من که از شماره صفر در خدمت دکتر انتظامی بودم، به همه بچههای تحریریه مطالب دست اول از اینترنت و ماهواره میدادم. روزنامه جام جم کارش گرفت و یکی از صفحات پرخواننده آن، جامعه و حوادث بود که به کمک رضا در کنار ناصر صبوری، کاوه اشتهاردی، خانم عرب و ... شکل گرفت و این حقیر نیز حوادث خارجی را پشتیبانی میکردم.
همیشه رضا بعدازظهر و هنگام بستن صفحات، دنبال عکسهای مطلب خارجی میآمد. با هم میگشتیم تا عکسی که مدنظرش بود پیدا کند. آن سالها سرچ کردن با اینترنت ذغالی در تحریریه عالَمی داشت و دقت رضا در انتخاب مطلب و عکس، مثال زدنی بود.
یادم هست وقتی هفته نامه تپش را به رضا سپردند مرا صدا کرد و صفحات خارجی را به من داد. من هم آن زمان با یک دست چند صفحه روزنامه برداشته بودم و کلی سرم شلوغ بود. برای بستن تپش خیلی وسواس به خرج میداد و می گفت شماره اول آن باید بترکاند!
و واقعا هم به همت رضا و بچههای آن زمانِ تحریریه، نه تنها تپش پرخواننده و مطلوب شد؛ بلکه روزنامه جام جم و پس از آن جام جم آنلاین با تفکرات دکتر انتظامی و یونس شکرخواه فضای رسانهای کشور را تکان داد.
خدابیامرز رضا خیلی کار میکرد، حتی در ساعات آخر شب که همه میرفتند، مطالب فیچری را برای فردا مرتب کرده و ادیت میکرد. رضا برای ما انرژی مثبت بود و وقتی کنارش می نشستید، آرامش پیدا می کردید.
بچگی و تند مزاجی مرا افرادی مانند رضا با رفتارشان صیقل دادند. امثال رضا به ما یاد دادند تا مهربان باشیم، حتی در سختترین لحظات!
خدا ما را ببخشد اگر هنگام کار اذیتش کردیم. او سختگیر بود و ما تنبل. مانند شاگرد اولها دوست داشت صفحهاش درجه یک و پرمخاطب باشد.
نمیدانم چه حکمتی است خدا مهربانترینها را زودتر با خود میبرد!
روحش شاد و خدایش بیامرزاد!
نظر شما