مجتبی ابراهیمی

 «ترافیک و آلودگی معضل بزرگ تهران است و همهٔ ساکنان پایتخت از آن عاصی‌اند.» لابد عموم شهروندان و مقامات پایتخت در صحت این گزاره همداستانند. اما سخن از «چه باید کرد» که درافتد، گویا توافق در همان صورت مسأله متوقف می‌ماند و دربارهٔ علت و عامل و راهکار عبور از این معضل، فاصلهٔ آرای شهروندان از نظر مدیران، حکایت ماه شاعر تا ماه گردون است. شاهد این مدعا همین که مدیران شهری گشودن این گره کور را در گرو همکاری شهروندان می‌دانند و دستهٔ دوم به تقابل، گویِ سرگردان تقصیر را به زمین مسؤولان می‌اندازند. راقم این سطور نیز شهروندی است در آرزوی گشایشی و لاجرم در دستهٔ دوم می‌گنجد.

بسیاری از مدیران تهران از بدو استقرار پشت هر تریبون تا خروج از هر نشست، دم از تغییر فرهنگ مردم می‌زنند و ترافیک‌زدگان شهر را به استفاده از حمل و نقل عمومی تشویق می‌کنند. به نظر می‌رسد این دلسوختگان، ازدحام هر صبح و عصر مترو و بی‌آرتی تهران را کمتر دیده‌اند و چشیده، که فشار آن شهروندان را ناگزیر به آغوش خجلت و نارضاییِ هم می‌راند و در آن، اندام شرم‌زدهٔ بی‌نوایی به تن دیگری می‌چسبد و کیف پُرِ معذّبی در تهیگاه مسافر خواب‌زده‌ای فرو می‌رود.

برای کمک به درک این تجربهٔ روزانهٔ تحقیر و استخفاف، لازم است به معنای اصطلاح فضای شخصی رجوع شود؛ که عبارت است از دایره‌ای پیرامون تن هر انسان که ورود غریبه‌ای به آن - اگر چه همجنس - می‌تواند اضطراب آفریده و آرامش هر دو را بر هم زند. لازم به یادآوری است که چنین مفهومی زادهٔ تخیل تحریک‌شدهٔ شهروندی کلافه نیست؛ که محققان بین‌المللی علوم اعصاب بر این معنا صحه گذاشته و حتی شعاع آن را بین ۲۰ تا ۴۰ سانتی‌متر تخمین زده‌اند. حدّ اضطراب و آزردگی ناشی از تماس و فشار ناگزیر بین تن‌های غریبه را لابد می‌توان بر این اساس دریافت.

اما از آن جا که وسائل موجود برای حمل و نقل عمومی منحصر به مترو و اتوبوس نیست، این یادداشت رفت و آمد با تاکسی را نیز به عنوان بدیلی در جابجایی شهری از نظر دور نمی‌دارد. وسیله‌ای که پرداخت کرایهٔ آن، از طاقت بسیاری از گرفتاران تردد روزانه در تهران خارج است و نیز همان عذاب الیم لمس اجباری تن غریبه در آن، بسته به اقبال مسافر و ابعاد صندلی و رشادت اندام مسافر کناری، گاه و بی‌گاه به جریان می‌افتد. این مختصر، به ناامنی روانی زنان از آزارهای جنسی مردانِ رسمِ مردی نیاموخته نمی‌پردازد که خود مجال دیگر می‌طلبد.

طرفه آنکه علاج این علت نه تنها دور از چشم برخی مدیران این شهر است، که شهروندانی نیز نسخه‌های ناطبیبانه بر درد مزمن می‌پیچند و کمپین (پویش؟) دوچرخه‌سواری تجویز می‌کنند؛ نادانسته که تلاش و تقلای رکاب زدن در آلودگی و بی‌هوایی تهران، چه سموم بیشتر در نفس راکب ساعی می‌آمیزد و گاهی در این دود مردم‌کُش، قدم زدنی نفس را به شماره می‌اندازد. این که بر دو چرخ نامتعادل سوار شدن در هنگامهٔ سبقت و کشاکش ویراژ، خود پیمودن راهی است موازیِ انتحار نیز بماند برای یادداشت دیگری.

مخلص کلام آنکه تا در این شهر، ظرفیت حمل و نقل عمومی همسنگ ازدحام هر صبح و عصر نیست و تا استفاده از آن یادآور نقض کرامت انسانی است، تا وارد شدن به متروی تهران یعنی چشم بستن بر عزت نفس و تا ایستادن در بی‌آرتی یعنی گردش دست غریبهٔ قلچماقی در تن آدم، بعید است ترافیک و دود از سر هیچ تهران‌نشینی دست بردارد؛ نه از سر شهروند ناگزیرش و نه از گردن مدیر گریزپایش.

47234

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 757068

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 13 =