امکان ارتباطی بر قرار کند برای یک گپ وگفت و اگر شد مصاحبه ای درباره کارهایش. او این امکان را فراهم کرد و از شانس خوش ما یا آقای امینیان، او مردی مجرد و شب‌زنده‌دار است و این یعنی تازه وقتی به منزل می‌رسد، ساعت ۱۱ شب است و او خود را آماده می‌کند برای کتاب خواندن و کارهای شخصی دیگری و آنچنانکه خود برایم گفت و پیشینه چند بار صحبت کردن ثابت کرد، او تقریبا تا ۴ صبح بیدار است. و این خصلتی است که تنها در یکی از خوانندگان نامدار ایرانی وجود دارد که تا ۴ و پنج صبح بیدار است و تازه آن زمان به خوب می‌رود.

این ویژگی برای منی که با او اختلاف ساعتی نه ساعته دارم( ساعت سه صبح آنها شش عصر ماست)، فرصتی مغتنم است که بتوان گپی زد.

پنجم: فکر کنم برای یک ورودیه کافی باشد،‌اما نمی‌توان بدون یک خبر مهم از کاری که آقای امینیان انجام داد این نوشته را به پایان برد. فکر کنم خود سردبیر هم به متن ایراد بگیرد که این همه قلم و قدم زدی که هیچ! بنا بر این یک اتفاق مهمی که می تواند نمادی از ظرفیت‌های یک ایرانی متخصص و هنرمند- صنعتگر باشد را در اینجا ذکر می‌کنم تا بعد اگر فرصتی شد و گفت وگویی، بتوان وجوه دیگر کار او را برجسته ساخت.

آقای امینیان ندوشن در شناخت رنگ، پشم، تاریخچه فرش نه تنها در ایران، بلکه در جهان و کشورهای فرش خیز،فردی کم نظیر است، و در فرانسه از او به عنوان کارشناس بین‌اللملی فرش یاد می‌شود که در منازعات بسیار تخصصی به عنوان داور نظرهنده نهایی ورود پیدا می‌کند. به همین دلیل کارش را به سمتی سوق داد که یک گالری از فرش‌های قدیمی جهان را( با قدمتی صد سال به قبل) گرد‌آوری کرده و هر از گاه برخی از آنها را تعمیر و رفو کرده و به نمایش می‌گذارد. نمایشگاه‌های او در فرانسه و اسپانیا بسیار شهرت دارد. همین ویژگی سبب شد تا چنانکه خود گفته و در جراید فرانسه نیز آمده است. خاندان روچیلد،‌که از سرمایه‌داران استخوان خردکرده اروپا به شمار می‌روند و موزه‌ای بزرگ از عتیقه‌جات در اختیار دارند. فرشی از ناپلئون را که به گفته آقای امینیان تقریبا نابود شده بود، به او نشان دهند و از او بخواهند که روی آن کار کند برای احیاء‌ و مرمت آن.

این فرشی است که ناپلئون دو تخته از آن را شبیه هم سفارش ساخت داد. یک تخته را به ملکه انگلستان هدیه داد و دیگری را نزد خود نگه داشت تا این که در نهایت دست به دست شد و به خاندان روچیلد رسید. اما فرش به گفته آقای امینیان عملا نابود بود و آنها از احیای آن قطع امید کرده بودند.

او ابتدا جنس نخ‌های فرش را تشخیص داد، سپس با دانشی که در رنگ‌آمیزی و تولید رنگ‌های طبیعی فرش داشت به تولید نخ‌هایی از همان جنس و باهمان رنگ بندی دست یازید. سپس مدت چهار سال روی این فرش کار کرد تا توانست آن را از اضمحلال و نابودی نجات دهد و احیایش کند. او البته سرگذشتی غریب دارد که زمین‌خوردن‌هاو بلند‌شدن‌هایش خود می‌تواند حکایتی شیرین وخواندنی شود.

این یادداشت در شماره ۴۱ هفته‌نامه کرگدن در صفحات ۱۱۰ و ۱۱۱ منتشر شد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 639198

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ناشناس US ۰۶:۵۷ - ۱۳۹۵/۱۲/۰۴
    2 0
    درود بر اين هنرمند بزرگ.
  • سعيده US ۱۱:۰۹ - ۱۳۹۵/۱۲/۰۴
    2 0
    احسنت بر ايشان و سپاس از اقاي مختاباد براي معرفي اين ايراني هنرمند و بي نظير. اي كاش يك گفت و گويي هم با ايشان انجام مي داديد.
  • همشهری IR ۱۸:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۲/۰۲
    2 0
    درود بر شما همشهری هرکجای این جهان که هستی سالم و سرزنده باشی