عبدالامیر نبوی مدرس دانشگاه و کارشناس مسائل خاورمیانه در کافه خبر خبرآنلاین به بررسی آرایش سیاسی رادیکالیسم در منطقه با توجه به ملزومات دوره پساداعش پرداخته است.

محمد اکبری: هر چند داعش پایگاه سرزمینی خود را در منطقه از دست داده و ناظران، تحولات جدید را بر اساس ملزومات دوران پساداعش مورد ارزیابی قرار می دهند، اما این مسئله که تفکر داعشی می تواند به رشد و ظهور دوباره گروههای تندرو در منطقه بینجامد قابل بررسی بیشتر است. آخرین آرایش رادیکالیسم در منطقه به چه شکل است؟ خطر رشد و زایش این گروهها تا چه حدی رفع شده است و ارتباط آن با عربستان و وهابیت تا چه حدی است؟ این مسائل را با دکتر عبدالامیر نبوی مدرس دانشگاه و کارشناس مسائل خاورمیانه در کافه خبر خبرآنلاین مطرح کرده ایم. مشروح این گفت‌وگو را از نظر می‌گذرانید:

داعش پایگاه زمینی خود را از دست داده است...برآورد شما از دوران پسا داعش چیست؟ 

مجموعه حوادثی که در اواخر سال 2010 و 2011 تحت عنوان بهار عربی رخ داد، امیدهای زیادی را برای حل و یا دست‌کم کاهش برخی مشکلات و بحران‌های تاریخی منطقه خاورمیانه زنده کرد، چه آنکه این رویداد چیزی نبود جز واکنش توده ها به مسائل مختلف کشورهایشان و منطقه که لاینحل باقی مانده بود و توان یا جدیتی در نخبگان حاکم برای کاهش مشکلات نمی‌دیدند؛ واکنشی علیه دولتهای فرومانده ای که می کوشید با تقویت نیروهای امنیتی و افزایش سرکوب، قدرت خود را به هر قیمتی تداوم بخشد.

اما در گذر زمان و بنا به دلایل مختلف و متفاوتی این امیدها به تدریج و بلکه به سرعت کمرنگ شد و نشان داده شد که منطقه همچنان دچار مشکلات و بحران‌های متعدد و متراکمی است که شاید به سادگی مدیریت نشود و به زودی کاهش نیابد. آن‌چه که این امیدها را کمرنگ‌تر کرد و بلکه به ناامیدی تبدیل نمود و تعبیر زمستان عربی را در پی آورد، به‌خصوص تحولات دو کشور سوریه و لیبی بود. ضمن آن‌که رویدادهای سایر کشورهای منطقه به‌جز تونس نیز چندان چنگی به دل نمی‌زد و امیدی را به وجود نمی آورد.

تحولات سوریه و لیبی نشان داد که گذار به دموکراسی چنان که محققان همواره متذکر می‌شدند، سخت‌تر از آن است که بتوان تصور کرد و یا انتظار طی‌نمودن این مسیر را به سادگی و در مدت زمان کوتاهی داشت. البته چنان که گفتیم، رویدادهای کشورهایی مانند اردن، بحرین، تونس و مصر نیز نشان می‌داد که آن کشورها نیز بر لبه تیز تیغ قرار دارند و امکان شدت‌گرفتن ناآرامی در آن‌ها نیز وجود دارد و در مقاطعی نیز بروز نمود. برآمدن و قدرت‌گیری گروهی به‌نام دولت اسلامی یا داعش در سوریه و عراق، اندک امیدهای موجود را نیز بر باد داد، به‌خصوص آن‌که این گروه توانست ظرف مدت زمان کوتاهی از نارضایتی‌های موجود و رقابت شدید کشورهای منطقه به نفع خود بهره‌برداری کند و بخش‌های زیادی از خاک آن دو کشور را تحت عنوان خلافت زیر سیطره خود درآورد و به تاسیس دستگاه‌های اداری، اجرایی و مالی اقدام کند.

البته تحولات بعدی؛ یعنی مشکلات داخلی گروه دولت اسلامی، و همچنین همکاری‌های نیم‌بند منطقه‌ای و بین‌المللی موجب شکست‌های مداوم داعش شد و امروزه کمتر منطقه‌ای در خاک سوریه و عراق زیر سیطره این گروه قرار دارد. به عبارت دیگر، هرچند امروزه شاهد کشته‌شدن و به اسارت رفتن تعداد زیادی از نیروهای داعش و پراکندگی سایر اعضا و طرفداران آن در سوریه و عراق هستیم، نمی‌توان از مرگ تفکر داعش و اصولا مرگ تفکر رادیکالیسم مذهبی سخن گفت.

شکست و پراکندگی اعضا به از بین رفتن تفکر آنها منجر نمی شود؟
تمام مشکل اینجاست که شکست داعش به معنای شکست تفکرات داعشی نیست. برای شکست داعش در دنیای واقعیت، دلایل محکم زیادی وجود دارد؛ از نحوه حکمرانی این گروه که زمان چنین سیاست‌گذاری و حکمرانی و حکومتی گذشته است تا مشکلات بیرونی آن که سبب شد به شدت تحت فشارهای مالی و نظامی نیروهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای قرار بگیرد.

در این‌جا لازم است اشاره کنیم به نقش ایران، روسیه، ترکیه، ایالات متحده و اتحادیه اروپا در به شکست کشاندن نظامی و مالی نیروهای داعش و این شکست به کاهش فعالیت های مذهبی رادیکالی از این دست منجر شده است. با این حال، زمینه‌های عینی بروز و قدرت‌گیری مجدد چنین تفکری همچنان جدی و واقعی است. کافی است به وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دو کشور سوریه و عراق یک بار دیگر دقت کنیم که نشان می‌دهد همچنان زمینه‌ها برای بروز هرگونه رادیکالیسمی وجود دارد.

وضعیت وخیم اقتصادی - معیشتی به اضافه بافت طایفه‌ای - قومی این دو کشور در کنار بی ثباتی سیاسی، که مشابه چنین وضعیتی را در لیبی و افغانستان نیز مشاهده می‌کنیم، نشان می‌دهد که امکان قدرت‌گیری چنین تفکری منتفی نیست. اتفاقا عملکرد بسیاری از بازیگران ملی این کشورها به قدرت‌گیری نیروهای رادیکال مذهبی مدد می‌رساند و این امر اگرچه اغلب ناخواسته است، نتیجه ای جز فاجعه ندارد.

واقعیت آن است که در بُعد سیاسی بسیاری از بازیگران محلی و ملی خود را شریک در سیاست‌گذاری و اثرگذاری نمی‌بینند و احساس می کنند به انحای مختلف به حاشیه رفته اند. در بُعد اقتصادی - معیشتی، سیاست‌های توسعه‌ای طی سال‌های مختلف نه‌تنها پاسخ نداده است، پیگیری سیاست‌های نادرست اقتصادی در خلال بلندپروازی های توهم آلود در گذشته و همچنین جنگ داخلی سالهای اخیر سبب شده که وضعیت اقتصادی همواره وخیم و شکننده باشد. به لحاظ اجتماعی نیز بسیاری از طوایف و اقلیت‌ها در این کشورها خود را ناتوان از هرگونه بازیگری موثر می‌بینند و رقابت‌های پیشین تبدیل به کینه‌ شده است. جالب آنکه حکومت های عراق و سوریه در گذشته در دستکاری و گاه تشدید رقابت های قومی و طایفه ای همیشه نفع و نقش داشته اند. مجموع این شرایط در ترکیب با بحران‌های قدیمی اجازه نمی‌دهد شرایط این گونه کشورها به نحو آرام و منطقی پیگیری شود.

بنابراین شکست رادیکالیسم مذهبی در دو کشور سوریه و عراق، و حتی لیبی و افغانستان، به معنای نابودی چنین تفکری نیست و تا زمانی که به‌ویژه زمینه‌های مساعد اقتصادی و اجتماعی وجود دارد، همچنان ظهور افراد و یا گروه‌هایی امکان‌پذیر است که به توده‌های خسته از مشکلات اقتصادی و ناامنی، وعده بهبود وضعیت، امنیت، ثبات و به‌ویژه عزت را می‌دهند. بسیاری از اقوام و طوایف در عراق و سوریه احساس می‌کنند عزت و کرامتشان توسط حکومت های مرکزی نادیده گرفته شده یا سرکوب شده است و چشم‌انداز مثبتی نیز در برابر آن‌ها وجود ندارد. این شرایط مددرسان گروه‌ها و کسانی است که وعده حل فوری مشکلات، بهبود سریع وضعیت و احیای عزت را می‌دهند و آن را قابل دسترس می‌دانند. اتفاقا برآمدن و قدرت‌گیری رادیکالیسم مذهبی در عراق و سوریه دقیقا در چنین فضایی رخ داد، به ویژه داعش که خود را پرچمدار اسلام راستین و صدای توده‌های تحقیرشده چه توسط نیروهای فرامنطقه‌ای و چه توسط اختلافات طایفه‌ای - قومی معرفی می‌کرد و از ضعف جریان‌های سکولار اعم از لیبرال و چپ و اسلام گرای میانه‌رو سود می برد.

این ضعف را بیشتر توضیح بدهید؟
ضعف گروهی به نام داعش هرچند در کوتاه‌مدت سبب می‌شود تعداد اعضا و هواداران آن کاهش یابد، اما چنان که عرض کردم به معنای نابودی نیروهای رادیکال مذهبی در منطقه نیست، به واسطه آن‌که بستر چنین تفکری تغییر نکرده است. 

از سویی رقابت‌های خونین، کینه‌ها و بحران مشروعیت همچنان در بسیاری از این کشورها وجود دارد و اغلب نیروهای سیاسی به محض قدرت‌گیری ترجیح می‌دهند مسائل را با مشت آهنین حل کنند، نه از طریق شیوه‌های مسالمت‌آمیز، چانه‌زنی و تقویت جامعه مدنی.

نکته دوم آن است که هیچ گونه برنامه متقن، محکم و مورد اجماعی برای بهبود وضعیت اقتصادی - معیشتی در این گونه کشورها وجود ندارد و اساسا زمینه‌ای برای چنین برنامه‌هایی نیز فراهم نیست. کافی است اشاره کنیم که عملکرد نوری مالکی در دوره نخست وزیری در قدرت‌گیری داعش بسیار موثر بوده است، همچنان که نمی‌توان سهم ناکارآمدی و سرکوبگری حکومت سوریه را در قدرت‌گیری اسلام گرایان رادیکال در سوریه نادیده گرفت. در لیبی نیز که اساسا دولت مستقر مشروع و دارای قدرت توزیع و نفوذی وجود ندارد. حال، کافی است رقابت نفسگیر بازیگران نابالغ منطقه را هم به این وضعیت بیفزائیم. در چنین شرایطی طبیعی است توده ها به سمت بازیگرانی بروند که منادی پایان سریع ناامنی عینی و ذهنی و این وضعیت خسته کننده باشند، به ویژه آنکه سوءتفاهمی به نام اسلام گرایی پیشینه ای طولانی در این منطقه دارد و همواره مدعی بوده است می تواند تمامی بحران ها و مشکلات را از طریق بازگشت به اسلام راستین حل کند.



از لحاظ اجتماعی دلیل شکل‌گرفتن رادیکالیسم و پاگرفتن این شیوه چیست؟ مردم ناراضی چرا بجای مطالبه مدنی به سمت خشونت و جنگ می روند؟ چرا فاصله‌ای بین این نارضایتی و خشونت وجود ندارد؟
عموم کشورهای منطقه برآمده از فروپاشی امپراتوری عثمانی هستند و اولین مشکل آن‌ها که تا به امروز هم زنده مانده، بحران دولت - ملت‌سازی است. عموم این کشورها فرایند دولت - ملت‌سازی را به‌صورت ناقص طی کرده‌اند، لذا از ابتدا شاهد قوت‌گیری هویت ملی در این کشورها نبوده ایم. عملکرد دولت‌های مختلف این کشورها نیز هیچ گاه به قوت‌گیری جامعه مدنی کمکی نکرده و در عوض حفظ امنیت حکومت و رعایت موازین ایدئولوژیک در اولویت بوده است. لذا حکومت ها هرگونه فعالیتی را که مخل امنیت و اقتدار خودشان تشخیص می‌دادند، بی رحمانه سرکوب می‌کردند.

در این چارچوب، چنان که گفتیم، حکومت‌ها از اختلافات و شکاف‌های قومی - مذهبی برای حفظ و افزایش امنیت و قدرت خودشان بهره‌برداری می‌کردند و سعی می‌کردند گسست‌های اجتماعی به نحو مدیریت‌شده و کنترل‌شده‌ای تداوم پیدا کند، نه این‌که به سمت کاهش و مسالمت برود. زمانی که از بافت طایفه‌ای - قومی این گونه کشورها صحبت می‌کنیم، مقصود این نیست که این گونه گروهها و یا خرده فرهنگ ها باید از بین بروند تا جامعه یک دست شود، بلکه تجربه جهانی نشان می دهد مسائل مهم و سرنوشت سازی از این دست بایستی در فضایی غیرامنیتی و دموکراتیک و در یک بازی سیاسی مشارکتی پیگیری شود و به نتیجه برسد. اتفاقا عموم حکومت-های مثلا دو کشور سوریه و عراق سعی می‌کردند دست بر نقاط اختلاف بگذارند و چنین اختلافاتی را برجسته کنند تا سپس آنها را از موضعی بالاتر مدیریت و کنترل کنند، از این رو بزرگترین مانع تحقق شهروندی بودند. از طرف دیگر، شیوه برخورد این حکومت ها با مسائل مختلف راه دیگری جز خشونت برای مردم باقی نمی گذاشت.

پس اگر می‌گوییم بافت طایفه‌ای - قومی در عموم کشورهای برآمده از فروپاشی امپراتوری عثمانی دردسرساز بوده، بدین خاطر است که تحقق شهروندی همواره به تاخیر افتاده و این کشورها در بستری از دولت - ملت‌سازی ناقص قرار داشته اند. برای همین است که در بسیاری از مناطق عراق و سوریه در طول تاریخ این مشکل وجود داشته که مثلا هویت ملی چیست و عراقی یا سوری کیست؛ تمام این مسائل در چارچوب فرایند دولت - ملت‌سازی و شکل‌گیری یک هویت ملی قوی، و نه امنیت ناشی از طریق سرکوبگری، معنا و پاسخ پیدا می‌کند. قدرت و قوت جامعه مدنی در گروی پیدایی شهروندی است و موجب آن می شود که در شیوه سیاست‌گذاری و حکمرانی اتفاقاتی بیفتد. بنابراین مهمترین عامل اخلال و اختلال در تکمیل فرایند دولت - ملت‌سازی، پیدایی شهروندی و شکل‌گیری یک هویت ملی قوی، دقیقا حکومت های مختلف عراق و سوریه بودند که تداوم قدرت خودشان را منوط به تداوم اختلافات و رقابت های طایفه‌ای - قومی در این کشورها می‌دانستند و اینکه توان نظامی و امنیتی به عنوان حافظ استقلال و تمامیت ارضی معرفی شد.

به موضوع وهابیت اشاره نکردید. چه ارتباطی بین این رادیکالیسم و وهابیت در حال حاضر وجود دارد؟ به نظر شما منشأ فکری این‌ها از وهابیت است یا نه، اینها‌ اقدامات و رفتارشناسی جدیدی ارائه کردند که از نگاه بسیاری بدعت و روند جدیدی بوده است. الان ارتباط این دو را چگونه می‌بینید؟
اگر مقصودتان آن است که تفکر گروه‌هایی مانند داعش از کسانی مانند ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب اثر پذیرفته است، در اینکه داعشی ها خودشان را سربازان خدا می‌دانند و می خواهند یک باور مذهبی و تفسیر سلفی را حاکم کنند، تردیدی نیست. در عین حال، باید به دو نکته توجه کرد. اول آن‌که وهابیت و کلا سلفی گری مثل بسیاری از تفکرات دیگر دچار تغییرات و تحولاتی شده و امروزه شاهد جریان‌های فکری مختلفی در درون این جریان کلی هستیم که امروزه ساده‌ترین تقسیم‌بندی آن به سلفی‌گری و نوسلفی‌گری است.

اما اگر مقصود آن است که این گونه گروه‌ها از عربستان به‌عنوان مرکز وهابیت حمایت می‌شوند، در این مورد تردید جدی وجود دارد. اتفاقا داعش مخالف جدی سیستم سیاسی عربستان است، آن را یک نظام محافظه‌کار، وابسته و غیردینی تلقی می‌کند و این نگرش نه از حالا که از زمان انتقادات بن‌لادن در دهه 1990 شروع شده است و حتی سویه آخرالزمانی داعش را می توان تا زمان جماعت سلفی محتسبه در عربستان (گروه جهیمان العتیبی) در اواخر دهه 1970 عقب برد. درست است که گروه‌هایی مانند داعش از تفکر وهابیت تاحدودی اثر پذیرفته‌اند، به دنبال اجرای مفاهیم و دستورات قرآنی و همچنین بازگشت به سنت سلف صالح بر اساس برداشت خودشان هستند، اما تیغه انتقادات و حمله‌شان به دلایل مختلف به سوی عربستان هم است. بنابراین، از این منظر، بین ایران و عربستان نگرانی امنیتی مشترکی به نام داعش وجود دارد.

منظورتان این است که ابوبکر بغدادی قرائتی که خود از ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب داشته و برداشت کرده نشر داده و برای ایجاد حکومت پی گرفته و ارتباطی بین او و تفکرات سلفیها در عربستان نبوده است؟
چه ابوبکر البغدادی و چه هیئت شرعی داعش که برخی افرادش هم کشته شده اند، در بُعد اندیشه متاثر از خیلی از متفکران بوده‌اند و هستند کما این‌که گاهی به سید قطب هم اشاره و استناد کرده‌اند، اما مهمترین منبع خودشان را قرآن و سنت پیغمبر (ص) می‌دانند و سعی می‌کنند تمامی رفتارها و گفتارشان را مستند به این منابع کنند. اینان همزمان، اغلب علمای کشورهای عربی را وعاظ-السلاطین می‌دانند، از آنان به‌عنوان عالم منحرف یاد می‌کنند و آنان را نیز خارج از دین می دانند و تکفیر می کنند.

حال، این‌که اثرپذیری از برخی متفکران و نویسندگان بدین معنا باشد که این گروه عامل یک کشور به نام عربستان و ایدئولوژی رسمی آن است، نه، این چنین نیست.



این‌که در تفکر این گروه از لحاظ سیاسی، مبارزه با اسرائیل و آمریکا در درجه دوم است بعد از مبارزه با شیعه و کشور ایران است، این گزاره صحیحی است؟
یک بحث قدیمی در بین اسلامگرایان رادیکال بوده که مصداق دشمن دور و دشمن نزدیک کدام است و ابتدا باید با کدام یک مبارزه کرد؟ در میان اسلام گرایان دهه‌های 1970 و 1980 مبارزه با دشمن نزدیک مقدم بر مبارزه با دشمن دور بود و مصداق دشمن نزدیک هم حکومت‌های زمانه بودند که به‌عنوان حکومت‌های ستمگر وابسته توصیف می‌شدند. اسلام گرایان معتقد بودند که با نابودی این‌ها و تاسیس حکومت دینی در کشورهای اسلامی، در مرحله بعد امکان مبارزه با دشمن دور فراهم می‌آید که مصداقش غرب و مهمترین عامل آن در منطقه (اسرائیل) بود. در دهه 1990 میلادی این رابطه برعکس شد. در واقع، القاعده مبارزه با دشمن دور را مقدم بر مبارزه با دشمن نزدیک دانست زیرا بر اثر تجربه به این نتیجه رسیده بود که ضربه‌زدن به دشمن نزدیک تا زمانی که منبع اصلی نابود نشده، بی‌نتیجه خواهد ماند، به همین خاطر با قلمروزدایی از میدان ستیز وارد فاز بین‌المللی مبارزه شد و سعی کرد به آمریکا، اسرائیل و اروپا ضربه بزند و این اعتقاد وجود داشت که با کشاندن ناامنی به خاک دشمن دور و تضعیف آن، حکومت‌های وابسته و غیرمشروع ملی دومینووار سقوط خواهند کرد. مشکل اینجا بود که این اتفاق نیفتاد و القاعده هم به نتیجه مشخصی از مبارزه‌اش نرسید.

پس از سال 2003 و اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده، این بحث جدی مجددا در گرفت. در این دوره گروهی به نام جماعه التوحید و الجهاد که تحت رهبری ابومصعب الزرقاوی در عراق به فعالیت می پرداخت، یک بار دیگر به این مسئله برگشت و مبارزه با دشمن نزدیک را مقدم بر مبارزه با دشمن دور دانست، اما مصادیق را متنوع کرد. دیگر فقط حکومت‌ها و نخبگان رسمی در عراق به عنوان مصداق دشمن نزدیک تلقی نمی شدند، بلکه شیعیان و کردها هم بودند که دیگر هویتی و مانع احیای خلافت و بازسازی شوکت اهل سنت تلقی می شدند لذا مبارزه با آنان مقدم بر مبارزه با آمریکایی‌ها دانسته می‌شد.

چه شد داعش از میان این تفکر سر برآورد؟
داعش هرچند به لحاظ فکری کوشید سنتزی بین تجربه این دو نسل به وجود بیاورد، اما به شدت تحت تاثیر دیدگاه زرقاوی بود و لذا بیشتر بر تقدم مبارزه با دشمن نزدیک تاکید کرد؛ یعنی آنکه قلمرو برایش مهم است، خلافتش را بر روی زمین برقرار می‌کند و مناطقی را به‌عنوان سرزمین های تحت فرمان خودش می‌داند که باید گسترش پیدا کند و این گسترش هیچ ربطی به مرزهای سیاسی رسمی موجود ندارد. البته داعش در همان زمان که علیه حکومت‌های مستقر در سوریه و عراق، شیعیان، کردها و حتی اهل سنت غیرموافق ذیل عناوینی چون کافر، مشرک و منافق دست به اقدام زد و کوشید که مرزهایش را گسترش دهد، با بروز برخی ناکامی ها و به دلیل احساس ضعف، تهدیدات و گاه فعالیت‌هایی هم علیه بازیگران غربی انجام داد که نمونه‌هایش سلسله عملیات های ریز و درشتی بود که در فرانسه، بلژیک، آلمان، کانادا و ایالات متحده صورت گرفت و یا اقدامات خونینی که علیه کشورهای اسلامی منطقه مثل مصر، تونس، ترکیه، کویت، عربستان و ایران انجام شد. در واقع، داعش سعی کرد مبارزه با دشمن نزدیک را با مصادیقی گسترده انجام دهد. لذا می‌بینیم شیعیان و کردها در داخل قلمروی داعش به همان اندازه تحت سخت گیری و فشار قرار داشتند که شهروندان غربی اسیرشده و همچنین فعالان سنی غیرموافق. اما از مرحله ای به بعد ضربه زدن به دشمن دور هم جدی گرفته می شود که شاهد پدیده گرگ های تنها هستیم.

چشم‌انداز رادیکالیسم در منطقه را چطور می بینید؟ با توجه به مسائل قومی، تبعیض‌ها، فقر و بیکاری به نظرتان چه چشم‌اندازی برای رادیکالیسم در منطقه وجود دارد؟
چنان که قبلا هم عرض کرده ام، گروهها و سازمان های مذهبی رادیکالی چون القاعده، داعش و بوکوحرام از تاسیس و ایجاد یک جامعه آرمانی یا دولت اسلامی بر اساس اندیشه های تنگ نظرانه خود ناتوان هستند چون پیچیدگی‌های دنیای مدرن مجال عرض اندام به ذهن‌های اسطوره ای و راه-حل‌های ساده‌انگارانه از هر نوعی را نمی‌دهد. با این حال، تا زمانی که با وضعیت تراکم و تداوم بحران‌ها در خاورمیانه روبه‌رو هستیم، زمینه برای ظهور فعالان و جریان‌هایی که پرچمدار چنین اندیشه‌هایی هستند، وجود دارد. بنابراین بازتولید چنین تفکرات و فعالیت هایی از دل مشکلات و اختلافات موجود که از سویی با رقابت های شدید منطقه ای و از سوی دیگر با ضعف جامعه مدنی و گروههای میانه رو گره خورده، ممکن و قابل انتظار است.

بخشی از رادیکالیسم مذهبی در این منطقه همان گونه که اشاره شد، به وضعیت سیاسی کشورهایی چون عراق و سوریه برمی‌گردد. هر دولتی که در عراق و سوریه پس از بشار اسد روی کار بیاید، اگر خود را به روند دموکراتیک متعهد بداند ناچار از چند اقدام است: یک؛ برای افزایش قدرت موثر خودش و کاهش فساد سیاسی و اقتصادی اقدامات جدی انجام دهد و تن به جراحی‌های دردآور دهد. دو؛ ناچار است فضای سیاسی مساعد برای اثرگذاری واقعی و ملموس اقوام و طوایف مختلف را فراهم کند. سه؛ ناچار است که توازنی میان رابطه با ایران با سایر کشورهای عربی به وجود بیاورد. با توجه به این‌که این گونه دولت‌ها از سویی خودشان را تحت تاثیر ایران می‌بینند و از سویی دیگر قبل از هر چیزی یک کشور عربی به شمار می‌آیند، ناچارند این توازن را بین دو کفه ترازو به نحوی به وجود بیاورند و حفظ کنند. دولت حیدر العبادی هم به نظر می‌رسد این نکته را در دو سال اخیر درک و سعی کرد روابطش را با کشورهای عربی منطقه ضمن رعایت حساسیت‌ها و نگرانی‌های ایران افزایش دهد. البته به نظر می رسد روندهای منطقه‌ای به این سمت می رود که عراق و سوریه پیش و بیش از هر چیزی خود را کشوری بدانند که در جهان عرب خانه دارد.

از لحاظ فقهی، رادیکالیسم را چگونه می بینید، نمو، رشد، زایش و پویایی‌ رادیکالیسم چگونه است؟ این روند دائما به سمت خشونت می‌رود و باید منتظر گروههای خشن تر از داعش باشیم یا در سیر تحولات می‌توانیم انتظار داشته باشیم که مانند طالبان یک روند محافظه‌کارانه و آرام پیدا کنند؟
شکست، داعش و یا هر گروه دیگری را غیرفعال خواهد کرد و فقط ممکن است برخی اعضا برای مدتی کوتاه به سمت رادیکالیسم بیشتر بروند، اما به یاد داشته باشیم شکست یا پیروزی، به خودی خود به دموکراتیک‌شدن یا رادیکال‌شدن این گروه‌ها کمک نمی‌کند و نیاز به تغییراتی دیگر در صحنه واقعیات وجود دارد و سقف واقعیت‌ها میزان پرواز را مشخص می‌کند. به عبارت دیگر، با برگزاری همایش و توصیه و دعوت به تفکر، اندیشه و گرایش این گونه گروه‌ها تغییر نخواهد کرد. اگر بخش‌هایی از طالبان امروز آمادگی خودش را برای مذاکره اعلام می‌کند، دقیقا به خاطر واقعیت‌ها و صحنه عینی افغانستان است. در پرتو چنین متغیرهایی است که می‌توان انتظار داشت هواداران و اعضای گروه‌های رادیکال ریزش کنند و دست به بازبینی در رفتار و گفتارشان بزنند یا جدی تر و تندتر از گذشته شوند. باید توجه داشت که مفاهیم و تعابیر مذهبی خشونت آمیز به همان اندازه مفاهیم خردگرایانه و صلح طلبانه همواره در تاریخ وجود داشته است و نمی توان برای درک تحولات پیچیده خاورمیانه و زندگی سیاسی در این منطقه، برای چند متغیر محدود و مفهوم قدیمی، آن هم با ذهنیتی بسیط و پرورش نایافته، ارزش تحلیلی چندانی قائل شد.

52312

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 763394

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 12 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۹:۵۳ - ۱۳۹۷/۰۱/۲۰
    0 0
    آريالایی که ادعا می کنید داعش مخالف سیستم عربستان است می شود بفرمایید تجهیزات و تغذیه داعش از زمان ظهور تا امروز از سوی کدام کشور تامین می شده است؟؟ این آقای کارشناس آمده حرفهایی رو زده که همه مقصرند جز عربستانی که اصلاو ابدا مورد چشم زخم این داعشی ها هم قرار نگرفت راستی چگونه است نوری مالکی و اسد می شوند موثر در پیدایش داعش اما رژیم عربستان با تمام واگرایی و بی منطقی اش اصلاو ابدا مورد شک و تردید این آقا قرار نمی گیرد؟؟ آقاین اصلاحاتی و غرب پرست با این شامورتی بازیها عربستان با این کشور و ملت خوب نمی شودبی خود عرض نداشته خودتان رااز این بی مقدارتر نکنید