۰ نفر
۱۹ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۸
بلدیه مشروطه، بلدیه استبداد

پیش از اینکه سخن اصلی را طرح کنم، لازم است بگویم که مخاطب اصلی این یادداشت، خودم و دیگر دست‌اندرکاران مدیریت شهری هستیم. ما از نکته‌ای غفلت کرده‌ایم که مدرس در چندین دهه پیش مطرح کرده است.

سیدحسن مدرس، یکی از شخصیت‌های ملی مشروطه است که نقشی بی‌بدیل در تاریخ معاصر ایران داشته است. او ریاست فراکسیونی را عهده‌دار بود که دکتر محمد مصدق و محمدتقی ملک‌الشعرای بهار عضو آن بودند.

او که نمایندگی مردم اصفهان و تهران را در مجلس شورای ملی برعهده داشت، مورد تأیید کامل علمای نجف و ایران بود. مدرس در نطقی که در آبان 1303، در مجلس شورای ملی ایراد کرد، از تعبیر بلدیه مشروطه در برابر بلدیه استبداد استفاده کرد که کمتر به آن توجه شده، هرچند معنایی مدرن و عمیق در فهم و تعریف مسائل و مناسبات شهری دارد. آن زمان شهردار تهران، یکی از قزاق‌های نزدیک به رضاخان میرپنج، یعنی سرتیپ کریم‌آقا بوذرجمهری بود که فرمانده تیپ پیاده مرکز و ریاست اداره بارکشی قشون را داشت و بعدها با حفظ سمت به وزارت فواید عامه هم رسید و مکاتبات میان او از جایگاه شهردار به وزیر و پاسخ او از جایگاه وزیر به شهردار از طنزهای معروف است. مدرس به برخی از وظایف شهرداری‌ها همچون خیابان‌کشی و آبادانی و درختکاری اشاره می‌کند ولی آنچه در نگاه او اهمیت دارد، برداشت عمیق او از شهر است.

می‌شود اینطور استنباط کرد که او برای شهر جسمی و جانی قائل بود که جسم شهر همین فضای کالبدی و فیزیکی شهر است که در تعدادی معبر و خانه و فضای عمومی خلاصه می‌شود، اما شهر روح و روانی دارد که حاکم بر این مناسبات است و هر شهری در این نگاه کلان، مأموریت شهرداری را با رویکردی ویژه تصویر می‌کند. مدرس در همان نطق به نکاتی اشاره می‌کند ازجمله آنکه اگر مدیران جامعه عیاش یا لاابالی و یا اهل بریز و بپاش باشند، این برای گروه‌هایی موجب رضایت است؛ یعنی عیاش‌ها یا لاابالی‌ها یا بریز و بپاش‌ها. اما نکته مهم اینکه به این بسنده نمی‌کند و از گروهی نام می‌برد که خود جزء آنان است؛ می‌گوید اگر مدیران جامعه از مقدس‌ها باشند، باز هم گروهی در آسایشند، اما از نگاه او هیچ‌کدام از این رویکردها مطلوب نیست؛ بلکه او از «نهج واحده» یا به تعبیر امروز برابری در برابر قانون سخن می‌گوید.

از نگاه او، بلدیه مشروطه بایستی با چنان نگاهی به همه شهروندان بیندیشد و از این منظر برنامه‌های ساخت‌وساز و آبادانی را دنبال کند. درحالی‌که در بلدیه استبداد چنین نگاهی نیست؛ به‌عنوان مثال، تهران قدیم برای خود دروازه‌هایی داشت که در نگاه مردم دوست‌داشتنی و بخشی از هویت شهر بود؛ درحالی‌که بوذرجمهر بی‌اعتنا به این خواست عمومی، آنها را تخریب کرد، در حالی می‌توانست آن را به‌عنوان بخشی از فضای عمومی شهر حفظ کند.

نگاه مدرس همان رویکردی است که امروز اداره شهر را در گرو مشارکت‌پذیری و افزایش تعلق به شهر و محله و گسترش سرمایه اجتماعی و ارزش قائل‌شدن به خواست مردم برای اداره شهر و امور یا به تعبیر همان وقت «اراده ملت» می‌داند و اصل و اساس آن پایبندی به قوانین و قواعد و حقوق شهروندی است. منشأ مشروعیت آن هم از آرای شهروندان است.

به‌واقع قدرت متمرکز بلدیه از قدرت منتشره تک‌تک شهروندانی است که این امر را به او سپرده‌اند؛ درحالی‌که در بلدیه استبداد، مردم رعیتی بیش نیستند و شهردار برای هر کاری اختیار تام دارد و به‌واقع «عقل‌کل» است. سخن مدرس وجه مهم دیگری هم دارد. در آن زمان واژه مشروطه و استبداد، در حوزه قدرت ملی کاربرد داشت و دامنه آن در حوزه محلی و مسائل شهری فهم نمی‌شد؛ درحالی‌که مدرس قدرت را شبکه‌ای و در نظامی پیوسته به یکدیگر می‌دانست و معنای دولت و ملت را به خوبی درک می‌کرد. هرچند قانون بلدیه یک سال پس از قانون مشروطیت به تصویب رسید، ولی عدم‌درک همدلانه با آن چیزی از تاک و تاک‌نشان باقی نگذاشت.

به‌واقع در نخستین قانون بلدیه مصوب مجلس، 30 نفر از تهران انتخاب می‌شدند که هم‌اکنون به 21 نفر کاهش یافته و انتخاب شهردار و نظارت بر امور را عهده‌دار بودند اما چندسالی از آن نطق نگذشت که رفتار و شیوه اقتدارگرایی نظامی موجب تغییر قانون بلدیه شد و انتخاب شهردار را به‌عهده وزیر کشور گذاشتند. این تغییر، زمان همان شهرداری اتفاق افتاد که مدرس در آغاز کار او چنین هشداری داده بود. ما امروز هم در لفظ از مردم سخن می‌گوییم ولی در واقع امر، این دستگاه اداری است که در غیاب مردم تصمیم می‌گیرد و مردم را با وضعیت ناخواسته‌ای مواجه می‌کند. هنوز نظامی طراحی نشده تا بشود از آن طریق پیوسته و قاعده‌مند از نظر مردم در آنچه به زندگی جاری آنها مربوط است، مطلع شد. در نخستین رویکرد قانونگذاری شهری پس از انقلاب قرار بود شوراها از قاعده به رأس بیایند.

یعنی شوراهای محل، شورای منطقه را انتخاب کند و شورای شهر برخاسته از شوراهای منطقه‌ای باشد. درحالی‌که چنین نشد. سپس قرار بود شورایاری‌ها چنین خلئی را پر کنند. آیا چنین شد؟ آیا در نامگذاری‌ها، اولویت‌بندی مشکلات یا تنظیم بودجه جایی را برایشان درنظر گرفته‌ایم و دست‌کم شنیدن سخن آنها. برای نمونه، کدام پروژه‌های بزرگ شهری با نظر مردم تصمیم‌گیری شده است؟ حتی آنجا که می‌خواهیم مسیر راه یک خیابان را تغییر دهیم، یا پهنه و پیاده‌راه درست کنیم‌ و زندگی روزمره مردم را دستخوش اختلال می‌کنیم، از مردم و ساکنان آن محله پرس‌وجویی می‌کنیم و برای اجرای آن سعی می‌کنیم نظر موافق‌شان را جلب کنیم؟ روشن است که این کارها وقت می‌گیرد و ما مدیران شهری می‌خواهیم زودتر یک پروژه را به کارنامه عملکردمان اضافه کنیم. تصور نشود که فقط مدیریت شهری را خطاب قرار می‌دهم. نمی‌خواهم مقصر پیدا کنم بلکه می‌خواهم توجه را جلب کنم که ما- همه ما- باید به سؤال مدرس جواب دهیم: کدام بلدیه را می‌خواهیم؟

* منتشر شده در روزنامه همشهری

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1288176

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 1 =