۰ نفر
۲۲ شهریور ۱۳۹۶ - ۰۳:۰۲

معمولاً دین را یک سلسله معارف علمی می‌دانند که معارف عملی‌ای را در پی‌دارد (علامه طباطبائی، تفسیرالمیزان، ج۲، ص۳۴۲). یعنی دین پاسخگوی سئوالاتی است که ماهیت انسان، عاقبت و رسالت او و نیز جایگاه و رابطه‌اش با جهان هستی را تبیین می‌کند و آنگاه براساس همین بینش‌هاست که گرایش‌ها و کنش‌های آدمی شکل می‌گیرد. او براساس این دانسته‌ها تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند.

با همین توضیح کوتاه ارتباط تنگاتنگ دین و آزادی روشن‌تر می‌شود و حداقل دو نتیجه مهم به دست می‌آید.

اول اینکه معلوم می‌شود اساس دین و دین‌داری بر پایه آزادی و آزادگی استوار است. دین صرفاً کرده‌های ظاهری و اعمال خشک و بی‌روح نیست که اجبارپذیر و اکراه‌بردار باشد. عمل، آنگاه دینی محسوب می‌شود و ارزشمند است که مبتنی بر همان معارف علمی و موضع‌گیری‌های اعتقادی ‌باشد و به نیّت تحقق آن ایده‌ها و رسیدن به آن هدفها انجام شده باشد (اِنَّمَا الأعمالُ بِالنیّات) و نیاز به توضیح ندارد که اعتقادات نظری و موضع‌گیری‌های فکری هیچ‌گاه اجباربردار نیست. ما می‌توانیم دیگران را به مدد زور و فشار به «عمل» نزدیک کنیم امّا هیچ‌گاه نمی‌توان کسی را مجبور کرد که چیزی را در حوزه اندیشه درست بداند و بپذیرد یا بالعکس.

علامه طباطبایی، که تفسیر گرانقدر او از کتاب آسمانی معروف همگان است، احتمال زیبایی را در مورد این آیة مشهور مطرح می‌کنند که لاإِکراهَ فِی‌الدّینِ. معمولاً مفسران گرامی این گفته الهی را حمل بر انشاء و نهی می‌کنند؛ به این معنی که نباید عقیده‌ای را بر کسی تحمیل نمایید. امّا این استاد علامه، احتمال هم می‌دهند که این قضیه، اخباری ‌باشد و بیانگر این نکته که اصولاً در عالم تکوین و آفرینش و جهان علل و معلولات طبیعی نیز اکراه و اجبار نمی‌تواند دین آفرین باشد، یعنی امکان ندارد که عقیده‌ای براساس زور پیدا شده باشد یا بشود.

به این ترتیب این حقیقت شیرین آشکار می‌شود که بنیان دین و دین‌خواهی بر پایه آزادی استوار است.

دومین نتیجه این تعریف از دین آن است که باید بپذیریم هر مکتب و عقیدة دینی نگاهی خاص به خود نسبت به مقوله آزادی، علت و محدودة آن دارد. قبلاً هم به اشارت گفته بودیم که جهان بینی‌ها هستند که معنای آزادی و مرزهای آن را مشخص می‌کنند و ناگفته پیداست که هر مکتب جهان‌بینی ویژه خود را دارد وگرنه مکتب جدایی نبود. بنابراین خبط فاحش و خطای نابخشودنی است که بخواهیم آزادی را در مکتبی براساس جهان بینی مکتب دیگر معنا کنیم. وقتی پایه تمام مکتبی مثل سوسیالیسم اصالت اجتماع است نمی‌تواند آزادی را براساس جهان‌بینی مکتبی مثل اومانیسم تعبیر و تفسیر کند که محور همه هست‌ها و باید‌ها را انسان و خواستهای فردی او می‌داند.

به همین شکل هم ترجمة آزادی در جامعه اسلامی بر مبنای سایر نحله‌های فکری نظیر لیبرالیسم نشان از آن دارد که نه دین را شناخته‌ایم و نه آزادی را. این همان نکته مهمی است که رهبر فرزانه انقلاب اسلامی از آن به استقلال در نگاه به آزادی تعبیر کردند و فرمودند «در باب مفهوم آزادی، ما باید استقلال را _ که شعار دیگر ماست _ بکار بگیریم، یعنی مستقل فکر کنیم، تقلیدی و تبعی فکر نکنیم، اگر در این مسئله که پایة بسیاری از مسایل و پیشرفتهای ماست، از دیگران تقلید بکنیم و چشم‌هایمان را فقط بر روی دریچه‌ای که تفکرات غربی را به ما می‌دهد، باز کنیم، خطای بزرگی مرتکب شده‌ایم و نتیجه تلخی در اختیار خواهد بود.»

این تاکید ایشان هم به جاست که «هیچ لزومی ندارد که ما به لیبرالیسم قرن هجده اروپا مراجعه کنیم و دنبال این باشیم که کانت و جان استوارت میل و دیگران چه گفته‌اند. ما خودمان حرف و منطق داریم و آن حرفها به دلایلی نمی‌تواند برای ما راهگشا باشد.»

دلایل مورد اشاره شاید همین اختلاف جوهری باشد که بنده به آن اشاره کردم و البته این به معنای نادیده گرفتن و ناشنیدن نوشته‌ها و گفته‌های متفکران حقیقت‌جو، بطور کلی، نیست. مقصود این است که مراد و قبله ما و به تعبیر زیبای رهبری پیامبر، ما آنان نباشند و در حالیکه دین خدا را پذیرفته‌ایم به دستورات و نسخه‌های منکران خدا عمل نکنیم.

آنچه گفته شد در مورد مطلق دین و به اصطلاح از منظر برون دینی است. هر دینی، به آن دلیل که دین است، آنگونه است که گفتیم و نمی‌تواند جز آن باشد و اما اگر مایل باشیم این بحث را از دیدگاه درون دینی و یا به تعبیری از نگاه دین خاص خودمان یعنی اسلام هم نگاه کنیم، واقعیت همان است که گفته شد. اگر منصفانه نگاه کنیم والاترین جایگاه برای آزادی، در اندیشه اسلامی در نظر گرفته شده است و هیچ مکتبی به اندازه مکتب ما به این موضوع زیباتر و عاشقانه‌تر نگاه نکرده است.

گرچه اجمال این ادعا از لابلای گفته‌های امروز و هم در جلسات پیشین با استنادهای گذرا به متون دینی (اعم از کتاب و سنت) قابل اثبات است و تفصیل آن هم مجال واسع دیگری می‌طلبد اما از باب نمونه به همین نکته اشاره می‌کنم که ارزش و جایگاه آزادی برخاسته از فلسفه و چرایی آن است.

کسانی که به دین الهی و در حقیقت فطرت انسانی اعتقاد ندارند در این مورد حداکثر چه می‌توانند بگویند؟ واقعیت همان است که مقام معظم رهبری هم تاکید فرمودند؛ «آنها برای اینکه برای آزادی فلسفه‌ای ارائه بدهند، دچار مشکلند. فلسفه آزادی چیست؟ چرا باید بشر آزاد باشد؟ ... حرفهای گوناگونی زده شده است. فایده، خیرجمعی، لذت‌جمعی، لذت فردی و حداکثر حقی از حقوق مدنی. همه اینها هم قابل خدشه است، خود آنها هم خدشه کرده‌اند ... حداکثر این است که منشأ و فلسفة آزادی، یک حق انسانی است. اسلام، بالاتر از این گفته است. اسلام آزادی را امر فطری انسان می‌داند.» مقصود این است که آزادی در متن آفرینش و در نهاد انسان به ودیعه نهاده شده و گل آدمی را با آن سرشته‌اند

خاک دل آن روز که می‌بیختند شبنمی از عشق در او آویختند

انسان، چون انسان است، آزاد است و این به دلیل ساختار وجودی اوست و به همین دلیل هم ربطی به رنگ، نژاد، جنس و یا حتی دین و مذهب هم ندارد. ارزش و کرامت انسان از دیدگاه اسلام چنان بالاست که بهر حال به او آزادی اندیشه و تفکر را داده است و با اینکه کفر بندگان را نمی‌پسندد (وَلایَرضی لِعِبادِهِ الکُفر - سوره زمر آیه۷)، بارها و بارها تاکید کرده است که نمی‌خواهد به زور کسی را مؤمن نماید. علاوه بر آیات فراوانی که خطاب به پیامبر می‌گوید تو فقط تذکر‌دهنده و راهنمایی، نه سلطه‌گر (غاشیه، ۲۲) و نباید دین را بر آنها تحمیل کنی (ق۴۵). در بیانی دلنشین چنین فرموده است:

اگر خداوند می‌خواست می‌توانست همه مردم را اهل ایمان قرار دهد (ولی چنین نخواست و نکرد) حالا آیا تو ای پیامبر می‌خواهی آنان را به اکراه مؤمن سازی؟

وَ لوشاءَ ربُّکَ لَآمَنَ مَن فِی الأرضِ کُلُّهم جَمیعاً اَفَأنتَ تُکِرهُ النّاسَ حَتّی یُکونوا مُؤمِنینَ (سوره یونس آیه ۹۹) واقعاً کدام آیین را سراغ دارید که اینگونه آزادی را ترویج و تکریم کرده باشد؟ این قرآن ماست که می‌گوید نه تنها هیچ یک از ما حق ندارد خود را مملوک و دیگری را ارباب خود فرض کند، بلکه حتی انبیاء هم که مهتر و سرور بندگان خدا و فانی در اراده و خواست پروردگارند حق ندارند مردم را فرمانبردار خود بگیرند مگر آنجا که دستور خدا را ابلاغ می‌کنند (سوره آل‌عمران آیه۷۸)

وقتی آن همه مقابله و دشمنی با پیامبر بزرگوار ما پدید آمد، خداوند به او دستور می‌دهد که از پیروان تمام کتابهای آسمانی دعوت کند دست کم حول محور آزادی که اصل مقبول و مشترک همگانی است جمع شوند و از بندگی غیرخدا دست بردارند و بازی ارباب و رعیتی را فروگذارند.

قُل یا اهلَ الکتابِ تَعالَوا الی کَلِمةٍ سَواءٍ بینَنا و بینَکم أَلّا نعبُدَ إِلّا اللهَ و لانُشرِکَ به شَیئاً ولایَتَّخِذَ بعضُنا بعضاً ارباباً مِن دونِ الله (سوره آل عمران آیه ۶۳).

اینها همه نمونه‌هایی است که ارایه شد وگرنه نصوص مربوط به حریت و آزاد منشی چندان فراوان است که پرداختن به آنها در این فرصت‌ها ممکن نیست. بهر حال غرض این است که والاترین و عالی‌ترین تحلیل از آزادی از آنِ مکتب ماست بطوری که نادیده‌انگاری آن را از هیچ کس حتی خود انسان برنتابیده است.

سخن را با بیان علامه طباطبائی در این باره پایان می‌دهم که سخت‌گیرا و دلپذیر است. ایشان حداقل در دو جای تفسیرالمیزان به تحلیل فلسفه آزادی و مرزهای آن پرداخته است؛ یکی در تفسیر آیه ۲۰۰ سوره آل‌عمران و دیگری در تبیین آیات ۸۴ تا ۹۵ سوره هود.

گزیده و خلاصه هر دو گفتار این است که انسان در اصل آفرینش موجودی دارای شعور و اراده آفریده شده و تفاوتش با دیگر موجودات هم در همین است که می‌تواند فکر کند و تصمیم بگیرد که کاری را انجام دهد یا ندهد. این همان چیزی است که از آن به آزادی تکوینی انسان تعبیر می‌شود. اکنون با توجه به لزوم هماهنگی عالم تکوین و عالم تشریع، بناچار باید پذیرفت که او در زندگی اجتماعی و در صحنه قوانین جامعه هم باید آزاد باشد تا هر طور می‌خواهد زندگی کند و عمل نماید. هیچ‌کس هم نمی‌تواند و نباید بر او برتری جوید و آزادی و اراده او را به نفع خود محدود نماید.

پس بشر همانگونه که در قاموس خلقت اولیه آزاد است درحوزه زندگی دنیایی خود هم آزاد است اما از آن رو که همزیستی با دیگران و اجتماعی بودن هم خواست دیگر فطرت اوست، اضطراراً از دو جهت بهره‌برداری او از موهبت آزادی محدود می‌شود؛ نخست آنکه احترام به هم نوعان و کرامت دیگران موجب آن می‌شود که هرکس از آزادی خود به نوعی استفاده کند که به آزادی و حقوق دیگران آسیب نرساند. در حقیقت این چشم‌پوشی از برخی آزادی‌هاست برای بهره‌برداری بهتر از برخی دیگر. دومین جهت هم قوانینی است که برای حفظ نظم اجتماعی و رعایت منافع و مصالح عمومی وضع می‌شود. ایشان سپس به موضوع آزادی عقیده و بیان اشاره می‌فرمایند و تاکید می‌کنند که چون توحید و مکارم اخلاق اساس و هدف نهایی تمام قوانین اسلامی است نمی‌توان به کسی اجازه داد به هر شکل تهدیدی برای اخلاق و ایمان توحیدی جامعه به وجود آورد. این خود نیاز‌مند بحث دیگری است که اکنون جای آن نیست.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 706619

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 7 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۴:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۶/۲۲
    0 0
    "در باب مفهوم آزادی، ما باید استقلال را که شعار دیگر ماست بکار بگیریم، یعنی مستقل فکر کنیم، تقلیدی و تبعی فکر نکنیم، اگر در این مسئله که پایة بسیاری از مسایل و پیشرفتهای ماست، از دیگران تقلید بکنیم و چشم‌هایمان را فقط بر روی دریچه‌ای که تفکرات غربی را به ما می‌دهد، باز کنیم، خطای بزرگی مرتکب شده‌ایم و نتیجه تلخی در اختیار خواهد بود." یعنی چند هزار سال تجربه ی بشری به کنار اکتفا کنیم فقط به نظر خودمون چون از غربیها بدمون میاد. خودمون هم که اهل تحقیق و گفتگو نیستیم. این میزان بالای مهاجرت به این کشورها برای چیه. فقط برای کار.