۰ نفر
۲۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۴:۴۳

بحث‌ها و گفت‌وگوهایی که در سطح جامعه جاری‌اند و در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها نمود پیدا می‌کنند، پنجره‌ای هستند به جریان اصلی تفکرات و باورها و پیش‌زمینه‌های ذهنی در میان ما. آن‌ها محصول باورها و نوع نگاه ما هستند.

یک نقاشی کوچک در دفترم دارم که صحن مسجدی بدون مناره را با رنگهای ساده ولی شاد تصویر می کند. بارها همکارانم پرسیده اند که این نقاشی کار کیست٬‌می دانند که راهی طولانی را طی کرده است. برایشان مرموز است و شاهکاری از سرزمینی دور....

بحثها و گفتگوهایی که در سطح جامعه جاریند و در شبکه های اجتماعی و رسانه ها نمود پیدا می کنند٬ پنجره ای هستند به جریان اصلی تفکرات و باورها و پیشزمینه های ذهنی در میان ما. آنها محصول باورها و نوع نگاه ما هستند. نقد آنها٬ نقد نوع نگاه است و گامی برای رسیدن به نقطه ای که بتوان «چشمها را شست». در چهل روز گذشته گفتگوهای پیرامون دو رویداد توجهم را جلب کرده است.

اولین رویداد درگذشت زودهنگام بانویی دانشمند و فرهیخته بود‌در سرزمینی که زادگاهش نبود ولی در آنجا خوش درخشیده بود. دومین رویداد سخنرانی بانوی دیگریست که هنرمند است و برخاسته از خانواده ای اهل ادب و هنر. اولی راهش از درس و دانشگاه گذشته بود و افتخارات علمی را یکی یکی کسب کرده بود. دومی در فراز و نشیب زندگی خانواده اش را سرپرستی کرده است و از مترجمی به فعالیت اقتصادی در دنیای هنر رسیده. غم از دست دادن برادر کشیده است و بار زندگی را به دوش کشیده. رویداد اول ابتدا ابراز تاسف همگانی را در برداشت و سپس بحثهای همیشگی و کهنه فرار مغزها و مدیریت نخبگان که برای جامعه ایران تا بحال سودی نداشته اند. دومی بحثی درباره مفهوم موفقیت و زمینه های موفقیت در پی داشته است و اینکه این بانو تا چه حد موفقیتش را مدیون عواملی غیر از خودش است.

هر دو بحث جالب هستند٬ چون در هر دو بحث آنانکه نوشته اند و می گویند و ابراز نظر می کنند ناخودآگاهانه به مشاهدات خود متکی هستند و همزمانی رویدادها را گواه وجود یک رابطه علت و معلول بین رویدادها می دانند. اگر در مورد اول جامعه نقش همه عوامل بیرونی را در موفقیت دانشگاهی یک فرد ناچیز می انگارد در دومی نقش فرد را در موفقیت به ادامه حیات و بقایش صفر می انگارد.

بر خلاف تصور بسیاری در جامعه٬ که در میانشان فرهیختگان و فرزانگان بسیارند٬ نتیجه داشتن تلاشهایمان همیشه یک موضوع قطعی نیست. اینطور نیست که در زندگی یک سری روابط ریاضی به رفتارهای ما حاکم باشند و در نتیجه وجود یک سری عوامل نتیجه کاملا قطعی و مستقل از فرد داشته باشد. اینگونه هم نیست که فرد مستقل از شرایط و عوامل بیرونی باشد و کاملا به تنهایی و به طور مستقل بتواند نتیجه را رقم بزند. این درست است که شهروندان و اعضای جامعه شیفته کشف رمز موفقیت هستند و می خواهند فرمول موفقیت را برای استفاده و بهره برداری خود استخراج کنند. ولی این هم درست است که چنین تلاشی بدون در نظر گرفتن روابط موجود و تنها با تکیه بر همزمانی رویدادها یک تلاش بیهوده است.

آنچه در مورد هر دو بانوی فرهیخته از دید بسیاری پنهان مانده است و کمتر کسی به آن بها می دهد٬‌این خواستن است. اینکه ایشان و بسیاری دیگر خواسته اند. بدون خواستن و طی طریق رسیدن میسر نیست. خواستن شاید به تنهایی کافی نباشد ولی ضروریست. این درست که بسیاری می گویند خواستند و نشد٬ ولی این نشدن بخاطر خواستن و یا فقدان شرایطی که فکر می کنند نیست. زمینه سازی و بسترسازی برای موفقیت منحصر به داشتن خانواده و ارتباطات مختلف نیست. ارتباطات را می شود ساخت٬ سوای خانواده می توان چهره ای علمی و ادبی شد و در دنیای هنر اسم و رسمی به هم زد. در هر موفقیتی بستری برای آن موفقیت فراهم بوده است٬ برای یکی مدرسه ای برای استعدادهای درخشان٬ برای دیگری خانواده. هر دو خواسته اند از این بستر استفاده کنند.

بسترها و راههای موفقیت یکسان نیستند٬‌گرچه آرزوها و اهداف می توانند بسیار شبیه هم باشند. شاید اگر بانوی دوم بجای آنکه صاحب گالری باشد و از خانواده نامی٬ ریاضیدان و فیزیکدانی بود به تدریس مشغول چنین واکنشهای متضادی را به سخنانش شاهد نبودیم. شاید تعدد و تنوع افرادی که آرزوی مشابهی دارند٬ تضاد نظرات را به دنبال دارد. نباید فراموش کرد که در دنیای امروز با وجود شبکه های اجتماعی و هزاران فرصت برای عرضه و دسترسی داشتن به تقاضا٬ کمی سخت است پذیرفتن اینکه کسی واقعا خواسته باشد کارهای هنری عرضه کند و نشده است. اینکه فضا و محیط کسب و کار بشناسیم و از آن بهره ببریم بیشتر وابسته به خواستن ماست تا ژنها یا بسترهای ما. شاید بد نباشد قبل از آنکه موفقیت دیگران را تحلیل کنیم٬‌بسترهای موفقیت خود را بشناسیم و کمی هم از خودمان بپرسیم ما چطور می توانیم به هدفمان برسیم...

راستی نقاشی دفترم را از مرد هنرمندی خریدم که صبحهای زود جمعه به جمعه بازار ساختمان پلاسکو می آمد و کارهایش را می فروخت. هیچوقت از او نپرسیدم کیست٬‌ولی می دانم او هر که هست خواسته است و می کوشد بسترهای موفقیتش را بیابد. برای او این بستر پارکینگی در خیابان جمهوری بود که دیگر نیست. شاید موفقیت او سرزبانها نباشد ٬ ولی هر که هست امیدوارم بشنود و بداند که هنرش مخاطبانی جهانی دارد و تحسین می شود. کاش زیرساختهای اقتصادی ما به جایی برسد که بتواند وبسایتی بزند٬‌سفارشها قبول کند و آنها را با استفاده از شرکتهای عمومی و خصوصی خدمات پستی به مشتریان برساند. اینکه این بسترها و زیرساختارها فراهم نیستند تقصیر کسانی نیست که می گویند خواستند و شد. فقدان بستر گناه ماست.

ما باید بخواهیم، تا باشد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 694997

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 1 =