محمود دولت‌آبادی: بدی‌هایم را از همسرم، مهرآذر بپرسید

محمود دولت‌آبادی که در آستانه ۷۷ سالگی چنان سرخوش است که سرخوشتان می‌کند می‌گوید دوستانش لطف دارند که مُحسناتش را برمی‌شمرند اما خصوصیات بدش را باید از همسرش، مهرآذر پرسید.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عصر سه‌شنبه دهم مرداد تولد هفتادوهفت سالگی نویسنده محبوبِ معاصر، محمود دولت‌آبادی با حضور جمعی از دوستان و علاقه‌مندان او برگزار شد.

از جمله چهره‌هایی که در این جشن حضور داشتند می‌توان به حسین علیزاده، جعفر پناهی، شمس لنگرودی، سیدعلی صالحی، لوریس چکناواریان، جواد مجابی و علی‌اکبر شکارچی اشاره کرد.

اولین کسی که در مقابل علاقه‌مندان دولت‌آبادی که در حیاطِ کافه نزدیک جمع شده بودند، پشت میکروفن رفت شمس لنگرودی شاعر معاصر بود.

لنگرودی در بخشی از صحبت‌های خود گفت: «در دوره جوانی ما، مارکسیسم مد بود و یکی از واژه‌هایی که من نمی‌فهمیدمش دیالکتیک بود.»

او خطاب به دولت‌آبادی ادامه داد: «فقط بعد از این که داستان‌های شما را خواندم فهمیدم دیالکتیک یعنی چه، داستانِ دیالکتیک یعنی چه و چگونه یک امر موجب امر دیگر می‌شود.»

لنگرودی تصریح کرد: «ممنونیم که به دنیا آمدید و (با لبخند) هر چند گفتنش درست نیست اما خوشحالیم که در زندگی رنج کشیدید! چون رنجی که کشیدید منجر به آفرینش آثاری شد که به ما زندگی آموخت و تحمل مشکلات را برایمان آسان کرد.»

نفر بعدی که پشت میکروفن رفت جواد مجابی دیگر شاعر معاصر بود. او ضمن اشاره به این نکته که محمود دولت‌آبادی از جمله هنرمندانی است که هم مردم عادی و هم روشنفکران دوستش دارند ادامه داد: «می‌خواهم یکی از شعرهایی را که سال 1380، یعنی 16 سال پیش زمانی که در کُردان (در 25 کیلومتری کرج و 65 کیلومتری غرب تهران) زندگی می‌کردیم سرودم و به محمود دولتآبادی تقدیم کردم بخوانم.»

از راست؛ جعفر پناهی، محمود دولت‌آبادی، حسین علیزاده، لوریس چکناواریان 

جملات آغازین این شعر چنین بود: «ما بچه‌های بی‌پایان، شلوغی نمی‌شناسیم/  نه تنگ می‌کنیم جای کسی را/ نه کسی سایه‌اش را بر آفتاب ما می‌افکند...»

نفر سوم حسین سناپور داستان‌نویس معاصر بود. سناپور با اشاره به بیانیه‌ای که جمعی از نویسندگان پیش از انتخابات دولت دوازدهم خطاب به دکتر حسن روحانی نوشته و در آن ضمن حمایت از روحانی، مطالبات خود را مطرح کرده بودند گفت: «یک بند از این بیانیه به طور مشخص به محمود دولت‌آبادی اختصاص داشت و از این که چرا تعدادی از کتاب‌های او از جمله «زوال کلنل» در محاق سانسور مانده‌اند.»

او ادامه داد: «این بیانیه را برای همکارانمان می‌فرستادیم تا امضا کنند و یکی از دوستان گفت وقتی باقی بندها به مسائل و مشکلاتِ عامِ نویسندگان پرداخته است آیا لازم است یک بند به طور مشخص به یک نویسنده اختصاص پیدا کند؟!»

سناپور افزود: «پاسخ من این بود که محمود دولت‌آبادی برای ما یک شخص نیست و نماینده روح جمعی داستان‌نویسی ایرانی است. اگر یکی از ویژگی‌های روح جمعی ایرانیان را نجابت بدانیم، دولت‌آبادی تبلور آن نجابت است. وقتی نویسنده‌ای می‌تواند 30، 40 یا 50 شخصیت و حتی بیشتر را آن طور که دولت‌آبادی در داستان‎هایش ساخته، در حد کمال بسازد یعنی همه آن شخصیت‌ها را در درون خود دارد، شخصیت‌هایی که هر کدام نماینده بخشی از مردم ایرانند و او همه را در درون خود پرورانده و به ما نشان داده است، پس اگر قرار باشد روح جمعی آدم‌های ایرانی را در جایی ببینیم می‌توان گفت چکیده‌اش در محمود دولت‌آبادی است.»

نفر بعدی محمود معتقدی، شاعر بود که شعری با عنوان «کلیدر» را به محمود دولت‌آبادی تقدیم کرد. در ادامه یارتا یاران که مسئولیت اداره برنامه را بر عهده داشت از سه دوست دولت‌آبادی یاد کرد که جهان را ترک کرده‌اند؛ محمدعلی سپانلو، محمدرضا لطفی و مهدی فتحی.

آخرین سخنران کسی نبود جز محمود دولت‌آبادی. او با قرار گرفتن پشت میکروفن با لحنی سرخوشانه گفت: «دوستان عزیزم لطف کردند و از سر صمیمیت، محسنات مرا برشمردند اما اگر کسی بخواهد از خصوصیات منفی‌ام بگوید، کسی نیست جز همسرم؛ مهرآذر. (با خنده) من مصداق ضرب‌المثل بیرونت بقیه را کشته، درونت ما را هستم و مهرآذر خوب می‌تواند از آن برایتان بگوید.»

او ادامه داد: «در آستانه هفتادوهفت سالگی به شما اطمینان می‌دهم درباره نوشتن، خواندن و یادگیری هر چه از دستم برمی‌آده کرده‌ام. من باعث دور هم جمع شدن کسانی که امروز اینجا می‌بینید نبوده‌ام و تنها بهانه‌اش هستم. گمان می‌کنم اگر سالنی هم می‌خواستیم می‌توانستیم بگیریم. چون همان‌طور که سناپور گفت اخیرا اندکی به بچه‌های ادبیات اجازه می‌دهند که دور هم جمع شوند.»

دولت‌آبادی با اشاره به آرزویش برای جوانان افزود: «آرزو می‌کنم زندگی جوانان کشورم در سرزمینی ادامه پیدا کند که مردمش علیه خودشان نباشند. جامعه‌ای که خود، دشمن خودش نباشد و رفاقت‌ها بیش از سوظن‌ها باشد چون دلیلی برای دشمنی وجود ندارد.»

او با اشاره به همسرش صحبت‌های خود را این طور پایان داد: «ظاهرا همسرم حاضر نیست امروز از نکات منفی من بگوید، پس به جایش متنی را می‌خوانم با عنوان چگونگی گریز از نوشتن.»

متنی که دولت آبادی خواند به این شرح بود؛

«آری، از کنار این میز می‌گذرم، به هر روز چندین و چند بار اما نمی‌خواهم ببینمش. نمی‌خواهم که دیده بشود این میز، زیرا فاصله‌ای صدها فرسنگی را به یاد من می‌آورد که می‌توانم با دو گام و یک نیم‌چرخ پشت آن بنشینم اما همان دو گام و یک نیم‌چرخ دشوارترین کار و خوفناک‌ترین مسافت است.

اندیشیدن به این خوف و دریافتن که خوفِ من، خوفِ من از خونی است که قطره، قطره باید بچکانم در هر کلمه، در هر عبارت و چه کسی جز خودم قادر به درک آن می‌تواند بود. فقط خودم. زیرا خون از وجود من قطره قطره چکانده می‌شود و این یک حس کاملا شخصی است و تو از نزدیک‌ترین انسان نسبت به خود هم حتی نمی‌توانی انتظار داشته باشی این حس کاملا شخصی را درک کند مگر به ظاهر و مگر در ظاهر.

 یعنی که تو باید از پای دربیایی و این به زانو درآمدن به هنگامی رخ بدهد که نزدیک‌ترین چشمانِ به تو، بیدار باشند. بیدار و باز باشند. اما در ساعاتی بین سه و نیم تا چهار صبح کدام چشمان هستند که بیمار بیدارخوابی شده باشند. هیچ چشمانی و چرا باید دیگری، دیگران هم به این بیماری جانکاه دچار شده باشند، نه نباید، اگر چنان بودی، خانه تبدیل شده بود به یک دیوانه‌خانه کوچک.»

پایان بخش این برنامه کوچک و صمیمانه، کمانچه‌نوازی علی‌اکبر شکارچی آهنگساز و استاد موسیقی سنتی و موسیقی لری و از دوستان نزدیک محمود دولت‌آبادی بود.

محمود دولت‌آبادی زاده ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در دولت‌آباد سبزوار نویسنده، نمایش‌نامه‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس که رمان  ۱۰ جلدی «کلیدر» جزو مشهورترین آثارش است، شامگاه سه‌شنبه دهم مرداد در حضور چنین جمعی قدم در هفتادوهفت سالگی گذاشت.

58242

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 692996

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 6 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۱۰:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۱
    18 2
    استاد خدا عمر کافی به شما عطا کند
  • فرهاد A1 ۲۰:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۱
    9 3
    كتاباشو كه نميذاريد چاپ يا تجديد چاپ بشه و ميره در اروپا چاپ ميكنه، كلا مملكت با هنر بخاطر استقلال ذاتيش مخالفه