«مالی سویینی» با صحنهای تاریک آغاز میشود. جایی که مالی گوشهای از صحنه ایستاده و همسرش پشت سر او. یک قاب عکس زیبا. و البته درگیر کننده، مردی که میخواهد حامی باشد یا مردی که در سایه است و حضوری توام با تردید دارد؟ مالی (الهام کردا) خاطراتش با پدرش را روایت میکند و دروازهای به روی مخاطب میگشاید تا جهان زنی را بشناسد که یک نقطه ضعف اساسی دارد. پدر درباره بیاهمیت بودن نابینایی او صحبت میکند. اشارهای تلویحی به این موضوع که گاهی هر آنچه هستیم، با همه ضعفهایش میتواند موهبت باشد و با تاکید بر این نکته که نگاه ما به جهان هستی است که زندگیمان را میسازد. روایت قصه بر اساس مونولوگ پیش میرود، کارگردان از سکون آغاز میکند و میکوشد با اندکی تغییر در میزانسنها به نمایش تنوع بدهد و آن را از یکنواختی دور کند. نقطه جذاب برای مخاطب شخصیتپردازی است، سیر تحول مالی از زنی نابینا اما شاد به سمت زنی که هویت اصلی خود را از یاد برده و به دنیای پر از ابهام پا گذاشته و در نهایت به عزلت خودخواسته تن داده درست طراحی و اجرا شده.
شخصیت شوهر (صابر ابر) با اجرای طنازانه بازیگرش موفق میشود فضای تلخ نمایش را تلطیف کند و حتی لبخند به لب تماشاگران بیاورد. مردی لاابالی و خونسرد که زندگی را در لحظه میگذراند. دکتر (امیر آقایی) زخم خورده از خیانت همسرش به دنبال این است تا موقعیت حرفهای و روحی خود را احیا کند و با همه حسن نیتش مالی را وارد دنیایی میکند که بهتر از چیزی نیست که تجربه میکرده. شاید بتوان جاهطلبی او برای خلق یک معجزه را این طور تحلیل کرد که موفقیت بزرگ و بینایی یک نابینا میتوانست درد تنهایی و شکست را در دکتر التیام دهد. دکتر و همسر مالی با منافع و اهدافی متفاوت زندگی مالی را دستمایه قرار دادند، درست مثل همان ماهی که مالی روی صحنه از آب میگیرد، همسرش پاک میکند و دکتر آن را در ظرفی برای خوردن مقابل خود قرار میدهد. مالی در یک آکواریوم زندگی میکند اما ورود به دنیای بزرگتر، لزوما او را خوشبخت نمیکند. تنهایی او و ترسهایش عمیقتر میشود. این ایده جذاب به نقطه قوت اصلی نمایش تبدیل میشود. آنچه نویسنده در اطراف این نقطه کانونی ترسیم کرده، به اندازه و منطقی است.
بحرانی که نویسنده به وجود میآورد و در نهایت با بحرانی مهیبتر قصه را تمام میکند، برگ برنده نمایش است. خوشیهای کوچکی که در زندگی مشترک مالی و همسرش وجود دارد، ارتباط با همسایهها و همکاران با بینایی او تحلیل میرود و بخار میشود. نویسنده با هوشمندی این اضمحلال و یاس را نمایش داده و در اجرای کارگردان بدون کمرنگ شدن نقش نویسنده، این جذابیتها وجود دارد. اگرچه به نظر می رسد اتکا به مونولوگ کمی تکراری است، اما بازی نور در صحنه، استفاده از موسیقی و جا به جایی بازیگرها فضا را کمی از رکود درمیآورد. انتخاب سه بازیگر حرفهای و شناخته شده پس از متن، دومین نقطه ارتباط مخاطب با «مالی سویینی» است. سه بازیگر که کارشان همیشه استاندارد است و حتی اگر درخشان نباشند، شما را ناامید نمیکنند. پایان نمایش، باز هم مالی تنها روی صحنه است و در قاب پشت سرش تصویری از خانه میبینیم، جایی که مالی به آن تعلق دارد، همان گونه که در ذهنش بوده و نه آنگونه که واقعا وجود دارد. انتخاب مالی زندگی کردن با دنیایی است که از پس پشت ناتوانیاش برای شناخت آن، در ذهنش خلق کرده بود. او با دنیای واقعی و آدمهایش کاری ندارد.
57243
نظر شما