۱ نفر
۲۰ مهر ۱۳۹۸ - ۰۷:۵۱
حافظی که اوهام‌بافان مُتجدد ساخته‌اند

پرسش این است که حافظ کیست؟

طرح این پرسش چنان است که گویی باید در پاسخ آن شرحی از زندگی حافظ و اشتغالات روزمره اش بیت شود، اما من که سر این کار ندارم؛ فقط می گویم که این حافظی که اوهام‌بافان متجدد ساخته اند، حافظ لسان الغیب نیست و با تبدیل کردن شعر او به ادبیات، حافظ دیگری پیدا شده است و این حافظ را همگان کم و بیش خوب می شناسند و البته که ادیبان بیشتر از دیگران، این علم و شناسایی رادارند؛ چه، اینان خود او را بر اساس آراء  همگانی جعل کرده اند. اما شعر با آراء همگانی چه نسبت دارد؟

وقتی حافظ می گوید « چه نسبت است به رندی صلاح و تقوی را» و معهذا اصرار در اخلاقی بودن او می کنیم و سخنش را نشنیده و ندیده می گیریم، چه مانعی دارد که اصلا بپرسیم که نسبت شعر و آراء همگانی چیست؟ اما اگر پرسیدم این خطر هست که همه ی اوهامی که  درباره شاعر داریم فرو ریزد و احیانا ناچار شویم که او را نیست‌انگارِ به تمام معنی که اهل حقیقت و طریقت و شریعت و کفر و اسلام و دنیا و دین نیست بدانیم و سرگردان بمانیم و دست از حافظ شناسی برداریم.

اما این وضع از آن جهت پیش نمی آید که هرچه بیشتر تابع آراء همگانی باشیم، کمتر می توانیم به این تبعیت، وقوف داشته باشیم و بنابراین، به راحتی می گوییم: نه! حافظ و شعر او ربطی به آراء همگانی ندارد؛ اما با این قول ناگریز تصدیق کرده ایم که شعر حافظ صرفا بیان اهواء و خواهش ها و حُب و بغض های معمولی که همه در قلمرو آراء و عمل روزمره همگان است، نیست. پس دوباره بپرسیم حافظ کیست؟

اگر بخواهیم او را در جمع مردم زمانه اش یا در بَزم حاجی قوام بشناسیم، با آن حافظ خلوت نشین چه کنیم که به میخانه شده و از سر پیمان گذشته و با سر پیمانه شده و چشم جان به جمال دوست و آشنا بازکرده و در پی آن آشنا از همه بیگانه گشته است و این حافظ با حافظی که در وَهم ما وجود دارد، یکی نیست؛ اما چه یکی باشد و چه نباشد حافظ شیراز همین حافظ خلوت گزیده است که چون کوی دوست هست به صحرا حاجتی ندارد.

این تتبعات و پژوهش های عظیمی که درباره حافظ کرده ایم درباره هیچ یک از معاصران او نکرده ایم و اصلا کنجکاو نشده ایم که آنها از چه مَمَری اعاشه کرده اند و با چه کسانی معاشرت داشته اند؛ پس چرا درباره حافظ این قدر حرف می زنیم و بازهم متاسفیم که نمی دانیم غذای مورد علاقه اش چه بوده و قرآنی که می خوانده به خط چه کسی بوده و در چه زمانی نوشته شده است؟ می توان گفت که این امر دو وجه دارد، یعنی وقتی می پرسیم چرا درباره حافظ سخن می گوییم، جهتش این است که با تمام نیست‌انگاری عصر حاضر و استیلای عقل معاش، از آنجا که ذات ما، رندی و خراباتیگری است و نه نفسانیات و روحانیتِ صرف، گهگاه احساس می کنیم که ندای حافظ سخن آشناست؛ اما اینکه چرا نحوه تلقی علامه مآبانه از آن داریم، جهت دیگری دارد.

خودپژوهندگان جهت این امر را کشف حقایق علمی، می دانند، بگذار به کشف حقایق خود ادامه دهند و ندانند که این حقایقشان مرده است و اگر حافظ زنده بود و می شد که امروز هم حافظی باشد، از این همه قیل و قال ملول می شد و چهار تکبیر، یکسره بر همه این حقایق وپژوهش ها می زد.
چه نسبت است به رندی صلاح وتقوی را
سماع و وعظ کجا نغمه رباب کجا

ازننگ چه گویی که مرا نام زننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ زنام است

حافظ را معلم اخلاق می خوانیم. حافظ آشکارا می خواهد از اخلاق به معنی عادت بگذرد؛ اما اگر اخلاقی است، آیا اخلاق او کم و بیش، همین اخلاق و صلاح و تقوای امروز ما است؟

همه این اتوپی امروز را که با علم و ادبیات ساخته ایم، برای غفلت از مرگ است، پس طوطی نقل و شکر بمانیم و اگر شاعری هم مثل حافظ می تواند ما را مرغ مرگ اندیش سازد، با قدرت کامله ی خود، او را خفه یا مسخ کنیم و به صورت وسیله ای برای شهرت خود درآوریم. کاری که امروز به نام اشاعه فرهنگ یا کسب آزادی می شود، جز این چیزی نیست. مانعی هم ندارد که بگویید این حرف ها منفی بافی های آدمی بدبین است.

می دانم که اینگونه سخن با مُدفکری ما و عادتی که داریم موافق نیست و به همین جهت، کسی هم به آن اعتنایی ندارد و منشاء هیچ اثری نیست.
وجود ما معمایی است حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه

حافظ مثل ما بی درد و بی حقیقت نبوده است؛ او از آن حیث که شاعر است، از حد اخلاق، اَعم از اخلاق روحانی یا نفسانی و نفس پرستی گذشته است.
موسیا آداب‌دانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند

این کلمات در گوش ما که زیبق غفلت درآن ریخته اند، بی اثر بوده است، با این همه حافظ نه اهل اندیشه است و نه بسته ی نام و ننگ؛ حالا اگر ندای حافظ را می توانیم بشنویم، این ابیات را بخوانیم:
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
غافل در این خیال که اکسیر می کنند

تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند

* فیلسوف و رئیس فرهنگستان علوم ایران

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1309587

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 4 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۱۴:۰۹ - ۱۳۹۸/۰۷/۲۰
    0 0
    حافظ انسانی با همه ویژه گی های نوع انسان است که فرزند واقعی زمانه خود بود و چون ذاتا شاعر بود با لسان و فرهنگ همان روزگار شعر سرود . ع-بهار
  • IR ۱۹:۱۶ - ۱۳۹۸/۰۷/۲۰
    0 0
    چندی پیش کتاب چنین گفت زرتشت اثر نیچه را می خواندم. با اینکه اکثرا او را پوچ انگار می نامند اما من چنین چیزی ندیدم و رد اشعار حافظ و سعدی و مولانا کاملا در این اثر مشهود است و شاید به همین دلیل نام آن را چنین گفت زرتشت گذاشته است. نظریاتش برایم بسیار جالب بود گرچه به علت سختی متن هنوز آن را تمام نکرده ام