مشاور مرحوم آیت الله هاشمی از رازهای سر به مهری می گوید که در لابلای خاطرات آیت الله وجود دارد و بنا به مصلحت هنوز منتشر نشده است.

نسرین وزیری - رضوانه رضایی‎پور: «عبایش را جمع می کند، 19 پله را با سرعت بالا می رود و پس از مکثی کوتاه، 19 پله دیگر را با همین سرعت ادامه می‌دهد تا به اتاقش در طبقه دوم ساختمان مجمع برسد.» این روایت آخرین ساعات زندگی آیت‌الله هاشمی از زبان مشاورش است.

غلامعلی رجایی از چندین سال همراهی‌اش با آیت الله هاشمی حرف‌های شنیدنی زیادی دارد. آنقدر همنشین آیت الله بوده که با جزییات از دیدگاه‌هایی بگوید که مثلا آیت‌الله در مورد محمود احمدی‌نژاد داشته و در جلسات خصوصی چه چیزهایی درباره او می گفته است، پیش بینی هایی که برخی این روزها تبدیل به واقعیت شده است.

او که در آستانه سالگرد درگذشت آیت الله هاشمی مهمان کافه خبر خبرگزاری خبرآنلاین شده بود، برایمان از از آخرین خطبه‌ای روایت کرد که آیت‌الله خواند و برای همیشه عطایش را به لقایش بخشید.

رجایی آنجا که می‌خواهد ویژگی‌های آیت‌الله را برشمارد، از واقع گرا بودن هاشمی می گوید، از صراحت لهجه او یاد می کند که حتی در برابر امام هم خود را مجبور به سکوت نمی کرد. آنجا که برایمان گفت: «در جلسه‌ای، بحث بنی صدر بود و مسائل مختلفی از تخلفات او ذکر شد. امام با یک جمله بحث را تمام کردند. گفتند اینقدر با آقای رییس جمهور اختلاف نکنید. شما جواب خدا را چه می‌خواهید بدهید. همه هم ساکت شدند. تنها کسی که زبانش باز شد هاشمی بود که گفت ما برای خدا جواب داریم شما که از بنی صدر دفاع می کنی چه جوابی برای خدا دارید؟»

وقتی بحث به وصیتنامه آیت‌الله می‌رسد، از رازهای سر به مهری می‌گوید که به این زودی‌ها قابل انتشار نیست. او می‌گوید: «حتما راز سر به مهری هم در مورد انتخابات دوره خودشان و همچنین سال 88 به ما گفتند و نمی‎توانیم آن را مطرح کنیم. گمان می‌کنم که تا سه دهه دیگر گفتنی نباشد و خیلی‌ها باید نباشند تا این حرف‎ها گفته شود.»

مشاور آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در پاسخ به کسانیکه سعی داشته و دارند تقابل آیت‌الله هاشمی با رهبری انقلاب را مطرح کنند، هم می‌گوید: «صرف نظر از وجود برخی اختلافات که طبیعی است، بین این دو نفر رابطه عمیق عاطفی برقرار بود. خود آقای هاشمی به من می‎گفتند تنها جلسه‎ای که نه کسی در جمع ما می‎نشیند و نه صحبتهای ما ضبط می‎شود، جلسه من با آقای خامنه‌ای است.»


در ادامه بخش دوم از گفت‌وگوی خبرآنلاین با غلامعلی رجایی را بخوانید:

آقای رجایی! این روزها فضای کشور درگیر برخی تجمعات اعتراضی بود، بخشی از آن جوانانی هستند که معترض شرایطی هستند که در آن قرار دارند و بخشی از آن هم مالباختگانی هستند که از اوضاع پیش آمده ناراحتند، شاید حتی انتظاری از آنها نیست که دراین حالت ناراحتی و اعتراض خیلی متوجه جنس انتقاداتی که می کنند باشند، در مقابل مثلا فردی مثل احمدی نژاد را داریم که با آن سابقه در نظام وقتی مثلا به قوه قضاییه اعتراض دارد بی پروا از هر تریبونی ارکان و شخصیت های نظام را مورد حمله قرار می دهد، اتفاقا شاید اینجا نقطه ای است که انتظار چنین رفتاری از یک مسئول سابق و فعلی نظام نمی رود...

به نظر من چنین انتظاری می‌رفت. اگر کسی حرکات احمدی‌نژاد را از زمان استانداری کردستان، -حتی قبل از مساله اشغال لانه جاسوسی که ایشان می‌گفتند بجای سفارت امریکا باید سفارت روسیه را بگیریم- رصد کند این انتظار را از او دارد. اوایل روی کار آمدن احمدی‎نژاد در جلسه ای چند نفره در سعدآباد نزد آقای خاتمی بودیم. ایشان از من پرسیدند که شما او را چگونه می‌بینید، گفتم من او را بنی‌صدر کوتوله می‌بینم که روزی رودرروی نظام و رهبری خواهد ایستاد. همین هم محقق شد. البته من اهل پیش بینی نیستم، کار مهمی هم با این حرف زدن انجام ندادم. اما با شناختی که از این آدم داشتم این موضوع را مطرح کردم و درست هم درآمد.

آقای هاشمی هم او را خوب شناخته بود. حتی مسائلی را می گفتند که ماها باورمان نمی‌شد. ایشان می‌گفت: «بعضی‎ها فکر می‎کنند اصل مشایی است، اما نه؛ اصل خودش است.» الان هم مشخص شد که حرفهای آقای هاشمی درست بود و حرف امثال ماها درست نبود. البته از یک کسی در غیر از شخصیت احمدی نژاد این توقع نمی‌رفت که رییس جمهور باشد، عضو عالیترین شورای مشورتی نظام یعنی همان مجمع تشخیص مصلحت هم باشد که سران قوا در آن حضور دارند و او نیز همسنگ با آنان در کنارشان می‌نشیند و چنین رفتارهایی را بخاطر پرونده قضایی نزدیکانش انجام دهد.

او قاعدتا می‌توانست این سازوکار خود را به شکل دیگری دنبال کند. با این حرکت سمبلیک بست‌نشینی، احمدی‌نژاد نشان داد که از همه جاهایی که به شکلی ممکن است مورد تظلم واقع شود و بتواند دادخواهی کند، عبور کرده است. کسی که بست‌نشینی می‌کند یعنی اینکه از همه چیز قطع امید کرده است؛ از رهبری گرفته تا پایین‌تر از رهبری. البته معنایش این نیست که قوه‌قضاییه ما بدون نقص است. خود قوه قضاییه هم به این موضوع اعتقاد دارد. ایراد به قوه قضاییه فراوان است اما اینکه با بست نشینی و اعتراض بخواهند با آن مواجه شوند روش درستی نیست و به نظر من در آن معنی بزرگتری خوابیده است. احمدی نژاد همانی است که وقتی رهبری او را ناصحانه از حضور در انتخابات منع می‌کند، به وزارت کشور می‎رود و اعلام کاندیداتوری می‌کند. اصلا نیاز به تحلیل بیشتری ندارد. احمدی نژاد همین است. الان هم همین حرکت‌ها را ادامه می‌دهد و حتما حرکت‌های دیگری را هم خواهد داشت.

در جلسه‌ای، بحث بنی صدر بود و مسائل مختلفی از تخلفات او ذکر شد. امام با یک جمله بحث را تمام کردند. گفتند اینقدر با آقای رییس جمهور اختلاف نکنید. شما جواب خدا را چه می‌خواهید بدهید. همه هم ساکت شدند. تنها کسی که زبانش باز شد هاشمی بود که گفت ما برای خدا جواب داریم شما که از بنی صدر دفاع می کنی چه جوابی برای خدا دارید

من شاید بتوانم -بدون اینکه دلیلی داشته باشم- بگویم که اگر دقیق شویم چه بسا که رد پایی از جریان انحرافی را هم بتوانیم در این قضیه پیدا کنیم. کسی که بست می‎نشیند دوست دارد که مردم او را همراهی کنند، با او بست بنشینند، کمکش کنند و به نظام نه بگویند. احمدی نژاد حساب خود را از حساب نظام مدتهاست که جدا کرده است. قبلا تذکر داده می‎شد و کسی گوش نمی‎کرد اما الان چون مقداری این ضربه نزدیکتر و محسوس‌تر شد، جدی‌تر گرفته شده است.


منظورتان از جریان انحرافی چیست؟ چون برخی مدعی می‎شوند که ارتباطی بین ایشان با خارج از کشور وجود دارد و مسائلی اعم از جاسوسی را مطرح می‌کنند. شما این احتمالات را جدی می‌دانید؟

نه؛ من او را جاسوس نمی‎دانم. اما همین بحث یکبار خدمت آقای هاشمی مطرح شد. این را تاکنون در جایی مطرح نکردم. در آن جلسه یکی عنوان کرد که احمدی نژاد به جایی وابسته است. آقای هاشمی گفتند که من قبول نمی کنم که این‌ها وابسته هستند. اگر هم حرفی دارید بروید به خود رهبری بگویید اما نتیجه همین است. بنابراین ایشان این نظر را رد کردند. اما من این نظر را قبول دارم که شاید چشم و امیدی به آن طرف داشته باشند که اگر بعدا کاری کردند، از طرف آنها حمایت شوند. اما در مورد اینکه ایشان به جریان خاصی وابسته است را نیروهای امنیتی باید اظهارنظر کنند. ما بر روی حدس و گمان حرف می‎زنیم ولی در هرحال، نتیجه را آنقدر مخرب می‎بینیم که هیچ سودی برای مردم نداشت.

شما به من بگویید که ایشان تاکنون چه کسی را در این نظام تایید کرده است؟ یک نفر و یک جریان را بگویید که مورد تایید ایشان بوده باشد. من برای اولین بار این را می‌گویم. شنیده‌ام که احمدی نژاد در کردستان به یکی از دوستان گفته بود که روحانیون از خودش کثیف تر نیست. (کثیف تر از روحانیت کسی نیست) و شما اگر دستش را بوسیدی باید بروی و دهانت را آب بکشی. این احمدی نژاد همان احمدی نزاد است. سال 58-59 آنگونه حرف می‎زده، الان هم اینگونه عمل می‌کند. اما متاسفانه هشدارهای دلسوزانی مثل آقای هاشمی جدی گرفته نشد. فکر می‏کردند که مساله شخصی است. آقای هاشمی چه مشکل شخصی می‌توانست با احمدی‌نژاد داشته باشد؟! اینها همه فرزندان او بودند. برخی می‌گویند که احمدی نژاد برآمده از دولت هاشمی بود. خب درست، اما هاشمی که نمی‌توانست پیش بینی کند که یک نفر ده سال دیگر چه کاری انجام می‎دهد. این چه حرفی است که بعضی‌ها می‌گویند؟! وقتی تخلفاتی در استانداری تازه تاسیس اردبیل در زمان احمدی نژاد صورت گرفت، دستور برخورد داده شد و در نهایت هم برکنار شد. در آن زمان به استانداران اجازه سوآپ داده می‌شد و آنها باید پول را به خزانه بازمی‎گرداندند. اما ایشان پول را برنگرداند و هنوز هم این پول برنگشت.

اگر آن موقع به این تخلفات به طور جدی رسیدگی می شد و او می فهمید که این نظام در برخورد با تخلفات جدی است، دیگر نباید بعنوان شهردار انتخاب می شد. ولی متاسفانه نه تنها شهرداری تهران بلکه دولت را هم به او واگذار کردند. خب قاعدتا کسی که ببیند از زمان تخلفاتش در استانداری اردبیل کاری با او ندارند، معلوم است که خیز برمی‌دارد تا دولت را تصرف کند. یا مثلا از افراد کابینه خود نام می‌برد و می‌گفت اینها خط قرمز من هستند. ما چه خط قرمزی در کشور داریم جز قانون. نوعی تهدید در این جمله نهفته بود.

بنابراین بحث اصلا بر سر شخص احمدی نژاد نیست. بلکه جریانی است که ایشان نمایندگی می‌کند. هرچند نمی‌توانیم در این مورد داوری کنیم و ادله‌ای هم مبنی بر وابسته بودن او به بیگانگان نداریم اما حتما ایشان نگاهی به بیرون دارد. چون در داخل کشور، این جریان اصیل نیست. وقتی در داخل اصیل باشد نیازی به بیرون ندارد. امام پایگاه مردمی داشت و هر کسی آمد و پیشنهادی به ایشان داد، رد کرد. گفت ما متکی به ملت هستیم. ولی این جریان اینگونه نیست. تجمعی که ایشان در آن حضور پیدا می کند، بسیار حساب شده است. به جایی می رود که همه مردم در آن حضور دارند. به حرم عبدالعظیم می رود که مردم هستند یا به شهرهای حاشیه ای کشور می‌رود که مردم از او استقبال می‌کنند. اما به هرحال اینها تاریخ مصرف دارد.

آقای هاشمی در مورد ماجرای پسرشان مهدی می‌گفت که من حرفهایی دارم و خود مهدی هم حرفهایی دارد که بعدا می‌زند. ولی من اگر بخواهم حرفهایم را بزنم دعوا می‎شود. ایشان در انتخاباتی خود رای نیاورده بود حرفهایی داشت که می گفت من نمی خواهم نظام تضعیف شود، حرفهایی دارم و نوشتم. حتما راز سر به مهری هم در مورد انتخابات دوره خودشان و همچنین سال 88 به ما گفتند و نمی‎توانیم آن را بگوییم. گمان می کنم که تا سه دهه دیگر گفتنی نباشد و خیلی ها باید نباشند تا این حرف ها گفته شود.

از هاشمی ذکر خیر می‌شود که آن چیزهایی که ایشان در سال 88 می‌دیدند و هشدار می‎دادند به شکل ملموسی الان حس می‌شود. حالا چه در مورد احمدی نژاد و چه در مورد جریانات دیگر. ایشان در آن زمان بی بصیرت خوانده شدند و جفای زیادی در حق ایشان شد. حتی شعارهای زیادی هم علیه هاشمی سرداده شد. به نظر شما واقعا ما به آنچه که ایشان می‌گفتند رسیدیم و آیا این موضوع چه در بین افکار عمومی و چه در بین حاکمیت درک شده است؟

آقای هاشمی واقع گرا بود. بزرگترین مشخصه ایشان همین واقعگرایی بود. مثلا اگر به بهبود رابطه ما با عربستان فکر می‌کرد، چون می‌دید در جهان اسلام ما اقلیتی به اسم شیعه هستیم. بین 50 کشور اسلامی فقط سه کشور شیعه داریم پس ما باید با کشورهای دیگر نوعی سازگاری داشته باشیم. ما که نمی‌توانیم با هم دعوا کنیم. بنابراین ایشان به سمت بهبود رابطه رفت و اتفاقا نتیجه هم گرفت. نسخه‌ای که برای بهبود ارتباط نوشت با آن خصومتی که آنها در جنگ علیه ما داشتند و کمک صدام بودند و از او جدای از حمایت های مادی، حمایت معنوی هم می‌کردند را نباید فراموش کرد. این نسخه جواب داد. اعتمادسازی کرد و جواب گرفت.

دنیای سیاست دنیای ژله‎ای و انعطاف است و چون واقع گرا بود و حب و بغض را در تصمیم‌گیری‌ها دخالت نمی‏داد، نتیجه می‎گرفت. هرکس واقع‎گرا باشد نتیجه می گیرد. شما اگر بخواهید با یک چکش دماوند را بخراشید لبه چکش برمی گردد. ایشان از اول می‌گوید که با این چکش نمی شود دماوند را خراشید. حالا برخی اسم آن را می گذارند سازش. اتفاقا این یک واقعیت است. امام حسین«ع»، وقتی به سمت کوفه می‌رفت و حر جلویش را گرفت گفت اگر مرا نمی‎خواهید، برمی‎گردم. که اجازه بازگشت به او را نداند. یعنی در عالم سیاست این حالت ژله‌ای وجود دارد. هاشمی می‎دانست که در بطن جامعه جریانی است که در سال 76 خود را با دوم خرداد نشان داد. رهبری هم برچسب حماسه را به آن انتخابات دادند. در آن زمان شورای تهران را اصلاح‎طلبان گرفته بودند. اما حتی یکبار هم شبکه تهران رییس این شورا را نشان نداد. این معلوم می کند که این جریان به رسمیت شناخته نمی شود حتی اگر بیاید و کرسی های شورای شهر را اشغال کند. در مورد مجلس ششم و سید رضا خاتمی هم همینطور. 

مثل الان که صدا و سیما که تصویر و خبر آقای نجفی را نشان نمی‌دهد...

بله نشان نمی‎دهند و عملکرد ایشان هم انعکاسی در جامعه ندارد. آقای هاشمی با این که این رسانه در اختیار یک سلیقه باشد، موافق نبود. حتی خود ایشان دچار سانسور بود. یادم است خارجی‌ها ملاقاتی را با ایشان داشتند و همان شب که تلویزیون را روشن می‌کردیم می‎دیدیم که ملاقات آقای ولایتی را با همان گروه خارجی نشان می‌دهد اما ملاقات همان گروه با آقای هاشمی را نشان نمی‎دهد. یا اینکه اول ملاقات آقای ولایتی را نشان می‌داد و دو سه خبر بعد از آن، ملاقات هاشمی را نشان می‌داد. آقای هاشمی در مراسم شهدای هسته‎ای در بیت رهبری شرکت کرده بود. تلویزیون تا دوربین به او می‌رسید تصویر را قطع می‎کرد. تا جاییکه در روابط عمومی مجمع ناچار شدیم نامه بدهیم که آقای هاشمی هم در این مراسم شرکت کرده است. ایشان خودشان انتقاد داشتند که این رسانه خیلی گزینشی عمل می کند. اگر پیش بینی ایشان درست درآمد به این دلیل بود که براساس واقع‎گرایی حرف می زد. آن خطبه معروفی که خواند و بعد از آن هم دیگر در نمازجمعه حاضر نشد، یکی از نشانه‌های همین واقعگرایی بود که ظاهر شد. به نظر من هنوز آن نسخه قابل اعتنا و اعتماد است. آن چیزهایی که ایشان مطرح کرده بود، خیلی خوب بود و آن قضیه هم می‌توانست جمع شود. ولی این دلسوزی نادیده گرفته شد.

پس از آن خطبه، عده‎ای از قبل می‌رفتند و روی زمین چمن نماز جمعه شعار می‎دادند و ایشان هم با دیدن اوضاع عطای خطبه خوانی را به لقاش می‎بخشد. مثل همین مراسمی که در حرم امام خمینی برگزار می‌شود. من یکبار از مسئولان حرم پرسیدم که این چه وضعیتی است؟ پاسخ داددند که این افراد از صبح اول وقت می‌آیند و فضای جلوی جایگاه را می‌گیرند تا در معرض دید دوربین‎ها باشند و هیچ کاری هم نمی‎شود کرد. اینها به عنوان نیروی مردمی از قبل سازماندهی شده سه ساعت قبل از مراسم می‎آیند و می‎نشینند. خب پیداست که این افراد را می‏آورند. ما که اینها را می‎بینیم.

کسی در مقامی نبود که بتواند جلوی حضور ایشان در نمازجمعه را بگیرد. هاشمی در خاطرات خود گفتند. ایشان با اینکه امام جمعه تهران بودند، ولی اینکه این هفته چه کسی خطبه بخواند را ایشان تعیین می‎کرد. از دوره امام هم این مسئولیت به ایشان واگذار شده بود. کسی به این آدم نمی‏تواند بگوید خطبه بخوان یا نخوان. ولی ایشان می‌دانست که آمدنش همان و شعار دادن و اینکه اجازه ندهند خطبه ادامه یابد همان.

مشخصه دیگر آیت‎الله این بود که او معنتقد بود دعوا و تنازع نباید وجود داشته باشد. مثلا در مورد ماجرای پسرشان مهدی می‌گفت که من حرفهایی دارم و خود مهدی هم حرفهایی دارد که بعدا می‌زند. ولی من اگر بخواهم حرفهایم را بزنم دعوا می‎شود. ایشان در انتخابات دوره ای که خود رای نیاورده بود حرفهایی داشت که می گفت من نمی خواهم نظام تضعیف شود، حرفهایی دارم و نوشتم. در مورد مسائل منطقه‌ای هم عربها را دشمن ندانست با اینکه اینها به دشمن ما در جنگ علیه ما کمک کرده بودند. معتقد بودند که اگر هم در یک مقطعی دشمن بوده‌اند بنا نیست که همیشه دشمن بمانند. کما اینکه ما با امریکا دست هم نمی‎دادیم اما نشستیم و ماهها مذاکره کردیم. پس ما اگر به فرموده رهبری انقلاب، نرمش قهرمانانه‌ای نشان دهیم می‎توانیم در سایر موارد هم درست عمل کنیم.

بحث نمازجمعه را همینجا مطرح کنیم. چه شد که آیت‎الله دیگر نخواستند خطبه بخوانند؟

یک خاطره‎ای در این ارتباط بگویم. من برای سخنرانی به یزد می‎رفتم و از ایشان خداحافظی کردم. ایشان به من گفتند که مراقب خود باشید. من پیش خودم گفتم که این چه حرفی بود که آقای هاشمی به من زد. رفتم یزد و آنجا همه چیز بهم ریخت و نگذاشتند من سخنرانی کنم. البته سخنرانی‎های خود را در دانشگاه آزاد و دولتی کرده بودم اما همان شب که در جایی دیگر سخنرانی داشتم گروه‌های خاصی داخل شدند و من اصلا نتوانستم وارد محل سخنرانی شوم. آقای استاندار هم از من عذرخواهی کردند و گفتند که جو برهم خورده است. من مجبور به ترک آنجا شدم اما به جایی دیگر برای سخنرانی رفتم. آنها فکر می‎کردند که من به فرودگاه می‏روم تا به تهران بازگردم و دنبالم تا فرودگاه آمدند تا درگیری فیزیکی ایجاد کنند. وقتی به تهران برگشتم به آقای هاشمی گفتم که من تازه متوجه شدم که چرا به من گفتید که مراقب باش. گفتم چرا این حرف را به من زدید؟ گفتند شما، آقای مطهری و امثال شما جایی که می‎روید یک عده از قبل بسیج می‎شوند که بروند و صحبت‎های شما را برهم بزنند. من اشاره‎ام به همین بود.

ما به همراه ایشان به کرمانشاه رفته بودیم. عده‎ای آمده بودند که تعدادشان زیر ده نفر بود. به یک بهانه‎ای از وسط جمعیت بلند شدند و گفتند مرگ بر امریکا. ایشان هم آدم خیلی زیرکی بود در این موارد بود. صبر کردند و وقتی شعار دوباره تکرار می‎شد گفتند: «خیلی خوب. اینها را گفتید بنشینید. دیگر تکرار نکنید. شما آمده بودید شعار بدهید که گفتید.» ما هم بلند شدیم و به همراه مسئولان محلی دست تکان دادیم تا بنشینند اما آنها مامور بودند که این کار را بکنند.

یعنی تصورشان این بود که اگر باز هم به نمازجمعه بروند چنین اتفاقی می‎افتد؟

قطعا اتفاق می‎افتاد. کسی در مقامی نبود که بتواند جلوی حضور ایشان در نمازجمعه را بگیرد. هاشمی در خاطرات خود گفتند. ایشان با اینکه امام جمعه تهران بودند، ولی اینکه این هفته چه کسی خطبه بخواند را ایشان تعیین می‎کرد. از دوره امام هم این مسئولیت به ایشان واگذار شده بود. کسی به این آدم نمی‏تواند بگوید خطبه بخوان یا نخوان. ولی ایشان می‌دانست که آمدنش همان و شعار دادن و اینکه اجازه ندهند خطبه ادامه یابد همان. ایشان ترجیح دادند که حرمت نماز و خطبه حفظ شود ولو اینکه خودش خطبه نخواند. لذا می‏گفتند تا این شرایط وجود دارد من برای خطبه ‏خوانی نمی‎روم.

آیت الله هاشمی در جاهایی که نظر خود را درست می‎دانسته به رهبری می‎گفت من در این موضوع تبعیت می‎کنم، اگر شما مسئولیت شرعی آن را می پذیرید. رهبری هم گفتند من جواب خدا را می‌دهم. ایشان هم گفتند خب شما رهبرید من هم تبعیت می‎کنم. می‎گویند هاشمی معتقد به رهبری شورایی بود. خب رهبری انقلاب هم معتقد به شورایی بودن رهبری بود که رای نیاورد.


بحثی که همواره در مورد آیت‎الله هاشمی مطرح می‎شود، نظر ایشان بر شورایی بودن رهبری است. با اینکه خودشان بارها این مورد را توضیح دادند، ولی چرا در اواخر عمر ایشان عده‎ای بودند که این مساله را باز هم مطرح کردند. آیا می‏خواستند نوعی تقابل بین رهبری انقلاب با آیت‏ الله هاشمی ایجاد کنند؟ با توجه به اینکه خود شما وصیت امام را تدریس می‎کنید ماجرای رهبر شدن آیت الله خامنه ای، منوط به خاطراتی بودن که آقای هاشمی از حضرت امام، ذکر کردند و نقش مهمی را در جلسه آن روز مجلس خبرگان رهبری ایفا کردند.

یک جریانی به دنبال این بود که ثابت کند آقای هاشمی، در تقابل با رهبری فعلی انقلاب بودند. خب کسی نمی‌تواند چنین ادعایی را ثابت کند. من گفتم اگر چیزهایی که هاشمی از امام نقل کرده درست نباشد حرف‎های دیگر او نیز نباید محل اعتنا باشد. نه فقط این موضوع که ایشان موافقت کردند که شعار مرگ بر امریکا گفته نشود و یا مسائل دیگر.

بعضی دنبال این بودند که با طرح برخی مسائل بگویند که ایشان با دیدگاههای امام زاویه دارد و بعدش هم آن را به رهبری منتقل کنند. تلقی اینها این بود که آقای هاشمی یک مانع برای جریان فعلی حاکمیت است که تلقی غلطی بود. آقای هاشمی به دلایل مختلف از امام نقل می‌کردند که گفتند: «توصیه می‌کنم که شما با هم باشید». هاشمی گفتند که امام به ما گفتند که مملکت روی کاکل شما دو نفر می‎چرخد. این تعبیر حضرت امام است. یا در لحظات آخر عمر دست هاشمی را فشار می دهند و می گویند تا زمانی که شما و آقای خامنه‎ای با هم هستید من نگرانی ندارم.

البته این به این معنا نیست که اختلافی وجود نداشته است. طبیعی هم است که اختلاف باشد. اما مهم این است که هاشمی در جاهایی که نظر خود را درست می‎دانسته به رهبری می‎گفت من در این موضوع تبعیت می‎کنم، اگر شما مسئولیت شرعی آن را می پذیرید. رهبری هم گفتند من جواب خدا را می‌دهم. ایشان هم گفتند خب شما رهبرید من هم تبعیت می‎کنم. نظر خودم را درست می‎دانم اما شما که مسئولیت شرعی را می‌پذیرید من هم تبعیت می‎کنم. ولی این جریان، تشرع آقای هاشمی را نادیده می گرفتند و می گفتند که ایشان با اصل رهبری مخالف است. در حالیکه نقش ایشان در خبرگان بعد از حضرت امام نقش به یاد ماندنی است.
به هرحال این خطی است که بعد از فوت ایشان هم ادامه دارد و هنوز هم از تضعیف آقای هاشمی دست برنداشته‎اند. می‎گویند هاشمی معتقد به رهبری شورایی بود. خب رهبری انقلاب هم معتقد به شورایی بودن رهبری بود که رای نیاورد. اینکه در مرحله نظر، ایده‎ای را مطرح کنید که مانعی ندارد. مهم این است که ایده‎ای رای آورده و هاشمی با آن سیستم کار کرده است. بنابراین مباحثی که در این مورد مطرح می‎شود یک شیطنت است. یک نوع چسبی است که موضوعات را از سال 68 بردارند و به سال 94 و 95 پیوند بزنند. اما اینکه طرح این بحث منتهی شود به این نتیجه که الان هم با رهبری مخالف است، یک نوع اتهام است. چون ایشان با این سیستم کار می کرد. البته در این مورد که رهبری طولانی و دایمی باشد خود ایشان به من گفتند که نظر مقامات فعلی نظام، یکپارچه نبود.

میزان صمیمیت هاشمی و رهبری انقلاب چقدر بود؟ شاید برخی ظاهر را می‎دیدند مثل نامه بدون سلام، اما از جلسات خصوصی این آقایان خبر نداشتند. یا چیزی از گذشته‎ای که در دوره مبارزاتی قبل از انقلاب بین این دو نفر وجود داشت خبر ندارند. شما بعنوان مشاور آقای هاشمی صمیمیت این دو چهره را چطور می‎توانید روایت کنید.

به هر حال از لای بیانات ایشان می توان عمق روابط دوستانه را فهمید. یا حتی تصویری که از عیادت ایشان از رهبری انقلاب منتشر شد و حالشان را پرسیدند و گفتند که الان با خیال راحت به خانه می‌روند، گویای عمق روابط این دو نفر است. آقای هاشمی واقعا همان بود. البته این به معنای این نیست که اختلاف سلیقه وجود نداشته است. کما اینکه در زمان حیات امام، هم آقای هاشمی و هم آقای خامنه ای با برخی از نظرات امام اختلاف داشتند اما مهم این بود که در نهایت تمکین می کردند. بنابراین صرف نظر از اختلافات که طبیعی است، ولی بین این دو نفر رابطه عمیق عاطفی بود.

در آقای هاشمی جنبه‎ای وجود داشت که تلقی می‌شد ایشان مخالف‎خوان نظام است و یا موضع اپوزیسیون می‌گیرد. اما نه. ایشان چون حرفهای مردم را می‌شنید و آن را درست می‎دانست، همیشه حق را به نظام نمی‌داد. چون معتقد بود که مردم گاهی نظر متفاوت اعلام می‎کنند که درست هم است.

خود آقای هاشمی به من می‎گفتند تنها جلسه‎ای که نه کسی می‎نشیند و نه صحبتهای ما ضبط می‎شود، جلسه من با آقای خامنه‌ای است. و پیداست که باید جلسه خیلی مهم و در عین حال صمیمی‎ای باشد. مبنا این بود که ایشان به ملاقات دعوت می‎شد و در آن شرکت می‎کرد. ظاهرا این جلسات در سابق زمان ثابتی داشته اما بعد از آن معطوف به دعوت شده بود. در پیام رهبری هم این ذکر شده بود که نزدیک به 60 سال این رابطه برقرار بوده است. هم تاکید حضرت امام و هم محبت این دو به هم و هم اینکه بعد از 60 سال دوستی، جنبه‎های عمیقی از عاطفه بین دو دوست ایجاد می کند. مواردی هم بوده که اختلاف وجود داشت. مثل تایید احمدی نژاد و بعضی از مسائل دیگر.

گلایه‎هایی از جانب آیت‎الله از زبان مردم و افکار عمومی مطرح می‎شود. چه سر موضوع مناظره‎های انتخاباتی که ایشان توقع داشتند صدا و سیما به ایشان وقتی را برای پاسخگویی بدهد یا اینکه از جامعه روحانیت گلایه داشتند که آنطور که باید و شاید از ایشان حمایت نکردند. چه در آن سال و چه در انتخابات دوره‎های بعد. موارد دیگری هم وجود داشت که آقای هاشمی گلایه داشته باشند؟

اصلا ما از آقای هاشمی گلایه‎ای نشنیدیم. این را صادقانه می‎گویم. حتی بعضی وقتها می‎گفتم که جواب فلانی را بدهیم می‎گفت نمی‎خواهد که جواب بدهید. تنها بعضی وقتها می‏گفتند که جواب بدهیم که آن موارد خاصی بود. مثل قضیه‎ای که از تریبون مجلس در مورد مهدی مطرح شد و ایشان را دزد خطاب کردند. من پاسخ مفصلی به احمد توکلی در شرق دادم و بین من و او و سلیمی نمین مکاتباتی صورت گرفت. اما در سایر موارد ایشان اعتنا نمی‎کردند و می‎گفتند پاسخ ندهید. به نظر من هرچقدر که زمان می‎گذشت و سنشان بیشتر می‎شد، متوکل‏تر شدند. دفاع از خود را به خدا واگذار کردند و معتقد بودند که خدا از ایشان دفاع می‎کند. یک روز در مورد مهدی صحبتی با ایشان می‎کردیم. با هم وارد اتاق شدیم و هنوز چراغ اتاق را روشن نکرده بودند. ده دقیقه ای از بحث ما گذشت و مسایلی را در مورد پرونده مهدی گفت و من گفتم که شما خیلی دارید تحمل می‎کنید. این را گفتم هاشمی بلند شد و به سمت پریز برق رفت و کلید برق را زد. گفت ببین آقای رجایی، مهدی قبل از اینکه بچه من باشد، بنده خداست و خدا هم متکفل امور بندگانش است. بنابراین من هیچ نگرانی‎ای نسبت به موضوع مهدی ندارم. من همانجا این احساس را کردم که ایشان در کسوت یک آدم عارف و عابد قرار گرفته است. این یک نمونه بود که ایشان دفاع از خود را به خدا واگذار کرده بود. به هرحال خدا هم خوب پاسخی را از سوی مردم به ایشان داد. خیلی‌ها می‌گویند که بعد از رحلت امام این شکل از تشییع هیچوقت تکرار نشده بود. 

بحثی که از سوی خانواده ایشان مطرح شد در مورد وجود مواد رادیو اکتیو در بدن ایشان است. هم آقای مطهری که میهمان کافه خبر بودند این بحث را مطرح کردند و گفتند که از آقای شمخانی پیگیری کردم و ایشان گفتند در حدی نبوده که منجر به مرگ ایشان شده باشد و هم آقای مسیح مهاجری گفتند که من حتی در جریان هستم که شمخانی این گزارش را برای روحانی برده و روحانی هم گفته تنها به این اکتفا نکنید و باز هم پیگیری کنید... یادم است زمانی‌که ایشان فوت کردند رسانه‎های بیگانه خیلی به این موضوع پرداختند که این اصلا خفگی در آب بوده و سکته قلبی نبود. خیلی‌ها راجع به سلامت ایشان حرف می‎زنند و می‎گویند که فوت ایشان خیلی دور از ذهن بود. شما از روزهای آخر زندگی آقای هاشمی بگویید.

آقای شمخانی گفته از نظر ما اقدامی ندارد؛ یعنی پرونده باید مختومه شود چون ما به نتیجه مشخصی نرسیدیم اما آقای روحانی گفتند که پرونده مختومه نشود. من اینگونه شنیدم. من فکر می‎کنم بحث ناگفته‎ای در این مورد وجود نداشته باشد. شورای امنیت ملی این موضوع را بررسی کرده است. هم پزشکان در این مورد حرف زدند و هم خانواده ایشان. من مطلب جدیدی ندارم که به اینها اضافه کنم. آخرین فیلمی که در دوربین مدار بسته مجمع وجود دارد، از من و ایشان است. ایشان مانند همه روزهای دیگر بعد از اینکه با هم حرف زدیم، عبایش را جمع کرد و 19 پله را یک نفس دوید، مکث کوتاهی کرد و 19 پله بعدی را هم دوید. این هاشمی را که من آن روز دیدم اقلا تا ده یا پانزده سال دیگر هم می توانست زندگی کند. خودش هم ده روز قبل از فوت که ما در خدمت شان بودیم به من گفتند که یک پزشکی از خارج آمده که از فامیل های ما است، من را معاینه کرده و گفته قلبت مانند قلب یک جوان 20 ساله می‌تپد.

البته ایشان دیابت خفیفی داشت و شنوایی ایشان هم مشکل پیدا کرده بود اما عاملی که باعث سکته شده باشد، وجود ندارد. حالا بعد دیگر چه شده اثباتش نیاز به زمان دارد. اگر این آدم سالم بوده پزشکان باید بگویند که اگر چنین فردی سکته کند زیر آب می‌ماند یا روی آب. من نمی‌توانم در این مورد نظر بدهم. یا اینکه درصد رادیواکتیو ده برابر حد مجاز بوده و باعث سکته می‎شود تخصص من نیست. اگر علایمی برای مبهم بودن مرگ ایشان وجود داشته باشد باید تامل بیشتری کرد. 

راجع به وصیتنامه ایشان چطور؟ وصیتنامه جدیدی وجود داشت؟

من به ایشان نزدیک بودم چون در مجمع مستقر بودم اما حیاهایی هم بین ما بود و خیلی از چیزها را که به زمان مرگ مربوط می‌شد از ایشان نمی‎پرسیدم. من می‎خواستم بپرسم که آیا برای محل دفن خود هم فکری کرده‎اید اما حیا باعث شد که من این سوال را نپرسم. ولی آنچه که خانواده می‌گویند، ایشان را در حال نوشتن وصیت‌نامه دیدند. حتی خانم ایشان هم به تاسی از ایشان وصیتنامه نوشتند اما این وصیتنامه پیدا نشده است. حال شاید نوشته‌های پراکنده‌ای بوده که می‌خواسته جمع کند. چون آقای هاشمی آدم خوش قلمی بود. هم نویسنده بود و هم ناطق. البته از یک روحانی فقیه پا به سن گذاشته بعید است که غیر از آن وصیتنامه که در سال 79 با خودکار آبی نوشته بوده و جایی هم خط خوردگی داشت، وصیتنامه دیگری نداشته باشد. قبل از آنژیوگرافی بود که فاطمه به او گفت این را بنویس. یک وصیتنامه 6 یا 7 ماده‌ای بود. مثلا در انجا گفت، اموالم این است و حسابهایم این است و نکات دیگر. قبل از ورود به اتاق عمل بود تا بعد آن را کامل کند. اصل آن را محسن به من داد و من آن را دیدم و برگرداندم. اینکه وصیتنامه جای دیگر است قاعدتا باید محسن بداند. یا اینکه در دستبردی که به اتاق ایشان زده شده بود، این را بردند و ما خبر نداریم. یا اینکه یک احتمال ضعیف وجود دارد؛ اینکه وصیتنامه‎ای در کار باشد و خانواده نخواهند آن را رو کنند. البته با شناختی که از این خانواده دارم چنین احتمالی وجود ندارد.

احمدی نژاد همانی است که وقتی رهبری او را ناصحانه از حضور در انتخابات منع می‌کند، به وزارت کشور می‎رود و اعلام کاندیداتوری می‌کند. اصلا نیاز به تحلیل بیشتری ندارد. احمدی نژاد همین است.کسی که بست می‎نشیند دوست دارد که مردم او را همراهی کنند، با او بست بنشینند، کمکش کنند و به نظام نه بگویند. احمدی نژاد حساب خود را از حساب نظام مدتهاست که جدا کرده است.


موضوع دستبرد به دفتر ایشان؟

بله فاطمه این را گفت.


چه بلایی سر دفتر ایشان آمد؟ ممکن است که مواردی از دست نوشته‎های ایشان به غیر از وصیت ناپدید شده باشد؟

همه اینها را فاطمه گفته است.


خانم هاشمی که آنجا مستقر نبودند ولی شما بودید...

ما که شب حادثه در آنجا مستقر نبودیم. اتفاق آن شب موعود افتاد. من آن روز صبح آقای هاشمی را دیدم و دیگر ندیدم. تا اینکه ایشان را موقع غسل دیدم.


به دفتر که رفتید تغییراتی را حس کردید؟

فردای آن روز هم در حسینیه بودیم و بعد از آن هم که من به اتاق ایشان نمی‌رفتم. آنگونه که فاطمه نقل کرده گفته که ایشان پرونده‎هایی داشته که همان شب یکی از نوه‎ها را فرستاده و دیدند که یکی از کشوها شکسته و چیزی در آن نیست. ولی من نه؛ ندیدم چون بعد از هاشمی یکبار طبقه بالا رفتم که حتی نتوانستم به اتاق دربسته ایشان نگاه کنم.

دوربین مداربسته نداشته؟

داشته ولی من خبر ندارم که شب کار می‌کرده یا نه.


از میان چهره‌های نظام چه کسی را به آقای هاشمی شبیه می‌دانید؟

نمی‎شود گفت. البته شخصیت آقای هاشمی بین بعضی‎ها پخش شد. ویژگی‌های ایشان به صورت یک‌جا ولو به شکل نازل تر در کسی دیده نمی‌شود. آقای هاشمی جمع‎بندی هفت دهه کنش‎های خودش بود.

شاید در برخی از مراجع بشود جلوه‎هایی از بعضی از صفات ایشان را پیدا کرد. یا مثلا ویژگی‌های شخصیتی سیاستمدارانی مثل آقای ناطق نوری و یا از جهت جریان اعتدال، آقای روحانی را می‌توان نزدیک به ایشان دانست. هرچند آقای روحانی دولتی را هم به این اسم تشکیل داد اما صراحت جمع کردن بین سلیقه‌های سیاسی موجود را از او نمی بینیم. بعضا ملاحظات و محدودیت‎هایی دارد که باعث می‌شود آن شمولی را که آقای هاشمی داشتند در او نبینیم. اما معتقدم که آقای ناطق نوری جلوه های بیشتری از شباهت با ایشان را دارا هستند.

در آقای هاشمی جنبه‎ای وجود داشت که تلقی می‌شد ایشان مخالف‎خوان نظام است و یا موضع اپوزیسیون می‌گیرد. اما نه. ایشان چون حرفهای مردم را می‌شنید و آن را درست می‎دانست، همیشه حق را به نظام نمی‌داد. چون معتقد بود که مردم گاهی نظر متفاوت اعلام می‎کنند که درست هم است.

آقای هاشمی با این که رسانه ملی در اختیار یک سلیقه باشد، موافق نبود. حتی خود ایشان دچار سانسور بود. یادم است خارجی‌ها ملاقاتی را با ایشان داشتند و همان شب که تلویزیون را روشن می‌کردیم می‎دیدیم که ملاقات آقای ولایتی را با همان گروه خارجی نشان می‌دهد اما ملاقات همان گروه با آقای هاشمی را نشان نمی‎دهد.

آن صراحت لحجه و شجاعت ایشان را چه کسی دارد؟

هیچکس. چون به هرحال شجاعت و صراحت مقداری ذاتی است و مقداری هم بازخورد 65 سال فعالیت است. ایشان در برخورد با امام که همه ظاهرا آدابی را رعایت می‌کردند، جاهایی از در مخالفت وارد می‌شد. مرحوم پرورش به من می‌گفت که در جلسه‌ای، بحث بنی صدر بود و مسائل مختلفی از تخلفات او ذکر شد. امام با یک جمله بحث را تمام کردند. گفتند اینقدر با آقای رییس جمهور اختلاف نکنید. شما جواب خدا را چه می‌خواهید بدهید. همه هم ساکت شدند. تنها کسی که زبانش باز شد هاشمی بود که گفت ما برای خدا جواب داریم شما که از بنی صدر دفاع می کنی چه جوابی برای خدا دارید؟ این بی‌ادبی و جسارت را نمی‎رساند این نشان می‎دهد که برای خود و امام رابطه ای قائل است که می‌‎تواند با ایشان اینگونه حرف بزند.


اینها ویژگی ذاتی هاشمی بود. نامه 88 که بدون سلام نوشته شد، نیز از ویژگی ذاتی او بود...

بله اما ایشان نامه بدون سلامی را هم به اتفاق آقایان بهشتی و خامنه‌ای به حضرت امام نوشتند. اصلا چه کسی گفته که باید در نامه سلام کرد. نامه امیرالمومنین را نگاه کنید با چه شروع می‌شود؟ «و اما بعد...» بنابراین این امر از دوره امام تاکنون مسبوق به سابقه است و هم اینکه اصلا چه کسی گفته که در آغاز نامه باید سلام باشد. در نامه ائمه هم این را نمی‌بینیم. تنها آخرش والسلام دارد. این ویژگی‌ای از ذات ایشان است که رک و صریح‌الحجه بود. در حدی که دیگران می‌گفتند که ما حرفهای جدی خودمان را به ایشان منتقل می‌کردیم تا ایشان آن را نزد امام مطرح کند.


مدیریت ایشان را کدامیک از مدیران فعلی دارند؟ زمانی که دولت را اداره می‌کردند کمترین انتقادات به ایشان می‌شد و زمانی هم که مجمع تشخیص را مدیریت می‌کردند نهاد پرقدرتی بودند که نگاهی به عنوان منجی به او داشتند.

سوال سختی است. من آنقدری که با هاشمی کار کردم با بقیه کار نکردم. بهتر است اینطور پاسخ بدهم که هاشمی نسخه دوم ندارد. فعلا ندارد شاید در چند دهه دیگر پیدا شود، چون آن شخصیتی که شما از او دیدید محصول خیلی از کنش‌ها بود. چیزهایی جمع شد که در نهایت به اینجا رسید. مواردی را خود ایشان توانست که در این چند دهه جمع کند.


آقای هاشمی راز سر به مهری دارند؟ خاطرات روزانه را یادداشت می‌کردند اما بخشی از آن تاکنون منتشر نشده. یک شایعه‌ای هم در زمان رفتن مهدی از ایران مطرح شد که شاید او یکسری اسناد را به درخواست پدر با خود برده است...

حتما راز سر به مهر دارند. خودشان به من گفتند که خاطرات را خصوصی می‎نویسند. اما اینکه کجاست من نمی‎دانم. بارها گفتم که هاشمی بعد از این خاطرات شنیدنی‌تر است. همین خاطراتی هم که منتشر شده را در برخی جاها گاهی به مصلحت، حذف می‎کردند و بعد منتشر می‌کردند. این خاطراتی که منتشر می‌شود حذفیاتی داشت. مثلا در مورد برخی افراد مسائلی را مطرح کرده بود و بعدها دید که ممکن است موجب وهن آنها باشد و بنابراین حذف می‎کرد. حتما راز سر به مهری هم در مورد انتخابات دوره خودشان و همچنین سال 88 به ما گفتند و نمی‎توانیم آن را بگوییم. گمان می کنم که تا سه دهه دیگر گفتنی نباشد و خیلی ها باید نباشند تا این حرف ها گفته شود.


در این یکسال که از فوت ایشان می‌گذرد کجا و با چه اتفاقی خلا آقای هاشمی را حس کردید؟

به لحاظ فردی هر روز. بدون اغراق می‌گویم. چون رابطه ما با ایشان رابطه‌ای عاطفی بود. اگر من دو سه روز ایشان را نمی‌دیدم دلتنگ می‎شدم. به ایشان هم می گفتم. جای خالی ایشان در مورد مسائل این روزهای کشور الان خیلی محسوس است. بخصوص در تحولاتی که در بین قشری از جامعه ایجاد شده اگر هاشمی بود نسخه منحصر به فردی را ارائه می‌کرد. چون گاهی هم از موضع غیرحاکمیت حرف می‌زد حرفش بیشتر و بهتر شنیده می‎شد. الان یکی از مشکلاتی وجود دارد این است که آن تریبون دیگر نیست. گاهی در محضر ایشان حرفهایی زده می‌شد که حتما بار امنیتی داشت ولی ایشان تحمل می‎کرد و می‎شنید. مردم راحت بودند که حرف بزنند. در مورد حصر مخالفت خود را اعلام کنند و در مورد برخی از مسائل حرف بزنند. یک جایی احساس می‎کردند که دیده و شنیده می‌شوند. فراز سیاسی مهمی که غیبت هاشمی حس بشود را بعد از انتخابات ریاست جمهوی و شورا نداشتیم که بگوییم اگر بود چه می کرد. جز اغتشاشات اخیر که حتما موضع به هنگام و منطقی می‌گرفتند و دولت و نظام را مساعدت می‎کردند.

29215

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 744091

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 3 =